کتاب ننه کاراته
معرفی کتاب ننه کاراته
کتاب ننه کاراته به نویسندگی سیروس همتی است و انتشارات کتاب نیستان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ننه کاراته
سیروس همتی بازیگر، نویسنده و کارگردان تئاتر که در سالهای اخیر بیش از هر چیز او را در صحنه تئاتر و تلویزیون دیدهایم، مجموعهای از داستانهای کوتاهش را با عنوان ننه کاراته منتشر کرده است. این اثر هشت داستان کوتاه با درونمایهٔ اجتماعی و خانوادگی دارد. او از طنز موقعیت در روایاتش استفاده کرده و تواناییاش در خلق چنین موقعیتهایی، داستانهایش را جذاب کرده است. همتی در این داستانها از بازیهای زبانی رایج در داستانهای کوتاه پرهیز کرده و داستان را مستقیماً از دل ماجرا روایت کرده است. شاید این سبک، سبکی تئاتری و متاثر از فضای نمایشنامهنویسی باشد که نه تنها نقص کار او محسوب نمیشود بلکه داستانهایش را به شدت تصویری و ملموس کرده است. بهانههایی هم که او برای روایت داستانهایش انتخاب کرده در عین سادگی جذاباند. اتفاقهای کوچکی مثل گشتن جیب کت برای یافتن پاکت سیگار که باعث یک سوءتفاهم بزرگ میشود و امثال این وقایع. در اغلب داستانهای او فضای جنگ و جبهه و آدمهایی که به نوعی به جنگ مربوط میشوند، حضور دارند.
ننه کاراته (یکی از داستانهای این مجموعه) ننهای است که در هفتاد و چندسالگی کاراته بازی میکند و باعث میشود همه با دیدنش انگشت به دهن بمانند.
خواندن کتاب ننه کاراته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب ننه کاراته را به تمام کسانی که دل جوانی دارند و عاشق رمانهای ساده و صمیمیاند و همچنین شیفتگان رمان فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ننه کاراته
با این سن و سالی که داشت، راس راس دیوار راست رو میرفت بالا.
صبح اول صبح، کله سحر، توی کوچهمون «کاتا» میرفت.
مادرمن و مادر همه بچههای کوچه پشت سرش ـ به صف ـ با انگیزه غیرقابل وصف «کاتا» میرفتن.
ـ چی چون سوگی... مون تون چروگی... بشمار!
وقتی با صدای بلند این جمله رو میگفت، همه مادرامُشتشون رو میدادن جلو و محکم ضربه میزدن... بعد مشتشون رو میبردن کنار کمرشون...
هر بار که این کارو میکردن... محکم میشمردن:
«ایچ... نی... سان...»
جَوونیاش دان پنج کاراته داشت. هر کی میدیدش باورش نمیشد هفتاد و اندی سالشه. توی محل معروف بود به «ننهکاراته»!
وقتی بهش میگفتی ننهکاراته، بهش برمیخورد. میگفت «نَنِه، نَنَهته»!!
یکی از دلایل سَربه زیری پدرم و همه پدرای کوچه، کاراته کار بودنِ مادرم و همه مادرای کوچه بود!
مراسم کاتایِ ننه کاراته اون قدر دیدنی، شیرین و جذاب بود که از بقیه محلها میاومدن تماشا...
خیلی طول نکشید که جَوونای کوچه هم به صف رزمیکارای «ننهکاراته» اضافه شدن... در اوزانِ مختلف.
از رضا کُپل بگیر تا محسن خلال دندون و علی قابلمه...!
اول کوچه، سرصف «ننه کاراته» وامیستاد، آخرها کوچه ـ دو، سه ردیف آخر ـ جَوونایِ کوچه... کوچهمون معروف شد به کوچه «ننهکاراته»!
تا اینکه جنگ شد و بچهها یکی یکی از ته صف رفتن به جلویِ خط مقدم... رفتن که به جای مبازره با حریف خودی، با دشمن واقعی مبارزه کنن.
کمربندشون شد سربند و رفت روی پیشونی سرشون...
«ننهکاراته» اسفند دود میکرد... قرآن روی سرشون میگرفت... به تک تک شون گفت:
- ببینم تو تاتامی جنگ چی کار میکنین... برین به سلامت!
هنوز به تنهاییشون عادت نکرده بودیم که برگشتن. لباس سفید کاراته کفنشون شد، رفت توی تنشون، کمربندشون شد پرچم دور تابوتشون...
خاک غم نشست توی کوچهمون
کوچه ننهکاراته از سر تا ته مشکی شد
یه مدت گذشت...
مادرای کوچه دیگه دل و دماغ «کاتای» صبحگاهی نداشتن ... تا جایی که هیچ کس توی مراسم صبحگاه پشت «ننهکاراته» نبود.
یه روز صبح زود، کله سحر، ننه کاراته، توی کوچه چن تا گلدون چید... رفت و توی وسط دایرهای که با گلدونهای سبز درست کرده بود کاتا رفت.
«ایچ ... نی ... سان...»
حجم
۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
حجم
۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه