کتاب قهرمان عرصه زندگی
معرفی کتاب قهرمان عرصه زندگی
کتاب قهرمان عرصه زندگی نوشته هانیه عرب است. این کتاب مجموعه داستانی جذاب است که انتشارات نظری منتشر کرده است. نویسنده در جشنواره داستاننویسی باور رتبه دوم داستان نویسی را کسب کرده است.
درباره کتاب قهرمان عرصه زندگی
این کتاب مجموعه داستانهایی با عناوین دختری با موهای قهوهای، ورود مو قهوهای به دنیای عروسکها، قهرمان عرصه زندگی، دوستی، کشمکش آدمی با طبیعت، کشمکش جامعه با جامعه، کشمکش آدمی با جامعه، جاسوزنی، زبان مادرشوهر، قلب بیمار، مترسک، انتظار سبز، امید در تاریکی و شب بارانی است.
بخشی از داستانهای این مجموعه بههم پیوسته است و روایتی یکپارچه را روایت میکند که در آن شخصیت داستان تجربههای مختلف و گاه دشواری را پشت سر میگذارد. داستانی از این مجموعه که همنام کتاب است یعنی قهرمان عرصه زندگی روایت فردی دارای معلولیت. نویسنده چون خود درگیر معلولیت است در این کتاب بخشی از سختیهای زندگی یک فرد درگیر معلولیت را روایت کرده است تا جامعه تصویر کاملتری از آن داشته باشد.
خواندن کتاب قهرمان عرصه زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قهرمان عرصه زندگی
مو قهوهای با دیدن عروسک زیبای بر روی زمین افتاده دلش برای او سوخت. ولی وقتی میخواست عروسک را از روی زمین بردارد ناگهان صدایی از دور شنید که توجهاش را به خود جلب کرد.
مو قهوهای به این طرف و آن طرف نگاه کرد تا ببیند که صدا از کدام طرف میآید که ناگهان صدایی از دور آمد که میگفت: آه دخترک زیبا سلام.
مو قهوهای وقتی که فهمید آن صدا از دهان عروسک بیرون میآید از او پرسید: ای عروسک زیبا نام تو چیست؟
عروسک بیچاره هم که نای حرف زدن نداشت، از شدت خستگی بر روی زمین افتاد. مو قهوهای دلش برای عروسک سوخت و او را با خود به خانه برد. مو قهوهای وقتی به خانه رسید تکه نانی به او داد تا بخورد و جانی بگیرد. عروسک هم نان را خورد و از مو قهوهای تشکر کرد.
بعد مو قهوهای از عروسک خواست اسمش را بگوید و داستان زندگیش را برای او تعریف کند. عروسک هم شروع به تعریف کردن کرد. او گفت: اسم من موفرفری است و یک زن جادوگری به نام مو قزقزی شهر ما را طلسم کرده است. او دائم از ما کار میکشد. آیا تو حاضر هستی همراه من به سرزمین عروسکها بیایی و در شکستن طلسم به من کمک کنی؟
دخترک مهربان هم قبول کرد و به همراه موفرفری به سرزمین عروسکها رفت. مو فرفری به مو قهوهای گفت: بهتر است به سراغ دلقک دانا که خانهاش بالای کوه است برویم. چون فقط او میتواند در حل این مشکل به ما کمک کند.
مو قهوهای پذیرفت و با مو فرفری به طرف خانه دلقک به راه افتادند و پس از مدتی به آنجا رسیدند. بعد مو فرفری تمام ماجرا را برای دلقک توضیح داد و به او گفت: ای دلقک دانا آیا آن روزها را به یاد میآوری که ما برای خود انسانهای خوبی بودیم و تو هم برای خودت پادشاهی بودی؟ بله چه روزهای خوبی داشتیم.
مو فرفری به دلقک دانا میگفت: حالا من به کمک این دختر زیبا میخواهم طلسم آن جادوگر بدجنس را بشکنم. ای دلقک دانا تو که در این سرمین از همه ما داناتری به من بگو آیا راهحل این مشکل را میدانی؟
دلقک گفت: البته که میدانم برای این که طلسم مو قزقزی بدجنس را بشکنید باید به بالای تپهای که در شهر عروسکهای خرسی است بروید. در آنجا گلی روییده است که با خواندن وردی این گل به کتاب تبدیل میشود. مو فرفری از دلقک دانا پرسید؟ آن ورد چیست؟ دلقک گفت: این ورد پرتی پورتی پود است و در این کتاب همه چیز در مورد شکستن طلسم نوشته شده است.
حجم
۵۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۵۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه