کتاب دیگران
معرفی کتاب دیگران
کتاب دیگران نوشتۀ ابوذر هدایتی است. نشر تازهها این کتاب را منتشر کرده است. این اثر مجموعهای از داستانهای کوتاه را دربر دارد.
درباره کتاب دیگران
نام بعضی از داستانهای کوتاهِ کتاب دیگران عبارتاند از: «وضعیت زرد»، «چای آخر»، «عباس سمندری»، و «دَه کثافت».
خواندن کتاب دیگران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دیگران
«زنم که مُرد، روحم آرام گرفت و برای ابد، آرامش غریبی مرا تنگ در آغوش فشرد. نه اینکه زنم آدم بدی بوده باشد. نه، اصلاً. اتفاقاً آدم خیلی خوبی بود. اندامش بینظیر بود، جوری که نمیشد آن را ندیده گرفت و ستایش نکرد. چهرهاش زیبایی چندانی نداشت، ولی هر یک از اعضای صورتش میتوانست برای ملتی یک آنِ پنهان داشته باشد. چشمهایش درشت نبود، ولی نگاه نافذی داشت. نگاه که میکرد، هر مژهاش خنجری بود که در وجود آدم فرو میرفت. به شکلی که برای تسکینِ زخمِ هر خنجر، برای مخاطب چارهای نمیماند، جز اینکه مدام با زنم نشست و برخاست داشته باشد. لبهای قشنگی نداشت، ولی وقتی لبخند میزد، صورتش میشکفت. سالها به دنبال راز افسونگری لبخندش بودم. سرانجام پس از جستوجوهای بسیار فهمیدم راز لبخندهای افسونگر زنم، کودکانه بودنِ آن است. همین نگاه و لبخند بود که مرا وادار کرد تا به آرمانم که زندگیِ مجردی بود، پشت کنم.
زنم برخلاف من که دوست صمیمی ندارم و حتی از سالهای دانشگاه هم برایم دوستی معمولی نمانده، دوستان زیادی داشت. او حتی همکلاسیهای دوره دبستانش را هم حفظ کرده بود. هر کس یک بار او را میدید، نمیتوانست فراموشش کند، حتی اگر در همان دیدار اول، فقط جواب سلامش را میداد و حرف دیگری نمیزدند. برای همه وقت کافی داشت تا کارشان را راه بیندازد. به شنیدن مشکلات آشنا و غریبه، علاقه عجیبی داشت. همیشه هم برای مشکلات دیگران، راهحلی مییافت. حتی برای اینکه مطمئن شود مشکلشان برطرف شده، با آنها تماس میگرفت و جویای حالشان میشد. همین احوالپرسیهای ساده بود که روز به روز تعداد دوستهایش را بیشتر میکرد، جوری که هر روز دوستانش او را به خانهشان یا پارک و استخر و رفتن به کوهنوردی و پیادهروی دعوت میکردند. حتی در این اواخر، شبها هم به مهمانی دعوت میشد. در ماههای آخر زندگیاش، کار به جایی رسید که دوستانش به او پیشنهاد سفر گروهی به قشم و کیش در زمستان و سَرعین و سنندج در تابستان را دادند. او شیفته سفرهای گروهی بود. به هر خانهای هم که میرفت، خودش را براساس فکر صاحبخانه تنظیم میکرد. شبیه صاحبخانه لباس میپوشید و بیشترِ حرفهایش را تأیید میکرد. وقتی نمیتوانست حرفی را تأیید کند، به ناچار ساکت میشد و به سر تکان دادنهایِ مختصر، بسنده میکرد. اصولاً در مهمانیها کمتر حرف میزد و بیشتر شنونده بود. به همین دلیل هم او را سنگ صبوری بینظیر میدانستند. جوری که همه او را پس از چند بار دیدار صمیمانه، به خلوتشان راه میدادند و از اسرارشان میگفتند. هیچ کس را ندیدم از دست او دلخور شود، حتی مادرم که زودرنجترینِ زنِ دنیا بود.
با اینکه زنم آدم خیلی خوبی بود، ولی برای من زن خوبی نبود. من از روز اول نامزدی، متوجه فاصله خودم با زنم شدم. آن روزها بیشتر از این روزها امیدوار بودم. امیدوار بودم شاید روزی زنم بخواهد به دنیای من پا بگذارد و با دنیایام آشنا شود. برای همین هم نخواستم دستِ رد به سینه این وصلت بزنم. امید زیاد، کار دستم داد. از همان روز نامزدی، شبانه روز تلاش کردم تا زنم نیازها و آرزوهایم را بشناسد. حتی برای اینکه به سطح آرزوهایم نزدیک شود تا نیازهای مرا بهتر بشناسد، حاضر بودم همه عمر نردبانش باشم، ولی چون دنیای ما با هم فرق داشت، حتی اگر او را به کول میگرفتم و به بالایِ سقف آرزوهایم میرساندم، باز هم بیفایده بود. او اصلاً آرزوها و نیازهای مرا به جا نمیآورد. حتی برای یک بار، شبیه این آرزوها و نیازها را ندیده و درباره آنها هم چیزی نشنیده و نخوانده بود.»
حجم
۹۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۹۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب از چندین داستان تشکیل شده،روایت زندگی آدم های مختلف با شخصیت های گوناگون و گاهی پیچیده، درون مایه داستان ها بیشتر روایت ناکامی آدم هاست و اثراتی که این ناکامی ها در زندگی و روح و روان انسان به
فوق العاده بود و یک نفس خوندم. بعضی قسمت ها رسما میخکوب شدم از واقعیتی که نویسنده میکوبه تو صورتت. کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاه هست در مورد زندگی مشترک منتها به سبک و سیاق داستان عاشقانه نیست
راستش به عنوان یه داستان زیادی عالی بود!
بعد از خواندن تمام داستان ها متوجه نکته ای شدم حرف نزدن و سکوت ! اینکه باهم حرف نمیزدن و احساساتشون مشکلاتشون ، فکر هاشون را بهم نمیگفتند در نهایت باعث این همه فاصله بین زوجها شده بود به جای
اگه داستان های کوتاه دوست دارید بنظرم از دستش ندید من دوستش داشتم ی نوع دیوانگی در رفتار بعضی کاراکترا ها بود و وجه تاریک زندگی زناشویی به تصویر کشیده بود (متشکل ار داستان هایی کوتاهی که ناکامی در ازدواج بیان
کتاب را کامل خواندم تا نقد درستی از آن داشته باشم ؛ اما متأسفانه بیشتر داستان های آن راجع به همسران خائن و بد رفتار بود بی آنکه هدف آموزنده ای دربر داشته باشند . در داستان فریدون و مادر فریدون
سلام به تمامی دوستان عزیز این کتاب از چند داستان کوتاه تشکیل شده، برای کسانی که به داستان کوتاه علاقه دارند پیشنهاد میشه. وقتی این کتاب رو میخونید و با داستان اوج میگیرد یک دفعه میبیند که داستان تموم شد و باید داستان
داستان های پر از ابهام که یک جذابیت خاصی هم درونشون نهفته است و اینکه پایان باز داستان ها بنظر من ایده جالبی نبود :)
یکی از کتابهای داستان کوتاهی بود که حقیقتا جذاب و پرکشش بود . توصیه اش می کنم و برای نویسنده آرزوی موفقیت دارم . متاسفانه توی نظرات بعضی دوستان پیداست که بیشتر اهل مطالعه ی رمان هستند و نمی دونن
بر عکس داستان های عاشقانه جدید که همیشه همه چی خیلی ایده آل و رمانتیکه, اینجا داره بعضی واقعیت ها و مشکلات زندگی مشترک رو تعریف میکنه. اینکه ممکنه دو نفر سی سال با هم زندگی کنن اما همدیگه رو