کتاب چارلی و آسانسور خارق العاده شیشه ای
معرفی کتاب چارلی و آسانسور خارق العاده شیشه ای
کتاب چارلی و آسانسور خارق العاده شیشه ای نوشتهٔ رولد دال و ترجمهٔ زهره مستی است و انتشارات نوید حکمت آن را منتشر کرده است. با خواندن این کتاب پا به دنیای معصوم و شیرین کودکان و نوجوانان میگذارید.
درباره کتاب چارلی و آسانسور خارق العاده شیشه ای
کتاب چارلی و کارخانه شکلات سازی یادتان هست؟ چارلی و آسانسور خارق العاده شیشه ای یکجورهایی ادامهٔ آن داستان رولد دال محسوب میشود. داستان چارلی و کارخانه شکلات سازی به یک آسانسور خارقالعاده ختم شد. آخرین باری که چارلی (قهرمان کوچک این کتاب) را دیدیم، سوار آسانسور شیشهای بزرگ بالای شهرشان بود. آقای ویلی وُنکا به او گفته بود: «کل کارخانه بزرگ شکلاتسازی مال خودته» و حالا در کتاب چارلی و آسانسور خارق العاده شیشه ای دوست کوچک ما با پیروزی برگشته تا همراه با همهٔ اعضای خانوادهاش ادارهٔ کارخانه را در دست گیرد. محض یادآوری این را اضافه کنیم که آدمهای داخل آسانسور عبارتاند از:
چارلی باکت، قهرمان ما.
آقای ویلی ونکا، شکلاتساز فوقالعاده.
آقا و خانم باکت، پدر و مادر چارلی.
بابابزرگ جو و مامانبزرگ جوزفین، پدر و مادر آقای باکت.
بابابزرگ جورج و مامانبزرگ جورجینا، پدر و مادر خانم باکت.
مامانبزرگ جوزفین، مامانبزرگ جورجینا و بابابزرگ جورج هنوز توی تختخواب بودند، تختخواب را قبل از حرکت داخل آسانسور برده بودند. اگر یادتان باشد بابابزرگ جو از تختخواب بیرون رفت تا با چارلی توی کارخانه شکلاتسازی گشت بزند.
آسانسور شیشهای مثل جت کیلومترها بالا رفت و انگار داشت به ابرها میرسید. آسمان به رنگ آبی و صاف بود. فکر زندگی در آن کارخانهٔ شکلاتسازی مشهور، همهٔ افراد درون آسانسور را به شدت هیجانزده کرده بود. در چارلی و آسانسور خارق العاده شیشه ای ماجرای این سفر هیجانانگیز را میخوانید.
خواندن کتاب چارلی و آسانسور خارق العاده شیشه ای را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمامی کودکان و نوجوانان و همچنین دوستداران داستانهای رولد دال پیشنهاد میکنیم
درباره رولد دال
رولد دال یکی از محبوبترین و مشهورترین نویسندههای کودکان و نوجوانان است. او در جنگ جهانی دوم، خلبان جنگنده نیرویهوایی بود و زمانی که از انگلستان به واشنگتن آمد، نوشتن را آغاز کرد. اولین داستان او دربارهٔ جنگ بوده است. رولد دال در داستانهایش به هیچ عنوان بچهها را نصیحت نمیکند. شاید به همین دلیل او را اینقدر دوست دارند. او در سال ۱۹۹۰ میلادی از دنیا رفت. از دیگر کتابهای او میتوان به این نامها اشاره کرد: غول بزرگ مهربان، چارلی و کارخانه شکلاتسازی، جیمز و هلوی غولپیکر، ماتیلدا.
بخشی از کتاب چارلی و آسانسور خارق العاده شیشه ای
آقای ونکا گفت: "خانم عزیز، شما تازه با این چیزا آشنا شدی. یه کم که پیش ما باشی، دیگه از این چیزا تعجب نمیکنی.”
مامانبزرگ جوزفین گفت: "گمون کنم یه سر این قلابهای هوایی به این دستگاه عجیب و غریبی که سوارش هستیم وصل شده. درسته؟"
آقای ونکا گفت: "درسته.”
مامانبزرگ جوزفین گفت: "خب یه سر دیگهاش به کجا وصل شده؟"
آقای ونکا گفت:" نمیدونم چرا هر روز گوشم سنگینتر از قبل میشه. لطفا وقتی برگشتیم یادم بندازید برم دکتر گوشمرو معاینه کنه.”
مامانبزرگ جوزفین گفت: "چارلی، من خیلی به این آقا اعتماد ندارم.”
مامانبزرگ جورجینا گفت: "منم بهش اعتماد ندارم. همش ول میگرده و حرفای مسخره میزنه.”
چارلی روی تخت خم شد و آرام در گوش مامانبزرگها زمزمه کرد: "خواهش میکنم، همه چیز رو خراب نکنین. آقای ونکا یه مرد فوقالعادهس. اون دوست منه. من دوسِش دارم.”
بابابزرگ جو آروم گفت: " چارلی راست میگه، جوزی الان آروم باش و الم شنگه به پا نکن.”
آقای ونکا گفت: "باید عجله کنیم! ما کلی وقت داریم و یه ذره کار باید انجام بدیم! نه! صبر کن! انگار اشتباه گفتم! باید برعکس میگفتم! ممنونم! حالا پیش به سوی کارخونه!” و در حالیکه بالا و پایین میپرید و دست میزد گفت: " ما به سمت کارخانه پرواز میکنیم! به جای اینکه بریم پایین باید بریم بالا. باید بریم بالاتر و بالاتر.”
حجم
۲٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۲٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
جالب بود ولی قسمت چارلی و کارخانه شکلات سازی بهتر بود