دانلود و خرید کتاب آینه های خندان مهدی محبتی
تصویر جلد کتاب آینه های خندان

کتاب آینه های خندان

نویسنده:مهدی محبتی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آینه های خندان

کتاب الکترونیکی «آینه های خندان» نوشتهٔ مهدی محبتی در انتشارات شرکت کتاب هرمس چاپ شده است. این کتاب ضمن روایتی داستانی  سرشار از اطلاعاتی جامع درباره‌ٔ شاعران و ادیبان ایرانی است.

درباره کتاب آینه های خندان

داستان کتاب آينه‌های خندان با بحث و صحبت درباره‌ٔ شاعران و ادیبان ایرانی آغاز می‌شود. دو شخصیت داستان درباره‌ٔ تأثیر و ارزش هر یک از شاعران کلاسیک و معاصر صحبت و نظرات مخالف یکدیگر را بیان می‌کنند. در صفحات مختلف این کتاب به اشعار فردوسی، حافظ، نظامی و سنایی اشاره شده است.

عناوین فصل‌های کتاب به این ترتیب است:

چشمهٔ سبز بخارا

سلطان معشوقان

در بارگاه سلطان

در خرابات مغان

خنده‌های بی دهان

کافی‌شاپ عباسی

دانشکده‌ٔ ادبیات

با کوهسار یوش

کانون شاعران ایران

کتاب آینه های خندان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به ادبیات فارسی و داستان‌های ایرانی  پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب آینه های خندان

چشمه سبز بخارا

خوش آمدید! مبارک باد قدومتان! گلویی تر کنید و نفسی تازه که کارمان بسیار است و زمان اندک. چه می‌کنید و به کجا رسیده‌اید که چنین روزگاری برای من و خود ساخته‌اید؟ به کجا می‌روید؟ خبر آوردند که فرزندانتان از شما می‌گریزند و دیگر میلی به دیدارتان ــ جز اندکی از برگزیدگان ــ ندارند؛ و رفته‌اند به جزیره‌ای سرگردان و دور. کاش مرگ مرا آورده بودند!

وای چه آزمون تلخ و شگفتی در این دشوارترین گردن‌گاه! اما چه می‌توان کرد؟ بی‌درنگ باید چاره‌ای بسازیم و تنی چند از بهترین شما را برگزینیم و به دیدارشان بفرستیم. تا بمانند و بمانیم. از همین امروز و همین‌جا آغاز می‌کنیم:

نُه نشست برای گفتن و شنیدن خواهیم گذاشت تا خوب و بی‌واسطه یکدیگر را بشناسید. برگزینید و روانه کنید. باشد که ماندگار شویم. و از همین مجلس اولین نشست را آغاز می‌کنیم. پروردگارا یاری‌رسانِ خوبان تویی!

همه فرزندان، چشم و دل با پیر، کنار چشمه نشسته بودند و گفتار و کردارش را می‌پاییدند.

پیر برخاست و قدمی چند پیش‌تر رفت و ندا درداد: فروغ! فروغ!

جوابی نیامد.

سرش را به اطراف چرخاند و چون فروغ را ندید، آهسته‌تر پرسید:

بچه‌ها! فروغ کجاست؟

با دست و سر، زن جوان سیه‌چشمی را در سایه‌سار بیدستانبر کناره‌های پایین چشمه نشان دادند که با گیسوانی پریشانو چهره‌ای آب چکان، زل زده بود بر آب روان و زیرلب زمزمهمی‌کرد. خبرش کردند. برخاست و جلوتر آمد و همراه پیر رفت تا سرچشمه.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۳۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۳۳۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۹۸,۰۰۰
تومان