کتاب چهل حکایت واره
معرفی کتاب چهل حکایت واره
کتاب چهل حکایت واره نوشتهٔ سامان متین اقدم است. انتشارات نظری این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر داستانهای کوتاه آموزنده را در بر گرفته است.
درباره کتاب چهل حکایت واره
کتاب چهل حکایت واره را میتوان حاوی روایتهای داستانگونهای تحتعنوان «حکایتوارههای اندرزگونه» دانست.
این کتاب مجموعهای است که نویسنده آن را با یاریگرفتن از کتابهای اخلاقی و اجتماعی که زیرساختی از فرهنگ دینی دارند به شکل ۴۰ حکایت واره تنظیم کرده است. حکایتوارههایی که «دانای دینی»، بهعنوان کسی که کلید مشکلات و درماندگیهای درماندگان را در دست دارد، در آنها حاضر است. او در نهایتِ وارستگی و با بهرهوری از مهربانی راه درستزندگیکردن و درستاندیشیدن را به آنان که در آرزوی زندگی بهتر هستند، یاد میدهد.
خواندن کتاب چهل حکایت واره را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران حکایات اخلاقی و اجتماعی ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب چهل حکایت واره
«انتخاب دوست و شریک زندگی
دانای دینی با دوستانش از کنار قصری در حال گذر بودند. شاه از قصر آنها را دید و دستور داد تا آنها را به حضور خویش دعوت کنند و بعد از اینکه به نزد وی آمدند شاه از دانای دینی تقاضا کرد که تا شاهزادهٔ بیتجربه و جوان را در انتخاب دوستهای سلطنت و شریک زندگی اش (انتخاب همسرش) راهنمایی کند. دانای دینی سه تا عروسک و یک تکه نخ را از کیف خود خارج کرد و ابتدا تکه نخ را از گوش عروسک اولی عبور داد و از گوش دیگر آن خارج شد و سپس تکه نخ را از گوش عروسک دومیعبور داد و از دهان آن خارج شد و در نهایت تکه نخ را از گوش عروسک سومیعبور داد و نخ از هیچ جای آن خارج نشد در این حین وی از شاهزاده پرسید: اگر این عروسکها مانند مردمانی در اطراف تو بودند و حرف تو مانند نخی در گوش آنها بود تو کدام یک از آنها را به رفاقت و دوستی بر میگزیدی؟
شاهزاده بیدرنگ جواب داد: برای دوستی مردمانی و برای همسری دختری را همانند عروسک سوم انتخاب میکردم که گفتههایم را به هیچ کس بازگو نکند! دانای دینی تبسمیزد و عروسک چهارمی را از کیفش خارج کرد و بار اول نخ را به گوش عروسک فرو برد از گوش دیگرش خارج شد بار دوم از دهانش خارج شد و بار آخر از هیچ جای او خارج نشد و سپس به وی گفت: دوست و شریک زندگی (همسر) تو در زندگی باید مانند همین عروسک چهارمی باشد که بداند، حرفی را که از تو شنیده کی اهمیت ندهد و از گوش دیگرش خارج کند تا از نزاع و درگیری در امان باشی و همچنین بداند که کی حرفی را که از تو شنیده از دهانش خارج کند تا با تو و دیگران برای پیدا کردن راه چاره مشورت کند و کدورت و ناراحتیها را بهواسطهٔ سخن گفتنش پاک گرداند و در نهایت بداند که بعضی از حرفهای تو بیاهمیت نیستند تا از گوش دیگرش خارج کند و صحبتی نیست که از دهانش خارج کند و با دیگران برای مشورت در میان بگذارد بلکه سخنی است که اسمش «راز» نامیده میشود و باید آن را نگه دارد و دلش را خزانه راز تو گرداند! پس ای شاهزاده از هم نشینی با افراد ناشایست و از انتخاب همسر ناشایست پرهیز کن که تو را به رسوایی میکشند!
درحالیکه شاهزاده و شاه از گفتههای وی بسیار شگفت زده شده بودند و در دل و زبان خویش وی را بسیار تحسین میکردند از او پرسیدند:
ای دانای دینی گاهی پیش میآید که با بعضی افراد ناشایست دوست نیستیم ولیکن فقط در مواردی اندک با آنها هم صحبت و همنشین میشویم آیا هم سخنی و هم نشینی اندک با بعضی افراد ناشایست نیز بر انسان ضرری میرساند؟»
حجم
۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه