دانلود و خرید کتاب صوتی زمستان در ماه جولای
معرفی کتاب صوتی زمستان در ماه جولای
کتاب صوتی «زمستان در ماه جولای» نوشتهٔ دوریس لسینگ وبا ترجمهٔ علیرضا جباری و گویندگی مرجان مهرعلی در واوخوان منتشر شده است. این کتاب حاوی هفت داستان کوتاه نویسندهٔ انگلیسی برندهٔ نوبل، دوریس لسینگ است. داستانهای زمستان در ماه جولای همانند بسیاری دیگر از آثار لسینگ به مشکلات و مصیبتهای مردم قاره آفریقا، اعتراض به تبعیض نژادی و زورگویی سفیدپوستان حاکم بر کشورهای آفریقایی میپردازند. این مجموعه در ابتدا در سال ۱۹۶۴ منتشر شد در حالی که او مشغول نوشتن رمان های مربوط به خشونت علیه کودکان در آفریقای جنوبی نیز بود.
درباره کتاب صوتی زمستان در ماه جولای
زمستان در ماه جولای مجموعه ای از هفت داستان کوتاه است که همگی در جنوب رودزیا (زیمبابوه) تنظیم شده اند و در آنجا دوریس لسینگ بیشتر ۳۰ سال اول زندگی خود را سپری کرده است. در این داستانها مردان می توانند با راه اندازی مزارع عظیم ، کار خود را آغاز کنند ، در حالی که زنان در اختیار دستگاه های خود هستند و فرزندان خود و بندگان بومی را اداره می کنند. جمعیت سیاه پوست بومی روستا که نیروی انسانی پشتیبانی کننده از زندگی مهاجران سفیدپوست را تأمین می کند و توسط اربابان سفیدپوست خود مجازات می شوند. بعضی مواقع باعث میشود افراد احساس کنند که در زمان اشتباه و در مکان اشتباه گرفتار شدهاند. آن زمان اشتباه و مکان اشتباه، جنوب رودزیا بود که یک دولت اقلیت سفیدپوست به اکثریت سیاهپوست حکمرانی میکرد.
عناوین داستانهای این کتاب صوتی عبارتند از:
کلبهی دیگر
دردسر
خانواده دوت به کلوف گرنج میآیند
تمبی کوچولو
مکان جان پیره
جرج پلنگ کش
زمستان در ماه جولای
کتاب صوتی زمستان در ماه جولای را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستان کوتاه پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب صوتی زمستان در ماه جولای
فصل پیش که همسرش بیمار شد فکر می کرد اوضاع از آنچه هست بدتر نخواهد شد: تا آن هنگام به نظرش می رسید که فقر از آنچه زندگی عادیش پنداشته و با چنین پنداری بزرگ شده بود، فراتر نخواهد رفت. کار کشاورزی که در سنین بالاتر، و در چهارمین دهه عمرش به آن رو آورده بود نخستین آزمونی بود که خود به تنهایی با آن رو در رو شده بود. پیش از آن او همواره، شاید به گونه ای نامرئی اما پرتوان، به ازای انتظاراتی که خانواده اش از او داشتند، از حمایت آنان برخوردار می شد. نظامی کادر بود؛ نظامی ای ناموفق هم نبود و موفقیتش به بهای تلاش همیشگی اش در خویشتنداری در برابر امیالش حاصل می شد؛ اما خودش نمی دانست این امیال کدام اند. ناسازگاری شدیدش او را از افسران همکارش دور نگه می داشت و این حالت از تفاوتی درونی سر برمی زد: او هرگز خود را نظامی به حساب نمی آورد. حتی در نمود ظاهری اش که او را شخصی بی ریا، زودرنج و آداب دان نشان می داد، مایه ای از نرمش، یا خویشتنداری نمایان بود که در لبخند مردّدش که به لبخند ناشنوایی بیمناک از آشکار شدن اینکه مبادا موضوع سخنی را درنیافته باشد، می مانست و نیز نگاه نگرانش، بر آن گواهی می داد. پس از اینکه کار در ارتش را رها کرده بود به سرعت به رخوت و ولنگاری کمابیش شلخته وار در پوشیدن لباس و شیوه رفتار درغلتیده بود؛ و اکنون با لباس های دهقانی ای که می پوشید، نشانی از نظامی بودنش نمانده بود. کلاه نمدی گشاد و چرکینش را به طرف عقب سرش می سراند. شرت های خاکی رنگ تا اندازه ای بلند و بسیار گشاد می پوشید. آستین های پیراهنش روی بازوان لخت برنزه اش تکان تکان می خوردند؛ و سبیل پرپشت او دهان جمع و جور و لبان بر هم نهاده اش را پنهان می کرد. سرگرد کارودرز، در چنین حالتی به دهقانی می مانست که قصد افشاندن بذری را داشته باشد.
زمان
۱۱ ساعت و ۲۱ دقیقه
حجم
۶۲۴٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۱ ساعت و ۲۱ دقیقه
حجم
۶۲۴٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد