دانلود رایگان کتاب صد نفر ناشتا گودرز شکری
تصویر جلد کتاب صد نفر ناشتا

کتاب صد نفر ناشتا

نویسنده:گودرز شکری
انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۱۲۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صد نفر ناشتا

کتاب «صد نفر ناشتا» همراه با داستان «مصری» که به نوعی فصل دوم از سرگذشت شخصیت اصلی داستان است، پنجمین اثر منتشر شده از گودرز شکری است که توسط انتشارات آرنا در دسترس علاقه‌مندان به ادبیات داستانی قرار گرفته است.

درباره کتاب صد نفر ناشتا

عمده آثار گودرز شکری برمبنای ادبیات واقع‌گرایانه بناگردیده و اکثر قریب به اتفاق آن‌ها ریشه در اتفاقات ریز و درشت زندگیشان دارند که این نویسنده با استفاده از جریان سیال ذهن، معجونی از واقعیت و خیال را به‌صورت داستان‌هایی جذاب و مخاطب پسند، پدید آورده‌ است.

کتاب صد نفر ناشتا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب صد نفر ناشتا

روی تختخواب‌های دو طبقهٔ گرداگرد اُتاق، تُرک و کرد و لُر و بلوچ و فارس نشسته بودند. نامه می‌نوشتند؛ واکس می‌زدند؛ آواز می‌خواندند یا وراجی می‌کردند. قید نشستن و فکر کردن در آنجا را که مثل لانه زنبور شلوغ بود، زد و بیرون آمد.

محمود پشت سرش داد زد: کجا؟

جوابی نداد و به‌طرف بهداری راه اُفتاد. زیر درخت‌های کاج و چنار و پشت پرچین‌های شمشاد بهداری جای بدی نبود. می‌توانست بنشیند و حسابی فکر کند. تا آنجا برسد بارها از خود پرسید:

«به کی بگم؟ چطوری بگم؟ به سرهنگ فرمانده گروهان بگم؟ به فرمانده ناحیه بگم؟ به فرماندهٔ کل گزارش کنم؟ به وزارت کشور بنویسم؟ خُب اگه همه دستشان توی دست هم باشه، چی؟ همه چیز روی سر من خواب می‌شه. انباردار رو وادار می‌کنن بزنه زیرش. نه، وزارت کشور و ستاد کل خبر ندارن. این یه دله دزدیه. زیاد نیست که بشه مثل گوشت قربانی بین خیلی‌ها تقسیمش کرد. خیلی که جلو رفته باشه تا فرماندهٔ هنگ یا ناحیه.»

تازه تکیه به تنهٔ چنار داده بود که صدای محمود را شنید. گریز از دست او امکان نداشت. باهوش بود و سمج. خیلی زود ته و توی قضایا را بالا می‌آورد. در احوال مردم کنجکاو بود. به‌خودش زحمتِ گشتن بی‌ثمر را نداده بود و مستقیماً آمده بود آنجا. می‌دانست آدم حساسی مانند عادل را جز آنجا، جای دیگری نمی‌تواند پیدا کند.

یک‌راست آمد بالای سر او و بعد از فوت کردن خاک سیمانِ جدول، کنارش نشست. محمود مشهدی بود و از خانواده‌ای ریشه‌دار. عموی شاعرش سناتوری بود کارخانه‌دار و صاحب ملک و مال فراوان و پدرش، پیر عیاشی بود هستی از دست داده و اسیر حقوق بخور و نمیر

احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
۱۴۰۱/۰۲/۰۴

آقای گودرز شکری که اکثر قریب به اتفاق داستان‌هایشان بر اساس واقعیت هستند، از جمله نویسندگان خوشبختی می‌باشند که هیچ‌گاه به‌دنبال سوژه نرفته و همواره این سوژه بوده که در طول زندگی به‌دنبال ایشان آمده است. این‌مجموعه‌ی دو داستانی که

- بیشتر
کاربر ۴۵۰۱۲۵۳
۱۴۰۱/۰۲/۲۴

زیبا، جذاب و روان. یک نویسنده‌ی واقعا حرفه‌ای و کار بلد👌👌👌

ketabdoost
۱۴۰۱/۰۲/۲۲

به نظر من که خیلی خوب بود...🥺

کاربر 1843763
۱۴۰۱/۰۲/۱۹

جذاب وعالی

فائزه
۱۴۰۱/۰۶/۱۶

مدتهای طولانی در حال خواندن رمان بودم.این رمان بسیار جذاب بود برای من.خیلی زیبابود خیلی.

Fatemeh
۱۴۰۱/۰۲/۱۲

بسیار جذاب، دلچسب و دلنشین

vahid
۱۴۰۱/۰۲/۱۵

متن بسبار عالی و دلنشین

کاربر ۳۸۸۸۶۶۴میترا
۱۴۰۱/۰۲/۱۰

از جمله کتابهایی بود که جذابیت و کشش داستانش چیزی از کتاب "کلیدر" اثر آقای محمود دولت آبادی کم نداشت،خواندن این کتاب را به علاقمندان داستانهای واقعی توصیه میکنم.به امید موفقیت برای نویسنده ی محترم.

فاطمه
۱۴۰۱/۰۴/۲۱

ارزش خوندن داشت و واسم لذتبخش بود دستمریزاد ب نویسنده خوب درخشید

کاربر ۳۱۳۲۳۳۲
۱۴۰۱/۰۴/۲۱

داستانی جذّاب و پُرکِشِش در نیمه دهه ۳۰؛ که هنگام مطالعه کلّی شور و هیجان و حس های بسیار خوب به آدم منتقل میکنه، در عین این که یه جاهایی احساس غرور میکنی، یه جاهایی اشکت درمیاد. من به شدّت پسندیدم

- بیشتر
«راستی که غم آدم‌ها هم مثل گیاه و حیوان از تنوع چشمگیری برخورداره. یکی غم یار داره، یکی غم نان، سومی و چهارمی الی بی‌نهایت چه غمی؟ خدا می‌داند!»
badkarma:)
«اُمیدی که به من دادی چنین گرفتارم کرد و اگر بد عهدی بکنی، شکیبائی‌ام کجا خواهد بود و من کجا»
کاربر ۴۵۱۸۹۹۲
«راستی که غم آدم‌ها هم مثل گیاه و حیوان از تنوع چشمگیری برخورداره. یکی غم یار داره، یکی غم نان، سومی و چهارمی الی بی‌نهایت چه غمی؟ خدا می‌داند!»
haniyeh
نوهٔ شیرین زبانش پرسید: ـ بابابزرگ! چوپانه که گفتی به دختر پادشاه رسید، کجا رسید؟ گفت: ـ ملوسکم کجا باید می‌رسید؟ کجا می‌شد برسه؟ توی مجلس عروسی مفصلی که پادشاه برای اون و دخترش برپا کرده بود. توی قصه‌ها آدم‌ها همیشه به هم می‌رسن و هفت شبانه‌روز عروسی برپا می‌کنن و می‌زنن و می‌رقصن اما.... اما توی دنیای ما کارها به این آسانی و شُسته و رُفتگی نیس. توی دنیای ما چوپانه بعدِ یک‌سال از سفر دور و دراز قندهار بر می‌گرده؛ اما به دختره نمی‌رسه. حسرت عروسی باهاش به دلش می‌مانه.
haniyeh
ریا مثل گوشت و خون و پوست و استخون جزو مصالح وجودی ما آدماس
کاربر ۴۴۱۵۳۰۴
«به چه مانند کنم چهرهٔ زیبای تو را ای‌که عهدت به دل غم زده زنجیر نهاد»
haniyeh
همه‌مون بنده خدا هستیم. لخت می‌آئیم و هرچی جمع کرده‌یم می‌ذاریم و دست خالی میریم.
Marziyeh
از جناب شکری تا کنون پنج کتاب «خزان در خزان» و «هم‌بخت» از نشر نیستان و «باغی در برهوت خیال»، «صفورا» و «صد نفر ناشتا» از نشر آرنا منتشر شده است. اُمیدواریم بعدها که کسانی مبادرت به مطالعهٔ این کتاب می‌کنند، نوشته‌های دیگر ایشان نیز به عرصهٔ چاپ و نشر رسیده باشد. به اُمید بهروزی و توفیق روزافزون برای ایشان و تشکر از جناب آقای ناصر نوروزی فرد، مدیرمسئول محترم انتشارات آرنا که کمال همیاری و همکاری برای نشر آثار این عزیز بزرگوار را مبذول فرموده‌اند؛ مجموعهٔ دو داستانی صدنفر ناشتا خدمت شما بزرگواران تقدیم می‌گردد. احسان عبدی نویسنده و ویراستار
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
ما بابامون در اومده. قارتمون رفته، قورتمون مونده تازه سرجوخه هستیم.
کاربر ۴۴۱۵۳۰۴
درخت غم بجونم کرده ریشه به درگاه خدا نالم همیشه عزیزون قدر یکدیگر بدونین اجل سنگست و آدم مثل شیشه.
haniyeh

حجم

۲۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۸ صفحه

حجم

۲۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۸ صفحه

قیمت:
رایگان