کتاب مادرم، خودم
معرفی کتاب مادرم، خودم
کتاب مادرم، خودم نوشتهٔ نانسی فرایدی با ترجمهٔ زهره زاهدی، دربارهٔ روابط و مشکلات بین مادران و دختران است. نانسی فرایدی برای نوشتن کتاب مادرم، خودم از تجربیات زندگی شخصی خودش کمک گرفته است. نانسی فرایدی به مادران و دختران کمک میکند تا یکدیگر را بهتر بشناسند.
درباره کتاب مادرم، خودم
کتاب مادرم، خودم یک کتاب راهنما برای تمام مادران و دختران است و به آنها کمک میکند تا بتوانند با مشکلاتی که ممکن است بینشان به وجود بیاید و اختلافنظرها، بهخوبی برخورد کنند. او به این سؤال نیز پاسخ میدهد که چرا اغلب دختران تبدیل به نمونهای از مادرانشان میشوند. نانسی فرایدی همزمان از اختلافات و مشکلات بین مادران و دختران و از عشق بین آنها صحبت میکند. او با انجام صدها مصاحبه تعداد زیادی از روابط بین مادران و دختران را بررسی میکند. همچنین از تجارب شخصی خود نیز در این مسیر بهره میبرد و در بسیاری مواقع دست به خودافشایی میزند. بهعلاوه نانسی در این کتاب احساسات متناقض خشم، نفرت و عشق دختران نسبت به مادرانشان را آشکار میکند.
این کتاب در ۹ فصل نوشته شده است. عناوین این ۹ فصل بهاینترتیب است:
فصل اول: عشـق مادری
فصل دوم: زمانی برای نزدیک شدن
فصل سوم: زمان رهاکردن
فصل چهارم: رقابـت
فصل پنجم: دختران دیگـر
فصل ششم: جانشـینها و الگوها
فصل هفتم: سالهای تجرد
فصل هشتم: ازدواج، بازگشت بـه همزیستی
فصل نهم: مادری میمیرد، دختری متولد میشود و این چرخه تکرار میشود.
کتاب مادرم، خودم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب مادرم، خودم را به علاقهمندان به روانشناسی بهخصوص مادران و دختران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مادرم، خودم
«عشق میان من و مادرم آنقدرها هم بیقید و شرط نیست که زیر سؤال نرود. اگر دربارهٔ آنچه میان ما وجود داشت تصوری مبهم و خیالی داشته باشم، نخواهم توانست با آسایش و فارغ از تشویش خود را بسازم.
در طول سالیانی که با زنها مصاحبه و گفتگو داشتهام، مکرراً از آنها شنیدهام: «نه، گمان نمیکنم صفت بهخصوصی را از مادرم به ارث برده باشم. ما بهکلی با هم فرق میکنیم ...». این کلمات را معمولاً با غرور بیان میکنند. گوینده هم شدیداً اظهار تمایل میکند که مادرش را سرمشق قرار دهد و هم خیال میکند در مقابل این تمایل مقاومت کرده است.
اما، وقتی با دختر همین زن مصاحبه کردم، با اندوه لبخند زد: «همیشه به مامان میگویم که او با من همان رفتاری را دارد که مادربزرگ با او داشته ... رفتاری که او خودش هم دوست ندارد!»
در مصاحبهٔ دیگری که با شوهر این زن داشتم، وی گفت: «هر چه از عمر ازدواجمان بیشتر میگذرد، بیشتر شبیه مادرش میشود».
باور کنید اگر من و مصاحبهشوندگانم فرصت کافی برای حرف زدن داشتیم، خودشان کمکم شباهتهای میان زندگی خود و مادرشان را میدیدند. ابتدا باید تفاوتهای فرعی و ظاهری را کنار بگذارند. مادر در یک خانهٔ ویلایی زندگی میکرد و زنی که با او مصاحبه کردم، در آپارتمان زندگی میکرد. مادر در عمرش حتی یک روز هم کار نکرده بود و دختر شاغل بود. ما چنان به این چیزها میچسبیم که انگار ثابت میکند که ما زندگی خاصی، متفاوت با زندگی او داریم. ما چیزهای مهمتری را از او به ارث بردهایم که نادیده میگیریم: اضطراب، ترس، خشم.
نحوهٔ تنیدن تار و پود شبکهٔ روابطمان با دیگران، بر اساس همان رابطهای است که با او داشتیم.
تصویر زندگی مادرمان، همانطور که بود، خواه ناخواه در زندگی ما تأثیر میگذارد. این واقعیت بیش از همه، در زندگی با جنس مخالف تحقق مییابد. اگر نتوانیم به همسانی تمایلات جنسیمان با مادر اعتماد کنیم، به هیچ چیز اعتماد نمیکنیم. در خانهٔ مادر با یقین کامل به این همسانی متکی بودیم.
ما در روابط زناشویی با شوهرانمان، اعتمادبهنفس داریم، فعالیم، کاشفیم، اما در مواجهه با اولین سرخوردگی، اولین نشانهٔ شکست، سرزنش، یا تحقیر، برمیگردیم به همان نقطهٔ آشنا و امن قدیمی: «تمایلات جنسی بد است». این مسئله همواره میان مادر و ما لاینحل مانده است.
وقتی مردی به نظرمان زرنگ و جذاب میرسد، آناً بر علیه قوانین ضدمرد مادرمان با او متحد میشویم. اما یادمان هست که به مردان نمیشود اعتماد کرد. اگر در این رابطه صدمه ببینیم، میگوییم تقصیر خودمان بود.»
حجم
۳۴۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۴۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه