کتاب حقیقتی گم شده است، همه رنگ ها را بگردید
معرفی کتاب حقیقتی گم شده است، همه رنگ ها را بگردید
کتاب حقیقتی گم شده است، همه رنگ ها را بگردید نوشتۀ آوا نیکوکار است. انتشارات نسل روشن این کتاب را روانۀ بازار کرده است.
درباره کتاب حقیقتی گم شده است، همه رنگ ها را بگردید
کتاب حقیقتی گم شده است، همه رنگ ها را بگردید، در محتوا، با عنواناش همآهنگی دارد. نویسنده در مقدمه، از اینکه ما انسانهای سیاه و سفید، گم شدهایم میگوید و از اینکه تنها راه چاره، یافتن حقیقت است؛ حقیقتی پنهان که با یافتن آن، همه چیز رنگ دیگری میگیرد.
کتاب در ۱۷ بخش، روایت داستانیِ خود را ارائه میدهد.
خواندن کتاب حقیقتی گم شده است، همه رنگ ها را بگردید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب حقیقتی گم شده است، همه رنگ ها را بگردید
«صدای فریاد مردی میآید، از سیاهی است؛ زیرا جز در سیاهی چنین فریاد و نالهای شنیده نشده و نخواهد شد. دردی وصفناپذیر را تجربه میکند؛ دردی که توان ایستادن را از او گرفته است. به جز دردش، هیچچیز دیگری را نه میبیند و نه حس میکند. گویی تنها راه نجات خویش را مرگ میداند؛ مرگی که بعد از آن دیگر هیچیک از آن دردها معنایی نخواهد داشت، اما با این حال، چیزی در وجودش همچنان برای مقابله با مرگ عصیان میکند. فریاد میزند، اما هیچکس نیست که به صدای او توجهی نشان دهد. با اینکه ناامید از کمک کسی است، باری دیگر با تمام توانش فریاد کمک سر میدهد و اینبار هم بیپاسخ!
سعی میکند بلند شود، اما توان کامل ایستادن را ندارد. دردی که در تکتک مفاصل روحش رخنه کرده، مانند برخورد موجی است که باری دیگر او را عمیقتر به زمین میکوبد. دردش سلول به سلول وجود او را میسوزاند و با سوختنش، مرد کمکم نوع دیگری از درد را تجربه میکند؛ دردی که برای او همچون خلسهای خواهد بود، خلسهای که با درد همراه است. دردی که میسوزاند اما از بین نمیبرد، سوختنی که بیهوش میکند اما نمیکشد، بیهوشیای که مانند مرگ است اما مرگ نیست؛ زیرا مرگ رهایی است، اما آن درد قصد رها کردن ندارد.»
***
«مرد در دنیایی قدم گذاشته بود که هر روز چیز تازهای کشف میکرد. چیزهایی که گویی حقایقی بودند که او برای زندگی احتیاج داشت؛ حقایقی که یک روز برایش روشن بودند و روزی دیگر تیره و ناپیدا. هرچه جلوتر میرفت، غرق دنیاهایی میشد که او را برای مدتی از فکر پیدا کردن دختر دور میکرد؛ زیرا هربار که در چیزی گم میشد و بعد از گم شدن خود را بازمییافت، سؤالهای بیشتری برای او به وجود میآمد و دنیاهای دیگری در انتظار پیدا شدن بود.
دیگر مدام در فکر پیدا کردن چیزهای تازه بود. یافتن حقیقت برایش از هر چیزی مهمتر شده بود. با این حال، عشق دختر همچنان در او وجود داشت و گویی در بین آن همه بالا و پایینها، تنها چیزی بود که درست مانند قبل سر جایش باقی مانده بود، اما دیگر خود را سرزنش نمیکرد. عشقش رنگ دیگری گرفته بود، گویی شفافتر، زیباتر؛ زیرا خود را شفافتر و زیباتر یافته بود.»
حجم
۴۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه
حجم
۴۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه