
کتاب وقتی بن بست های دنیا ترک می خورند
معرفی کتاب وقتی بن بست های دنیا ترک می خورند
کتاب وقتی بن بست های دنیا ترک می خورند نوشتهٔ هستی مرحمتی است و انتشارات آرنا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب وقتی بن بست های دنیا ترک می خورند
کتاب وقتی بن بستهای دنیا ترک می خورند قصهای است از زندگی آدمهای عادی که در یک اتفاق غیرعادی دچار جالش میشوند. بخشی از داستان در کشور ایتالیا شهر میلان و بخشی در ایران میگذرد و قصه از آنجا شروع میشود که هوشنگ آرام همسرش را که دچار بیماری اسکیزوفرنی است برای مداوا به خارج از ایران میبرد اما در آن مقطع از زمان اروپا درگیر بیماری نادری که تنها افراد اسکیزوفرن را درگیر میکند میشود و حوادث به گونه دیگری رقم میخورد. بخش دیگر داستان قصه گروهی از جوانان در داخل کشور است که به ظاهر و از لحاظ اقتصادی در شرایط مساعدی به سر میبرند اما هریک دچار سردرگمیهای ناخواستهای هستند که جریان عادی زندگی آنها را دچار مشکل میکند.
خواندن کتاب وقتی بن بست های دنیا ترک می خورند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب وقتی بن بست های دنیا ترک می خورند
بلیطها را دوباره چک کرد. هوشنگ آرام، هشت اکتبر، میلان، هفت و پنجاه دقیقه. النا فرانته، هشت ....
تا دریافت کارت پرواز این کار را دوبار دیگر تکرار کرد. شمارههای صندلی را هم با چندبار تکرار به ذهن سپرد. ۱۷A و ۱۷B.
ساک دستیاش را که در باکس بالای سرش جا میکرد النا چشمانش بسته بود نفس راحتی کشید، حتما قرصها اثرشان را کرده بودند. مطابق پیشبینی او اثر داروها تا ظهر که به میلان برسند ادامه داشت، به بعد آن هم سعی کرد فکر نکند.
مجلهای را از ردیف جلو برداشت و بیاعتنا به مسافرانی که هنوز در راهرو هواپیما به دنبال شماره صندلی عقب و جلو میشدند آن را ورق زد.
در زندگی ستارههای سینما چه میگذرد؟ برایش جالب نبود. به بخش خوراکیها و ویتامینهای آنها هم که رسید بیاعتنا از آن گذشت.
موارد منع طبی پرواز در بیماریهای اعصاب و روان.
مجله را از وسط تا کرد، اسکیزوفرنی- جنون حاد. ممکن است هنگام بلند شدن هواپیما جنون بیمار عود کند و عکسالعمل خاصی نشان دهد که باعث اختلال در نظم کابین و آرامش مسافران شود، لذا تا زمانیکه بیماری کنترل و درمان نشده است و فرد مجوز روانپزشک معالج و کمیسیون پزشکی شرکت هواپیمایی را ندارد برای امنیت سایر افراد نباید وارد هواپیما شود.
مجله را بست، سرش را چرخاند و نگاهش را در ردیفهای جلو و عقب که دیگر تقریبا تکمیل شده بودند و النا که سرش به یک طرف کج شده بود دقیق کرد همه چیز آرام بود.
با خودش گفت: حاد نیست و حاد را طوری کشدار ادا کرد که با آن عذاب وجدانی که ته قلبش را قلقلک میداد کاملا خالی شد، بعد برای دلداری به خودش اضافه کرد من اشتباه نمیکنم و در حالیکه سرش را در پشتی صندلی طوری تنظیم میکرد که امتداد نگاهش به النا برسد ادامه داد: حتما میلان حالش رو بهتر میکنه.
هواپیما تیکآف سختی کرد و با ضربه از باند فرودگاه جدا شد. النا هنوز چشمانش بسته بود. صدای خلبان که در سالن پیچید النا تکان کوچکی به خودش داد تا سرش را در جهت دیگری ول کند هنگام پذیرایی هم این کار را تکرار کرد اما هنوز چشمانش بسته بود. آرام نفس عمیقی کشید.
تلفنش را روشن کرد چند پیام از طرف لوکا داشت که در یکی از پیامها نگرانی خانواده النا را از بودن النا در پرواز تکرار کرده بود، ساعت حرکت و اطلاعات پرواز را هم در پیام دیگری پرسیده بود.
تماسهای از دسترفته را که دید دلش لرزید همزمان حسرت مبهمی در وجودش جابجا شد.
حجم
۱۷۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۰ صفحه
حجم
۱۷۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۰ صفحه
نظرات کاربران
تقریبا۲۰صفحه اول رو باید دوبار بخونی تا متوجه بشی جا به جایی شخصیت ها ناجور بود چند تا پاراگراف که میخونی تازه متوجه میشی شخصیت عوض شده متنش گیراست و آدم دوست داره تا انتها رو بخونه از اون نوشته هاست که دلت نمیخواد
من عاشق کتاب های هستم که زندگی واقعی رو نشون میده . اصلاً برام مهم نیست که اتفاق خیلی خاصی توش نیفته . با وجود اینکه بعضی جا ها خسته میشدم از خواندنش ولی واقعاً بهم کیف داد. پایان این
خوب
تهش معلوم نبود فقط وقتم هدر رفت بدون اینکه مطلب مفیدی بهم اضافه شه
بر خلاف اسمش ، اصلا جذاب نبود
زیاد اهل خواندن رمان نبودم ولی فکر میکنم یک رمان ایده آل خوبی هست اسم کتاب خیلی برام جالب و طراحی روی جلد کتاب باعث شد رمان را با بخوانم واقعا عالی بود چون که کتاب با دنیای واقعیت همراه
بیشتر شبیه به کابوس بود تا رمان من رمانهای خوبی خوندم ولی اصلا نتونستم این رو تحمل کنم
اگر به مجموعه هری پاتر علاقه مندید این کتاب را دوست خواهید داشت
از کتاب هیچی نمی فهمی من اصلا نتوانستم با کتاب ارتباط برقرار کنم بد بودش توصیه نمی کنم