دانلود و خرید کتاب بوستان معصومه (ع) مرتضی عبدالوهابی
تصویر جلد کتاب بوستان معصومه (ع)

کتاب بوستان معصومه (ع)

معرفی کتاب بوستان معصومه (ع)

کتاب بوستان معصومه (ع) نوشتهٔ مرتضی عبدالوهابی است. انتشارات زائر آستانه مقدسه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی سیری در کرامات حضرت فاطمهٔ معصومه (ع) است.

درباره کتاب بوستان معصومه (ع)

کتاب بوستان معصومه (ع) از خاطرات افراد از یکی از امام‌زاده‌های معتبر و قطعی که در شهر قم مدفون است، تشکیل شده. او دختر امام هفتم یعنی امام موسی کاظم علیه‌السلام و خواهر امام رضا علیه‌السلام است که حضرت فاطمهٔ معصومه علیهاالسلام نام دارد. این بانو در اول ذی‌قعدهٔ سال ۱۷۳ یا ۱۸۳ هجری قمری در شهر مدینه متولد می‌شود و یک سال پس از احضار اجباری امام رضا علیه‌السلام به ایران هجرت می‌کند. کاروان علویان همراه او، در ساوه مورد هجوم دزدان یا مأموران بنی‌عباس قرار می‌گیرد و ۲۳ نفر از آنان فوت می‌کنند. این سرآغاز رخدادهایی دیگر است.

کتاب حاضر حاوی خاطراتی از زیارت این شخصیت تاریخ اسلام است. در ابتدای کتاب آمده است که کراماتی که در این مجموعه نقل شده، همه مستند و واقعی هستند.

خواندن کتاب بوستان معصومه (ع) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران کتاب‌های خاطرات پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب بوستان معصومه (ع)

«کوچه خلوت بود. از گذرخان دور شد. به سمت مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام رفت. پشت مسجد، روی تنها پل شهر ایستاد و به رودخانه خشک نگاه کرد. هیچ کس روی پل نبود. آن اطراف پرنده‌ای پر نمی‌زد. سر بلند کرد و به آسمان پر ستاره نگریست، هیچ ابری در آسمان دیده نمی‌شد. اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۳ رو به اتمام بود. از باران‌های بهاری خبری نبود. متفقین مدت‌ها بود ایران را اشغال کرده بودند، چند هزار افسر و سرباز آمریکایی، انگلیسی و روسی به قم آمده بودند و با خودشان قحطی و کمبود نان سوغات آورده بودند. پادگان آنها در بیابان‌های خاکفرج بود. چادرهایشان را نزدیک امامزاده و چاه آب آن برپا کرده بودند. آنجا پر از توپ و تیربار بود.

سید نورالدین به یاد صبح افتاد که مردم برای نماز باران حرکت کردند، از کنار همین پل، حدود بیست هزار نفر بودند. پای برهنه و سجاده به دست، آیه‌الله خوانساری آرام و باوقار، با پای برهنه پیشاپیش جمعیت حرکت می‌کرد. سید نورالدین آقا را خیلی دوست داشت. همیشه در درس‌هایش شرکت می‌کرد. آن روز هم در فاصله‌ای نزدیک به استادش حرکت می‌کرد. حالات او را زیر نظر داشت. مردم تکبیر می‌گفتند. ذکر لا اله الا الله از هر سو شنیده می‌شد. بچه‌های کوچکی که از مادرانشان جدا شده بودند؛ گریه می‌کردند. مردم به پادگان خاکفرج نزدیک شدند. سربازان به حال آماده‌باش درآمدند. توپ‌ها و تیربارها را به سمت جمعیت نشانه رفتند. احساس خطر کرده بودند. مردم با آرامش از کنار پادگان رد شدند و کمی دورتر در بیابان به نماز ایستادند. سربازان که خیالشان راحت شده بود؛ به دستور فرمانده‌شان از حالت آماده باش خارج شدند. بعد از نماز مردم پراکنده شدند. سید نورالدین از صبح تا به حال که شب به نیمه خود نزدیک می‌شد؛ بارها آسمان را برانداز کرده بود. ابرهای سیاه آمده بودند. رعد و برق هم شده بود اما دریغ از یک قطره باران! سید نورالدین اهل میاندوآب بود. با شروع جنگ جهانی دوم و خلع رضا شاه از سلطنت، حوزه‌های علمیه رونق گرفت. او هم به شوق تحصیل علوم حوزوی دست زن و بچه را گرفت و راهی قم شد. در محله گذرخان، خانه‌ای کوچک اجاره کرد. شهریه اندکی که می‌گرفت کفاف زندگی آن‌ها را نمی‌داد. کم کم مجبور به قرض گرفتن شد. از نانوا و بقال و قصاب نسیه گرفت. آن قدر که دیگر توان بازپرداختش را نداشت. خجالت می‌کشید از مقابل مغازه‌ها رد شود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۹۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۷,۵۰۰
تومان