کتاب دختری از نفتون
معرفی کتاب دختری از نفتون
کتاب دختری از نفتون نوشته گلچهر یاوری است. این کتاب را انتشارات اکنون منتشر کرده است.
درباره کتاب دختری از نفتون
خانم یاوری، با بیانی ساده و صمیمی اما توأم با نکتهسنجی، همزیستی مسالمتآمیز و پلورالیسم فرهنگی و مذهبی موجود در شرکت - شهرهای نفتی را به زیبایی توصیف کرده است.
کتاب در سه فصل کلی ارائه گردیده است. در فصل اول، نویسنده به خاطرات خود از دوران کودکی پرداخته و از زمان حال و زندگی در تهران، طی فلاشبکها و بازگشتهای ذهنی نوستالژیک به گذشته مسجدسلیمان و نفتون بازگشته و حال و هوای خود، خانواده و همسایگان خود را در نفتون و مسجدسلیمان مرور میکند. فصل دوم کتاب به خاطرات دوران تحصیل ابتدایی و نوجوانی نویسنده اختصاص دارد و در فصل سوم (آخر)، خانم یاوری خاطرات دوران جوانی و میانسالی خود از دبیرستان تا ورزش و اشتغال و ازدواج و نهایتاً مهاجرت و بازنشستگی خود را برای خواننده ارائه نموده است.
صداقت و درعینحال جسارت نویسنده در جایجای کتاب و خصوصاً در بخش سوم که همزمان با رویدادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی معاصر است، خواندنی و جالب و درعینحال آموزنده و قابلتأمل است. اگر در”تاریخ شفاهی”و روایتهای دستاول از موضوعات و رویدادها، مخاطب با روایت و نگاه راوی یا مصاحبهشونده روبرو میشود، در خودزندگینامه نوشتهها و خاطرهنویسیهایی همچون تجربههای خود زیسته خانم گلچهر یاوری در کتاب «دختری از نفتون»، مخاطب از نثر به تصویری ذهنی از وقایع میرسد و هرچقدر که با بستر رویدادها و مکان و زمان مورد اشاره نویسنده بیشتر آشنا باشد، ارتباط بیشتری با کتاب برقرار میکند.
خواندن کتاب دختری از نفتون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای ایرانی میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
درباره گلچهر یاوری
گلچهر یاوری، از چهرههای برجستۀ ادبی شهر مسجدسلیمان، عضو تیم بسکتبال استان خوزستان، دبیر و مربی ورزش، مدیر و معاون مدارس مختلف در این شهرستان بوده است. وی در سال ۱۳۲۷ در منطقۀ «نفتون» زاده شد. یاوری تدریس را از دبیرستان دکتر اقبال آغاز کرد و سپس معاون دبیرستان انصاری و بعد مدیر مدرسه راهنمایی فروغ شد. وی سپس بهعنوان معاونت دبیرستان دکتر اقبال و بعد از آن در دبیرستان انصاری مشغول به کار شد. یاوری پس از چند سال به تهران منتقل و در آنجا به مقام بازنشستگی نائل شد.
بخشی از کتاب دختری از نفتون
«اسم یکی از عمههایش نازدار بود و عمه دیگرش دلنواز. پدرش میخواست اسم خواهر بزرگش را نازدار بگذارد و اسم او را هم دلنواز. ولی مادرش مخالفت کرد و چون خواهر بزرگش در ایام فاطمیه به دنیا آمده بود، مادر اصرار داشت که نام او را فاطمه بگذارند. وقتی هم که او متولد شد هماهنگ با اسم برادر بزرگترش که منوچهر نام داشت، او را گلچهر نامیدند. گلی یادش آمد که پدرش در زمان نامگذاری فرزندان، سر مادرش را شیره میمالید و در اصل او را فریب میداد. مادر همیشه اسمی برای فرزندشان انتخاب میکرد ولی پدر، هنگام ثبت شناسنامه، همان نامی را میگذاشت که خودش دوست داشت. مثلاً وقتی برای خواهرش فاطمه شناسنامه گرفت به میل خودش، یک پسوند سلطان هم به آن اضافه کرد که شد فاطمه سلطان. همچنین اسم برادر کوچکش که مادر و همگی او را تورج صدا میکردند. غافل از این که پدر نام او را در شناسنامه هوشنگ گذاشته بود و تا زمانی که تورج به مدرسه نرفته بود نه خودش و نه هیچکس دیگری به جز پدر، نمیدانست که اسم واقعی او هوشنگ است. هرچند که هنوز که هنوز، او را همان تورج صدا میکنند و هوشنگ فقط یک نام در شناسنامه و کارنامههای اوست. همچنین در مورد دوقلوها که مادر، نام زهره و گیتی را برای آنها انتخاب کرده بود، و پدر زیور و کشور را؛ و چقدر بر سر این مسئله با هم بحث کردند و بالاخره باز هم پدر، همان نامهایی که خودش دوست داشت در شناسنامه ثبت کرد. گلی یادش است که مادر تا مدتها بر سر این موضوع با پدرش قهر بود. البته وقتی بزرگ شدند بچهها با نامهای انتخابی مادر موافقتر بودند. البته این بیمعرفتیها حتی همینالان هم در مورد مادران اتفاق میافتد. همه سختیها و مشکلات مثل درد زایمان، شب نخوابی ها و هزاران زحمت بچه بزرگ کردن روی دوش مادر است. ولی هیچ حقوحقوق خاصی هم ندارد چه درگذشته، چه الان. متأسفانه شاید هم در آینده. این بیعدالتی بزرگی است که مادر حق اجتماعی نداشته باشد.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه