کتاب پرستار مهربان
معرفی کتاب پرستار مهربان
کتاب پرستار مهربان نوشتهٔ فاطمه برومندی سرابی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است. پرستار مهربان داستان دختری به اسم ریماست که عاشق شغلش پرستاری است اما اذیت هم میشود.
درباره کتاب پرستار مهربان
کتاب با روایت روز تولد قهرمان داستان، ریما شروع میشود. فقط مادر و خواهرش میدانند که تولد اوست؛ پدرش هیچوقت نمیدانست که او کی به دنیا آمده است. برای خودش هم مهم نبود؛ چون توی سنی نبود که بخواهد جشن و پایکوبی برایش بگیرند. امروز او سیساله میشود. سی سال از عمرش گذشت! او در یکی از بیمارستانهای تهران پرستار است و روز تولدش را در شیفت میگذراند که مادرش زنگ زد و گفت شب زودتر به خونه برود. او روحیهای شکنندهای دارد و همیشه در شیفت کار میکند. جایی که تصادفیها را میآورند. ریما زودرنج و عصبی شده است و به استعفا فکر میکند.
از بیمارستان که خارج شد غروب شده بود. هوا کمکم داشت سرد میشد. او در تمام مدت به شغلش و بیمارانش فکر میکرد. باید دید وقتی ریما به خانه میرسد چه اتفاقاتی برای او میافتد و آیا او تصمیم میگیرد با شغلی که اینقدر دوست دارد خداحافظی کند؟
خواندن کتاب پرستار مهربان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پرستار مهربان
«طفلک خواهرم توی زندگیش خیلی درد و رنج داره. بیست سالش بود با شوهرش توی دانشگاه دوست شد. بعد از شش ماه باهاش ازدواج کرد. خانوادهام خیلی گفتن قبول نکن اما گوش نداد. شاهین مرد بدی نیست فقط اجازه نمیده کسی براش تصمیم بگیره یا اشتباه گفتم اهل مشورت نیست. شاهین به تنها چیزی که توی زندگی فکر میکنه پوله نه زن نه بچه نه خانواده نه دوست هیچی براش مهم نیست فقط پول. دو سال از خواهرم کوچکتره اما آدم خوشگذرانی نیست فقط کار، فقط پول... شش ساله ازدواج کرده اما توی این شش سال مسافرت نرفته، حتی تهران هم نمیاد. میگه پول هواپیما گرونه، لباس نمیخره میگه لازم ندارم. شاهین هفت جا کار میکنه. حتماً میگید مگه میشه؟! آره میشه مدیرعامل شرکت نفت توی دانشگاه، دو روز در هفته تدریس میکنه، مشاوره وام تو بانک بهصورت آنلاین، مشاوره خریدوفروش زمین، خونه را داره، کار طراحی ساختوساز را در ماه یهبار برای یه شرکت انجام میده، با چند تا از باشگاههای ورزشی بهصورت درصد کار میکنه و خلاصه مشاوره روانشناسی هم توی تلگرام انجام میده. خندهداره پس کی میخوابه؟ پس کی غذا میخوره؟ والله همش در حال دویدنِ. شبها ۳ ساعت میخوابه بعضی وقتا براش نگرانم چون فکر سلامتیش نیست. بدبختانه خواهرمو خیلی اذیت میکنه و گمان میکنم از نظر روحی بیمار باشه. فردی که به خودش رسیدگی نکنه (به سلامت به جسمش به روحش به خانوادهاش) خیلی راحت دوستاشو از خودش میرنجونه حتماً بیماره، اما من خیلی دوستش دارم چون باهام خوبه، اما پشتسرم خیلی غیبت میکنه. مدام به خودم میگه ریما خیلی ولخرجِ، ریما خیلی مسافرت میره، ریما خیلی بریزوبپاش داره، می، گه ریما دوستپسر داره، ریما بیشتر شبا که خونه نمیاد میره خونه دوستپسرش و ... و خیلی چیزای دیگه. خلاصه زندگی خوبی ندارن.
خواهرم بیستوشش سالشه و شاهین بیستوچهار سال. باورکردنی نیست که پسر بیستوچهار ساله اینقدر کار کنه و زحمت بکشه اما به فکر خودش نباشه. توی این سن بهترین نقطهٔ تهران خونه داره بهترین نقطهٔ شمال کشور ویلا داره و توی بندر هرمز هم خونه و زمین داره. بهترین ماشینو داره اما با سرویس میره سر کار با سرویس میره محل کار و دانشگاه خداوند کمکش کنه فقط فکر سلامتیش باشه، فکر خانوادهاش، تازه بچهدار شدن. خداوند به شاهین کمک کنه که آرامش بیاد توی زندگیش. لازم نیست اینقدر کار کنه در ضمن خانوادهٔ پولداری داره که خانوادگی حجرهٔ فرش و نمایشگاه فرش دارن. حالا چرا شاهین اینقدر کار میکنه؟ من نمیدانم! خواهرم فیلم هندی گذاشته فیلم هندی عاشقانه میخواد شاد باشیم اما نمیدونه که من همش خودمو و کامیار رو توی فیلم میبینم. چیزی نمیگم و سعی میکنم از فیلم لذت ببرم. سرمو گذاشتم روی پاهای مادرم، مادرم هم داره دعا میخونه هم فیلم میبینه، خواهرم مدام وسط فیلم حرف میزنه، منم که توی عالم رؤیاییخودم و کامیار هستم. من توی یه خانوادهٔ پنجنفری زندگی میکنم. دختر ارشد خانوادهام یه برادر دارم که دو سال از من کوچکتره برادرم اردلان ۴ ساله رفته امریکا درس بخونه و خیلی دیربهدیر زنگ میزنه و حالواحوالمونو میپرسه. پدرم دو سال پیش تو سن شصتوپنج سالگی بر اثر ناراحتی قلبی فوت شد و مادرم تنها شد و من هم از نعمت پدر محروم شدم. پدرم مرد بسیار خوبی بود، مردی آرام و باگذشت. اهل سیاست بود (مدام اخبار سیاستمداری دنیا و ایران را گوش میداد) آدم هیجانی بود و بیشتر مواقع عصبانی که برای قلبش خوب نبود، اما گوش به نصایح من، مادرم و دکترها نمیداد که نباید هیجانی شود، نباید اخبار روز دنیا را دنبال کند، خلاصه انگارنهانگار که قلبش مریض بود. پدرم از بچگی قلبش ناراحت بود و از بچگی تا سن شصتوپنج سالگی مدام دارو مصرف میکرد. روحش شاد باشد. من و خانواده ازش راضی بودیم پدر خوبی بود. خواهرم آوینا هم آخرین فرزند خانواده است که ازدواج کرده و گویا خودش راضی نیست و حسابی پشیمان از ازدواجش. مطمئن هستم اگر پدرم زنده بود حتماً طلاق میگرفت، الآن داره شرایط مادرمو درک میکنه و میدونه از نظر روحوروان حالش خوب نیست جدا نمیشه وگرنه آدمی هست که میگه باید بهروز زندگی کنیم و نباید بهخاطر فقط ظاهر زندگی کنیم، یا برای آدمیان اطرافمون فداکاری کنیم. کی خبردار بشیم که از شاهین جدا میشه خدا خبردار است؟!»
حجم
۱۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۷ صفحه
حجم
۱۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۷ صفحه