کتاب مادر من
معرفی کتاب مادر من
«مادر من» رمانی نوشته سمیرا امیرخانی دهکردی( -۱۳۵۳)، نویسنده ایرانی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«ـ گفتم دیگر حق ندارید بچهی مرا بزنید، چون دختر من هم مثل بچههای شما فرزند حاج آقاست و مثل خجسته خانم و آقا بهروز حق دارد در این باغ بازی کند و به همه جا برود.
عمه دستش را روی گلویش گذاشت. چشمانش گشاد شده بود از میان گلویش نالید:
ـ چی گفتی؟!!!
عمه دستش را به یکی از ستونها گرفت. خجسته به طرف او دوید و زیر بازویش را گرفت. مادربزرگت ادامه داد:
ـ شما دیگر اجازه ندارید روی بچهی من دست بلند کنید.
مادربزرگت ادامه داد که او هم همسر پدربزرگت است و دخترش هم بچهی اوست، او گفت تنها دلیلی که حاضر شده به اینجا بیاید و نگاه سرزنش آمیز همه را تحمل کند این است که دخترش زندگیای مانند زندگی سایر خواهرها و برادرهایش داشته باشد و مثل مادرش در فقر و بدبختی بزرگ نشود، فقری که او را وادار کند در اوج جوانی با مردی که از او بزرگتر است ازدواج کند و برای یک لقمه نان تمام آزارها و ناراحتیها را تحمل کند. عمه از حرفهای مادربزرگت خیلی شوکه شده بود و هر لحظه بیشتر چشمانش باز میشد، اشک قطره قطره از چشمان عمه بیرون میریخت، کلام آخر مادربزرگت که گفت: پدربزرگت باید به هر دو دخترش به یک چشم نگاه کند و هیچ تفاوتی نباید بینشان باشد و حتی پدربزرگت باید در مهمانیها مادرت را به فامیل خودش نشان بدهد عمهام را به حالت غش برد.
دیدم که با فریادی در گلویش روی زمین پرت شد. میخواستم برای کمک به طرف او بروم که ناگهان خجسته که بیش از اندازه نسبت به ناراحتی مادرش حساس بود با عصبانیت دستش را به سینهی مادربزرگت کوبید و فریاد زد:
ـ از زندگی ما بروید بیرون دهاتیها...»
حجم
۱۸۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۱۸۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
نظرات کاربران
داستان خیلی قشنگی بود و غیر قابل پیشبینی چند جای داستان اتفاقایی افتاد که واقعا فکرشو نمیکردم و چند جا چشمام گرد گرد شد از تعجب. جالبی داستان این بود که یه ماجرا رو از نظر چند نفر از شخصیت
چقدر هممون مادر میخوایم،در هر سنی و در هر شرایطی انقدر غرق میشیم در خواستنمون که آدمای اطرافمونو قضاوت میکنیم،سایه حضرت مادر بر سر همه عزیزان مستدام باد
نــبــودن هایـے هسـت که هیـــچ بودنــے جبرانشان نمیڪند وآدم هایے هستند ڪه هـــــــرگـــــز تڪـــرار نمے شوند و تــــو آنگو نــه اے مــــــــــا در .... ڪتاب خوبـــے بود . خیلـے خوب زندگی تلخ یڪ مادر، رو شرح داده بود .
فقط متاسفانه نام نویسنده رو به یاد نمیارم
نمیدنم نظرات تو هم کلا برای من یکی در میون میاد😄
فکر کنم آقای فرهاد جعفری باشن
کافه پیانو هم کتاب قشنگیه فاطمه جان
مادرمن شاید فقط اسم کتاب از خود کتاب بهتر باشد چون من اصلا جذب نشدم انگار داشتم کتاب درسی می خوندم همونقدر ساده متنی روان نداشت که جای تاسف داشت نمی دونم کاربران دیگه چطور تایید میکنن ولی من این
کتاب گیرایی بود اما موضوعش جالب نبود صرف وقت گذرونی بد نیس
کتاب جالبی بود. روابط پیچیده و ازدواج ها و طلاق های بسیاری داشت. برای من چند نکته ی قابل توجه داشت. یکی اینکه خدا در این رمان نقش داشت. واقعا برایم لذت بخش بود. دو اینکه کتاب زندگی پویا را نشان میداد. زندگی