کتاب شرقی عاشق
معرفی کتاب شرقی عاشق
کتاب شرقی عاشق نوشتهٔ فاطمه برومندی سرابی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است. این کتاب روایت رنج مردم سیستان و بلوچستان است.
درباره کتاب شرقی عاشق
در کتاب زرتشت آمده است که سیستان یازدهمین سرزمین آفریده شده توسط اهورامزدا و به گواهی شاهنامه زادگاه کیقباد، کیکاووس و رستم دستان است.
فردوسی در شاهنامه به قوم بلوچ اشاره دارد و مردان این قوم را بارها در لشکریان کیخسرو به شجاعت و مردانگی ستوده و در جای دیگر، اتحاد بلوچها را با اقوام گیلانی و جنگ آنان با انوشیروان را به زیبایی سروده است.
در شاهنامه «تاریخ داستانی» یا «داستان تاریخی» سیستان و (خراسان بزرگ) با «تاریخ باستانی» (سرزمین پارس) به هم پیوند داده میشود.
نام سیستان این سرزمین اصیل پهلوانپرور ۳۰ بار و نام زابل ۱۴۵ بار در شاهنامه آورده است.
تاریخ سکانسهای مختلفی را از مردمان سیستان که سرزمینشان از دیرباز به دارالولایه معروف بود، برایمان رقم میزند، تا بدانیم که سیستان اگر چنین دچار غنا، فرهنگ و تمدن شد خونها، دردها و جزیههای فراوانی در پایش ریخته شده است.
سیستان تاریخ دلاورمردیهای رستم است. رستم که در ۱۲۰۰ سال قبل از میلاد پیامبر اسلام (ص) زندگی میکرد و هیچوقت در طول عمر خود آرام ننشست و بارها و بارها برای عزت و سرافرازی ایران تلاش کرد. نبردهای قهرمانانهٔ رستم، پهلوان نامی شاهنامه را که ۳۰ سال از جوانی و عمر خود را در راه سرافرازی ایران صرف کرد، میتوان زمینهساز قیامهای مردم سیستان بعد از شهادت این قهرمان ملی ایرانزمین دانست.
او از هفتخوان گذشت، تا بتواند به دشمنان ایران بفهماند که ایران سرزمین شیران است، پس نباید در ذهن خود کوچکترین تصوری از تجاوز به این مرز و بوم را بپرورانند.
خوی پهلوانی بعد از شهادت رستم در رگ و جان مردم سیستان ریشه دوانیده است. بنا به اسناد تاریخی که کتاب تاریخ سیستان یکی از آنهاست، فداکاری مردم سیستان حتی در زمان کوروش کبیر بهقدری بود که کوروش بر آنان لقب انصار (یاریدهنده) داده بود.
کتاب شرقی عاشق داستانی دربارهٔ مردم سیستان است.
خواندن کتاب شرقی عاشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شرقی عاشق
«مسافرین محترم! ما کمتر از ده دقیقه دیگر در فرودگاه زاهدان به زمین خواهیم نشست. لطفاً همچنان کمربندهای خود را بسته نگه دارید و برایتان سفر خوبی را آرزو میکنیم.
من ده دقیقه دیگر به زاهدان میرسیدم. برای اولینبار بود که به این شهر میآمدم. هم ترس داشتم و هم کمی وحشت از اینکه باید چند پروژه کاریام را در چند محله روستایی نزدیک میرجاوه به اتمام برسانم.
راننده: سلام خانم تاکسی لازم دارید؟
تابان: بله. تاکسی میخوام. میرم هتل صالح
- من در خدمت هستم.
- چمدانم باید بیاد. وسایل همه اومده، اما چمدان من هنوز نیومده!
- خیلی وقته منتظرید؟!
- بله، حدوداً بیست دقیقه
- پس برید پیج کنید.
