کتاب من عاشق درخت هایم، تمام وسایل اتاقم چوبیست
معرفی کتاب من عاشق درخت هایم، تمام وسایل اتاقم چوبیست
کتاب من عاشق درخت هایم، تمام وسایل اتاقم چوبیست نوشتهٔ الناز علی نیا است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب من عاشق درخت هایم، تمام وسایل اتاقم چوبیست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب من عاشق درخت هایم، تمام وسایل اتاقم چوبیست
«وقتی خدا را شناختم، بهسویش شتافتم. با تمام تفاوتم با او تفاهم داشتم. با وجود تمام دیوارهای مقابلم، دیدارش میکردم. هروقت بیمار بودم، بیکار نمینشست. نفسهایم که به شمارش میافتاد، نفسم را قلقلک میداد. وقتی از او دور میشدم، همه چیز دیر میشد. هنگامی که خودم را به بدیها میدوختم از درون میسوختم. نگاهم را که از او می گرفتم نابینا میشدم. هروقت نمی توانستم بگویم الهی، آهی از درونم میجوشید و آن وقت شرم را میپوشیدم و خستگی را مینوشیدم. در آن زمان نالههایم را در نامههایی برایش می نوشتم و باوجود تمام پستیهایم، پستش میکردم و وقتی سکوت میکرد، سکتههایم آشکار میشد و می رفتم قنوتم را در اعماق قنات وجودم میخواندم و میگفتم: رفت، خدا رفت، دیگر جواب نمیدهد.
و بعد ساکم را میبستم که بروم و میدیدم که در قلبم ساکن است و این صدای اوست که با نام ضربان به گوشم می رسد و او نوش زندگیام را نیش نمیکند و از پیشم نمی رود تا دلم ریش نشود و او همیشه خندههای مصنوعیام را در نظارههایش با گریههایش میآمیخت و وقتی دری به رویم باز نمیشد و سری دنبالم نبود، آغوشش برایم باز بود و خودش نیز به دنبالم. ملاحظه تمام لحظههایم را میکرد و من وقتی واقعاً او را شناختم که یکی بود یکی نبود. او بود، من نبودم و کاش میتوانستم بشتابم ...
قهرَمان او شدی، قهرِمان شروع شد.
از تنهایی به دوستی خاله رضایت داد.
آنقدر اینپا و آنپا کردم که پایت همقدم پای دیگری شد.
کنار تو نشستن، اولین تجربه پرواز بود.
از بس گلی، لباسهایت به گلدانها طعنه میزنند.
تمام عمر دویدم تا به تو برسم، خودم از دست رفتم.
چشم میدوزی به من، من گره آخر را کور میکنم.
زندگی هیچچیز به من بدهکار نشد، جز خودش را.
به هرجا که رفتم، اندیشه تو قبل از من رسیده بود.
انعکاس تصویرت در آینه جیبی جا گرفت، حالا برای انعکاس زیباییات یک جهان باید آینهکاری شود.
دلچسبترین چای، همانی بود که کنارت سرد شد.
هرچه را بوسیدم،کنار گذاشتم. تو را بوسیدم، از نو تکرار کردم.
تنها بر سر قراریم که برقرار نشد، بیقرار بیقرارم.
گورستان خاطرات ما، پر از قبرهای نبود توست.
سوزن مادر را نخ میکشم، تکههای دلم بهم دوخته میشود.
جغرافیا، شوخی تلخی بود که تاریخ ما را عوض کرد.
نگاهش به آسمان بود، نقش زمین شد.
فرق نمیگذاشت، همه را با یک چشم میدید. یک چشمش کور مادرزاد بود.
سرباز بود، اما از وظایفش سر باز میزد.
دلم که آتش گرفت، از آتشنشانی نشانی نشد.
پَست شد، صاحب پُست شد.
نطقهای زیادی، منطقی نیستند.
شوخی، همیشه خوشی نیست.
طالبِ مطلوب است.
چشم دیدن کسی را نداشت، کور بود.
تفسیر میکرد، تغییر نه.
عَرضه، عُرضه میخواهد.
اشتباهش، تباهش کرد.
شور داشت، شعور نه.
محترم بود، احترام میکرد.
اگر سنگ سنگدل بود، مقابل چشمه نرم نمیشد.
پیش رفت، پیشرفت کرد.
به یاد داشت، همهی یادداشتهای خود را
عَهد بستم، از عُهده امور برآیم.
اخلاق دارد، خلاق نیست.
بنده بود، برده نبود.
مشغول شد وقتی مسئول شد.
نتیجه انعام، انجام است.
یاد آورد، یادواره گرفت.
تُن صدایش تَنها را میلرزاند.
در پای دار، پایدار نبود.
گل گفت و شگفت.
با دشمنیها آشتی کرد.
به خدا، خدا نیستم، تنهایم مگذار.
جهنم همین دنیاست، بهشت من خداست.
دیدش را تغییر داد، دیگر ندید».
حجم
۲۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۲ صفحه
حجم
۲۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۲ صفحه