کتاب هفت داستان لطیف عاشقانه
معرفی کتاب هفت داستان لطیف عاشقانه
کتاب هفت داستان لطیف عاشقانه نوشتهٔ محمود غلامی است و انتشارات نظری آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب هفت داستان لطیف عاشقانه
کتاب هفت داستان عاشقانه مجموعه ۷ داستان از محمود غلامی است که آغازهای تکاندهنده و پایانهای غافلگیرکننده دارد. داستانیهای این مجموعه از خاطرات فراموشناشدنی و عشقهای گذرا و ماندگار، از تلخیها و شادکامیهایی که روابط عاشقانه با خود به همراه میآورند و از ردی نازدودنی که بر زندگی ما برجا میگذارند، روایت میکنند. نویسنده این بار دست به قلم برده تا داستان کمنظیری را خلق کند، داستان عاشقانهای که در آن زمان و مکان معنای فعلی را ندارد و نویسنده به شیوهٔ ماهرانهای آنها را به بازی گرفته است. نویسنده این بار راوی یک عشق میشود و دشواریهای راه یک عاشق را به قلم میکشد، پیچوخم راه زندگی و سنگهایی که جلوی پایش میافتد.
خواندن کتاب هفت داستان لطیف عاشقانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هفت داستان لطیف عاشقانه
«صندلیاش لم داد، دستش را زیر چانهاش گذاشت و به فکر فرو رفت، چیزهای زیادی داشت که در مورد آن فکر کند، سی سال از عمرش میگذشت و این سی سال پُر بود از تلاش و تحرک، تقریباً هر کاری کرده بود، در زمینههای مختلف تجربههای زیادی داشت همچنین دوستان زیادی هم دورش را گرفته بودند و همه اینها برای دلمشغولیهایی بودند که حداقل به مشکلش فکر نکند، مشکلی که در دلش پنهان بود و فقط خودش از آن خبر داشت، با صدای ضربهای که به در خورد رشته افکارش از هم گسست، چشمانش را کاملاً باز کرد، خودش را روی صندلی مرتب نمود،
ماشیننویس شرکت در حالی که نامهای در دستش بود وارد اطاق شد.
- ببخشید آقای کاشفی نامتون حاضره
- خیلی ممنون خانم زحمت کشیدین
در حالی که نامه را روی میز آقای کاشفی میگذاشت ادامه داد
- مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم خیلی تو فکر بودین
- مهم نیست خانوم، به بدهکاریهایم فکر میکردم، آدمهای بیچارهای مثل ما همه فکر و ذکرشون قسط و بدهی و وام و این جور چیزهاست دیگه.
- شما همیشه شکسته نفسی میکنین
- نه خانوم این یه واقعیته، واقعیتی که دامن همهمون رو گرفته به هر حال انشاءا... درست میشه.
- انشاء ا..
این را گفت و از اطاق خارج شد.
دوباره در خودش فرو رفت ناگهان مثل اینکه چیزی به خاطرش رسیده باشد از جایش بلند شد نامهای را که روی میزش بود برداشت و به اطاق رئیس رفت. مسئول دفتر
پشت میزش نشسته بود و تلفنهای رئیس را به اطاقش وصل میکرد
- خانم مصلحی میتونم برم اطاق رئیس؟
- نه
- چرا؟ حتماً داره بازم با تلفن صحبت میکنه ما تا کی باید بنشینیم که تلفن آقا تموم بشه؟
- تا وقت گُل نی
- خوب پس این نامه رو بدین تا ماشین کنند بعد هم هر وقت تلفن آقا تموم شد منو خبر کنید که کار واجبی دارم.
- نامهات رو خودت ببر پیش خانم سهیلی و پیشش هم بنشین براش بخون، این بیچاره گناه نکرده که خط تو رو بخونه.
- خوب بابا الان بدهکار هم میشیم.
نامه را از روی میز مصلحی برداشت و به اطاق بغل که ماشیننویسی و دبیرخانه بود رفت با همان لبخندی که همیشه بر لب داشت گفت:
- خانم سهیلی شنیدم که خط من شما رو خیلی اذیت میکنه.
- اذیت که نه ولی به کم خوندنش سخته.
- خیلی خوب این دفعه رو میخونم و از دفعه دیگه سعی میکنم خوش خط بنویسم که زیاد اذیت نشید.
- آقای کاشفی یه وقت سوءتفاهم پیش نیاد خط شما خوبه ولی خوب حتماً تند و با عجله که مینویسید این شکلی میشه
- البته خانم، وقتی که آرامش داشته باشم بد نمینویسم،
- همینطوره منم سختیهای زیادی کشیدم، روزهای بدی رو گذروندم.»
حجم
۳۱۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۰۲ صفحه
حجم
۳۱۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۰۲ صفحه
نظرات کاربران
واقعا داستان پیشپا افتاده ای بود باورم نمیشه این کتاب چاپ شده