کتاب برای پیرمردها مناسب نیست و دو نمایشنامه دیگر
معرفی کتاب برای پیرمردها مناسب نیست و دو نمایشنامه دیگر
کتاب برای پیرمردها مناسب نیست و دو نمایشنامه دیگر نوشته پدرام پریچهره است. این کتاب را نشر مهر و دل منتشر کرده است.
درباره کتاب برای پیرمردها مناسب نیست و دو نمایشنامه دیگر
این کتاب مجموعه سه نمایشنامه با نامهای برای پیرمردها مناسب نیست، جشن تعیین و انتهای یک شب بارانی است. نمایشنامه اول در یک هتل در کیش روایت میشود، زمانی که مردی در یک اتاق نشسته است و به بیرون نگاه میکند اما ناگهان چهار نفر در را به شدت میزنند و ادعا میکنند این اتاق را از یک ماه پیش رزرو کردهاند. حالا دو گروه اتاق را رزرو کردهاند و میخواهند همزمان در این اتاق بمانند. نمایشنامه دوم درباره چند زن است که هرکدام از زندگیشان میگویند یکی از همسرش میگوید که نامش معین بوده و او در خانه مسعود صدایش میکرده و دیگری از این میگوید که نام علیرضا برایش خیلی مهم است و نمیخواهد خراب شود. ما کمکم با این شخصیتها وارد دنیا و زندگیشان میشویم. نمایشنامه سوم درباره مردی ۶۳ ساله و بازنشسته اداره برق است که روز تولدش است. اگرچه مدتهاست تنها زندگی میکند اما هنوز امید زیادی به زندگی دارد.
خواندن کتاب برای پیرمردها مناسب نیست و دو نمایشنامه دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب برای پیرمردها مناسب نیست و دو نمایشنامه دیگر
شب. روزهای اول سال. واحد اتاقی از یک هتل پنجستاره در جزیرهی کیش. طبقهی دهم از این ساختمان پانزده طبقه هستیم. سمت چپ صحنه یک پنجره تمام قد شیشه وجود دارد که ساختمانهای جزیره از آنجا معلوماند. در وسط صحنه یک کاناپهی بزرگ وجود دارد و پشت آن یک راهرو که به اتاق خواب منتهی میشود. در سمت راست صحنه هم در ورودی ساختمان وجود دارد. داریوش مردی جوان سی و چندساله روی کاناپه نشسته و مشغول نوشتن است. به موبایل او پیامکی زده میشود او بعد از خواندن پیامک به شدت عصبانی شده و سعی در گرفتن شماره میکند. کمکم سرو صدایی از بیرون شنیده میشود. رفته رفته صدا نزدیکتر میگردد. تا به پشت در اتاق میرسد. صدای در زدن اتاق را میشنویم.
صدا ازپشت در: در رو باز کن آقا
داریوش: کیه
صدا ازپشت در: دوست هستیم. در رو یه لحظه بازکن کار داریم.
داریوش: چیکاردارین؟
صدا ازپشت در: میخوایم صحبت کنیم
داریوش: چندنفرین؟
صدا ازپشت در: چهارنفر
داریوش: خب خودتون چهارتایی با هم صحبت کنین
افراد پشت در عصبانی شده و محکم در میزنند
صدا ازپشت در: بازکن ببینم ... بازکن وگرنه میریم با پلیس میآیم
ً یک لحظه در رو باز کنید مدیرهتل هستم
صدای مدیر هتل: لطفا
داریوش در را باز میکند
داریوش: چیه؟ چی میگین شما؟... آقای سمنانی اینجا چه خبره؟
مدیرهتل: من شرمندهام بخدا ... زبان قاصره
لاکانی: آقای بلانسبت محترم، شما هنوز این و نمیدونی وقتی مدت اقامتت در هتل تموم میشه باید اتاق رو تحویل بدی؟
داریوش: کی همچین حرفی زده؟ من تا هفتم اتاق رو دارم، امشب تازه سومه.
حجم
۵۴۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه
حجم
۵۴۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه