دانلود و خرید کتاب چشم ها را باید شست
تصویر جلد کتاب چشم ها را باید شست

کتاب چشم ها را باید شست

گردآورنده:پوریا پلیکان
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چشم ها را باید شست

کتاب چشم ها را باید شست نوشتهٔ پوریا پلیکان است. انتشارات امتیاز این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر، گزیده‌ای از اشعار سهراب سپهری را دربردارد.

درباره کتاب چشم ها را باید شست

کتاب چشم ها را باید شست با بیوگرافی سهراب به قلم خودش آغاز می‌شود:

سهراب سپهری در قم به دنیا آمد اما او اصالتاً اهل کاشان است. وی مترجم شعرهای ژاپنی، نقاش و شاعر معاصر ایرانی است که شعر نو می‌گفت و اکنون چندین دفتر از اشعار او در دیوانش موجود است.

سپهری کودکی خود را رنگین توصیف کرده و از مشغولیت‌های خود، کارهایی همچون ریخته‌گری و لحیم‌کاری در باغ بزرگ و پردرخت محلّ زندگی‌اش می‌گوید. او می‌دید که پدر و عموهایش در خانه‌باغشان، چرخ خیاطی و دوچرخه تعمیر می‌کردند، تار می‌ساختند، به کفاشی دست می‌زدند، تمرین عکاسی می‌کردند، قاب منبت درست می‌کردند، نجاری و خراطی پیش می‌گرفتند، کلاه می‌دوختند و یا با صدف دکمه و گوشواره می‌ساختند.

سپهری عادت به نقاشی‌کردن را از پدرش به ارث برد، قالی‌بافی را یاد گرفت و چند قالیچهٔ کوچک از روی نقشه‌ها بافت و کارهای یدی و ذوقی دیگری را هم انجام می‌داد.

این شاعر معاصر ایرانی ۱۰‌ساله بود که نخستین شعرش را سرود؛ شعری که یک بیت از آن را چنین نقل کرده است:

«ز جمعه تا سه‌شنبه خفته نالان / نکردم هیچ یادی از دبستان»

وی پس از گذر از دبیرستان به تهران آمد، در دانش‌سرای مقدماتی تحصیلات خود را ادامه داد و سپس در اواخر دسامبر ۱۹۴۶ میلادی در ادارهٔ فرهنگ کار گرفت (او بعدها نیز مدتی در شرکت نفت و فضاهای دولتی دیگری نیز کار کرد). اینجا بود که شعر در زندگی سهراب جدی‌تر شد و این حاصل دیدار، آشنایی و دوستی وی با مشفق کاشانی بود.

سهراب سپهری دربارهٔ مشفق کاشانی می‌گوید: «الفبای شاعری را او به من آموخت. غزل می‌ساختم، و او سستی و لغزش کار را باز می‌گفت. خطای وزن را نشان می‌داد. اشارات او هوای مرا داشت. هر شب می‌نوشتم.» و «من فن شاعری می‌آموختم. اما هوای شاعرانه‌ای که به من می‌خورد، نشئه‌ای غریب داشت. مرا به حضور تجربه‌های گمشده می‌برد. خیالاتی‌ام می‌کرد. با زندگی گیرودار خوشی داشتم. و قدم‌های عاشقانه بر می‌داشتم. کم‌تر کتاب می‌خواندم. بیشتر نگاه می‌کردم. میان خطوط تنهایی در جذبه فرو می‌رفتم.»

سپهری در سال ۱۳۲۷ به دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران وارد شد، در رشتهٔ نقاشی تحصیل کرد و جذب «انجمن خروس جنگی» نیز شد. او در این دوران، شاهد جنگ‌های میان نو با کهنه بود و میان این شور و ستیزها، کار وی نیز به‌تدریج شکل گرفت.

سهراب سپهری پس از سال‌ها فعالیت، سرودن، نقاشی و سفر به کشورهای مختلف جهان در سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارسِ تهران درگذشت؛ بدن وی در صحن امام‌زاده سلطان‌علی در قریهٔ مشهد اردهالِ کاشان آرام گرفت.

خواندن کتاب چشم ها را باید شست را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران شعر نو و معاصر ایران پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب چشم ها را باید شست

«ابری نیست.

بادی نیست.

می‌نشینم لب حوض:

گردش ماهی‌ها، روشنی، من، گل، آب.

پاکی خوشهٔ زیست.

مادرم ریحان می‌چیند.

نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسی‌هایی تَر.

رستگاری نزدیک: لای گل‌های حیاط.

نور در کاسهٔ مس، چه نوازش‌ها می‌ریزد!

نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می‌آرد.

پشت لبخندی پنهان هر چیز.

روزنی دارد دیوار زمان، که از آن، چهرهٔ من پیداست.

چیزهایی هست، که نمی‌دانم.

می‌دانم، سبزه‌ای را بِکنم خواهم مُرد.

می‌روم بالا تا اوج، من پُر از بال و پَرم.

راه می‌بینم در ظلمت، من پُر از فانوسم.

من پُر از نورم و شن

و پُر از دار و درخت.

پُرم از راه، از پل، از رود، از موج

پُرم از سایهٔ برگی در آب:

چه درونم تنهاست.»

کاربر ۲۱۰۵۶۹۵
۱۴۰۱/۰۷/۰۶

حرف‌های تازه‌ای درباره سهراب داشت این کتاب

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

حجم

۱۰۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۹ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان