دانلود و خرید کتاب جبر آفرینش حسن میرزانیا
تصویر جلد کتاب جبر آفرینش

کتاب جبر آفرینش

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب جبر آفرینش

کتاب جبر آفرینش مجموعه‌شعری سرودهٔ حسن میرزانیا است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب جبر آفرینش

شعر یکی از راه‌های انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرن‌ها شاعران در شعرشان بازگو کرده‌اند.

شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است. 

خواندن کتاب جبر آفرینش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شعر ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جبر آفرینش

«ضدیت‌های متناقض:

می‎روم خاطرت جمع، گلم

لب را به سخن کام، نگیرم هرگز

برگ سبزی و نهالی، به کنج همین اتاق ماتم زده‌‎ام...

خیز برداشته‌ام تا که به دریا بزنم

به سرم فیل و ابابیل هجوم آوردند

در فرق لانه پرستو زده و تاری که تنیدند

و حالم برهوت

بیابانم و خشکم

واژۀ تاریک منم

تو هم ماه من، معشوق منی که بر محاق افتادی...

این واژه‌های بی دست و پا که برهمند

مولود نگاهت به من و آه سردیست که هربار پس از دیدن تو...

خیل غم بود که بر کالبدم

و منم شمع سحر

به نگاهی محتاج...

آخرم را می‎توان فرهاد دید

ماه من، شیرین، دلدادۀ مجنون بوده‌‎ست

فرهاد تا به سحر هم بزند تیشه به کوه، کافی نیست...

و این بیگانگی در من ریشه دوانده‎ست

چنان که خود را به خودم باخته‌‌‎ام

و مرا آه مرا باز ندیدی تو مرا

شَرَیانِ خاکستری پنجره‌ام

ابریست هوایم ابری

سپرده دل به دریاچۀ خالی

مغمومم و آتش گرفته لیوان آبی لطفاً!

می‌‎نوازم ساز بودنت را

می‌‎کشم بر بومِ خیالم، گیسوی پریشانت را

و می‎‌سرایم به چشمانِ سیاهت، غزل‎‌های گرانم را...

مژه‌‎ها، میله‌های زندان من‎اند

جاریست از سقف سلولم، صدای هق هق باران...

تابوتِ مرا وا کن

آغوش نصیبم کن

دلبندِ عزیزم تو

هر رعشه به جانم تو

آرامش و طوفانی، یک تناقض زیبا

هم برفِ زمستانی

هم دوزخ ابراهیم

هم شعر سپیدی تو

هم قافیۀ سعدی

هم جانِ جهانی تو

هم مرگِ پس از دوری

هم بخل رفیقانی

هم سخاوت نخلی

هم قافیه دزدیدی

هم شعر طلب کردی...

شاعر از بنیادِ عالم گنهکار است

هر خط که نوشته‌ست، زمین و زمان را بدهکار است...

خو گرفته با صدایت دل

نشنوم یک شب تو را گلو می‎گیرد،

حنجره فریاد ز هجران محبوب و دیده هم جاریست

تبسم نخواهم دید

که بند است آسایشم به یک تارِ مویت

موهات، آبشارِ معلق‌اند که صبا عاشقش بوده

حافظ به رخسارِ رویت غزل می‎بافت

سعدی که به قلاب افتاد

و مولانا ز فراق شمس، گریستن آموخت...

این درد ناهنجار

این مردک بیمار

آن تارِ گیسویت

آن پیچشِ ابروهات...

صنما بر بتکده‌ام خدای باشی

هرچه لیچار به دستت، بزنی بر سر و روم

و من از عتاب و قهرت، نرنجم هرگز...

صادقانه بگویم گریسته‌ام، در خود فرو ریخته‌ام

تاب خودم را هم ندارم

لیوان خالی که به دستم دادند

و وعدۀ شیرینت که به قصد زهر نوشاندندم

یادم از خواب سحرگاه که به خوابم بودی

تبسم به لبت و موهات حجاب مردمک‌‎هایت

و من خیره به تو

چنان که به یک آن، خود را نمی‌‎یابم...

ماه مرا بغل کشید و ابری بگریست

و من آرام ز خواب خود می‌‎خیزم...

تمنای بودنت را به قاصدک‎‌ها گفتم

رفتند که بیایند سال‎‌ها سال‎‌هاست...

می‌‎نویسم خط به خط درماندگی‎‌ها

قاصدک مات و مبهوت که چه باید ببرد؟!

دیوانگی را؟

ویرانگی را؟

دستان خالی، عینک تهی بر چشم

قلب بیمارم را؟!

چه باید ببرد..؟!

یک بی‎کجا کولیِ در برفم

عمریست زمستانم، لالم ولی حرفم

هر واژه کز زخم این خودکار چکید

تومور به گلو ماند و یک تارِ سپیدم شد

هر بند که بر کاغذ گریسته‌ام،

ده‎سال از عمرِ کوهِ یخی کم می‎شد

به خود حل می‎شوم، گرمای خودکارم...

و مولانا که می‎گفت:

آنِ من و مالِ من و جانِ من است او

لیک، دل به هرچه بستیم، مال ما نیست...

دلتنگم که در خیابان ماه و مهتابش ببینم، نیستی!

و نسیم سحری صدایت به دل نشاند، نیستی!

ای نور افق فتاده بر پنجره‌ها

ای بغضِ گلاویز به دهلیزها

دریاچۀ نمک به زخم و ریش ها...

فدایت شوم دخترِ خانِ ایلی

منم کولیِ در برف

منم درویش پیر و

منم راهم به بن‌بست...»

مجتهدی عالی مقام در حوزه و دانشگاه آیت الله شیخ حسین گوگانی (قدس سره)
محمدتقی انصاریان خوانساری
طراحی فشن (مد و لباس) با نرم افزار ایلاستریتور و فتوشاپ
ماریان سنتنر
یال افشان بر فراز البرزکوه
علی فیروزیان حاجی
فانون
دبورا ویریک
روانشناسی ورزش
برایتون دبلیو. بریور
هرمنوتیک فلسفی و نظریه ادبی
جوئل واینسهایمر
چرخه های رانندگی و موتور
اوانجلوس جیاکومیس
چطور زندگی کنیم
سارا بیکول
نقش آموزش شهروندی در ارتقاء فرهنگ زیست محیطی
ملیکا یوسفیان
ثروتمندترین مرد بابل
جورج ساموئل کلاسون
فلسفه زبان
ویلیام لایکن
طریق اطاعت فرزندی
کنفوسیوس ‍
رویکرد تجویز و زمان بندی تغذیه و مکمل ها
سارا صالح پور
هر روز بوی پنیر کممبر می آید
آلیس پانتر مولر
نانو زیست فناوری
زهرا شریعتی نیا
ابزار دقیق و اجزاء کنترل صنعتی
سیدکمال الدین نیکروش
فرهنگ علوم و مهارت‌های ورزشی
منصور متین
نگاهی از درون به سازمان چریک های فدایی خلق ایران
بهمن تقی زاده
پاندمی، مردم و روایت
مارک دیویس
نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۰۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۹ صفحه

حجم

۳۰۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۹ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
تومان