- با راننده به سمت هتل رفتم. فصل زمستان بود، اما هوا زیاد سرد نبود. در ماه دی بودیم. من عاشق اینم، که در دیماه به شهرهای جنوبی ایران سفر کنم. همیشه در ماه دی بود که به اهواز، بوشهر، بندرعباس میرفتم و اینبار هم تصمیم گرفتم که در ماه دی به زاهدان سفر کنم. هوا عالی بود. حدوداً ساعت هفت شب به زاهدان رسیدم و اینو بگم عاشق این هستم که شبها سفر کنم، شبها برم خرید و شبها با دوستانم برای شام و تفریح بزنم بیرون.
- رسیدیم خانوم... اینهم هتل صالح
- تشکر آقای راننده. الهی شکر فارسی حرف میزدید، همش فکر میکردم تمام رانندهها بلوچی حرف میزنن.
- بیشتر رانندهها چون میدونن مسافرها از تهران و بقیه شهرها به زاهدان میان بلدن فارسی حرف بزنن و در ضمن زبان ملی ما هم فارسی هست.
همین طور که راننده دور میدان مرکزی شهر چرخ میزد، مجسمهای را در وسط میدان نشان داد و گفت:
- این مجسمه یعقوب لیث صفاریه. کسی که بعد از تسلط بر اعراب زبان فارسی را بهعنوان زبان رسمی کشور اعلام کرد.
- دقیقاً... اما نمیدونم چرا اینطور فکر میکردم؟! شاید تصورم برای اینه که بار اولی هست که به زاهدان میام.
- انشاالله بهتون خوش بگذره. کاری داشتید من میتونم کمک کنم.
- من دو روز آینده عازم میرجاوه هستم و نمیدونم چطور برم؟ و تا میرجاوه چند کیلومتره؟ اگر شما میتونید منو به اونجا ببرید.
- حتماً من در خدمت شما هستم. ساعت چند حرکت کنیم؟
- امروز پنجشنبه شب، فردا هم نه، روز شنبه ساعت نه صبح شما درب هتل باشید حرکت میکنیم.
- یعنی خود میرجاوه یا شهرهای اطراف؟
- بله، میرجاوه
- باید یه هتل توی میرجاوه رزرو کنم، چون چند روز کار دارم. و هیچ دوست یا اقوامی اونجا ندارم.
- باشه پس من همون ساعت نه مقابل هتل منتظرم
- باشه پس تا روز شنبه... اینهم کرایهتون
- زیاده خانوم.
- بقیهشو برای بچههات خرید کن
راننده منو به هتلی که از قبل رزرو کرده بودم رسوند. به نظر هتل تمیز و زیبایی بود، امکاناتش هم خوب بود. یک اتاقِ یک تخت بههمراه چند تا ملحفه اضافه بهم دادن. اتاق که عالی بود. سرویس بهداشتی هم عالی بود. وارد اتاق که شدم اول دوش گرفتم و بعد از پرسنل هتل خواستم یک لیوان شیر داغ برام بیارن که بعد از خوردنش حسابی استراحت کنم، چون خسته بودم. در فرودگاه مهرآباد هواپیمای زاهدان دو ساعت تأخیر داشت و کلاً زیاد توی فرودگاه معطل شدم. بر حسب عادت تلویزیونو روشن کردم که ببینم چی داره پخش میشه؟ بعد هم طبق عادت رمز وای فای هتل رو گرفتم که به اینترنت وصل شم. یهو یادم اومد به مادرم زنگ نزدم، طفلک منتظره که من بهش زنگ بزنم. سریع تماس گرفتم و گفتم من رسیدم، برو بخواب فردا حرف میزنیم.
فردا ساعت هشت صبح بیدار شدم. تختم رو مرتب کردم. مسواک زدم و به رستوران هتل رفتم که صبحانه بخورم. بعدش نیت کردم گشتی در شهر بزنم و کمی خرید کنم. با خودم فکر کردم با استفاده از مپ گوشی برم داخل شهر بگردم یا یک نفر راهنما بگیرم؟ اما دوست داشتم تنها برم.»
حجم
۸۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۸۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه