دانلود و خرید کتاب طلا و مس حامد محمدی
تصویر جلد کتاب طلا و مس

کتاب طلا و مس

نویسنده:حامد محمدی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب طلا و مس

کتاب طلا و مس نوشتهٔ حامد محمدی است و انتشارات کتاب نیستان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب طلا و مس

این کتاب، فیلمنامهٔ فیلم طلا و مس به نویسندگی حامد محمدی است که در سال ۱۳۸۹ توسط همایون اسعدیان ساخته شد. داستان فیلم دربارهٔ طلبهٔ جوانی به نام سیدرضاست که به تازگی با خانواده‌اش به تهران آمده، تا در کلاس‌های استاد اخلاقی که وصف او را بسیار شنیده‌ است شرکت کند. اما متوجه بیماری همسرش زهرا می‌شود و به ناچار برای تهیهٔ هزینهٔ درمان او تغییراتی در شیوهٔ زندگی‌اش می‌دهد. فیلمنامه مملو از صحنه‌های زیبا و قابل فهم است؛ ازجمله، صحنه‌هایی که به بچه‌های سیدرضا مربوط می‌شود یا اتفاقاتی که برای دوست سیدرضا می‌افتد.

خواندن کتاب طلا و مس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران فیلمنامه‌های ایرانی یا طرفداران فیلم طلا و مس پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی ازکتاب طلا و مس

صدای زهرا سادات بر سیاهی تیتراژشنیده می‌شود و صدای قیچی هم می‌آید

صدای زهرا سادات: پول پیش اجاره خونه رو رفتم بانک ریختم به حساب اعظم خانم... می‌دونی آقا سید! حسابش برا ثبت نام حجه... همین سر خیابونم یه دکتر چشمه، رفتم برای شما نوبت بگیرم، سرش خیلی شلوغ بود، گفت چهار ماه دیگه... مدرسه عاطفه‌ام خیلی نزدیکه، ولی مدیرشون خیلی خانم بود...

تصویر باز می‌شود و زهرا در حیاط مشغول اصلاح موهای رضا دیده می‌شود... رضا، پارچه‌ای دور گردنش انداخته و در حیاط روی چهارپایه‌ای، آرام نشسته است

زهرا: مدرسه که ثبت نام نمی‌کردن، نه که سه ماه از سال گذشته، ولی همین که مدیرشون فهمید شما طلبه‌ای، نه نیاورد...

عاطفه، مشغول لی لی بازی با خودش در حیاط است و به پدر و مادرش بی‌توجه است و امیرعلی هم در خانه خوابیده است... زهرا، لحظه‌ای از اصلاح دست می‌کشد و به رضا نزدیک می‌شود

زهرا: آقا سید! یه چیزی می‌گم، نه نیاری‌ها!... خوب؟

رضا، همانطور که ساکت و آرام زیر دست زهرا نشسته و زهرا مشغول اصلاح موهای اوست، نگاهی به زهرا می‌اندازد.

رضا: امر بفرمایید!

زهرا که آرامش رضا را می‌بیند، دوباره مشغول اصلاح موهای او می‌شود

زهرا: فردا برو بازار یه عبای نو بگیر!

رضا: عبا برای چی؟... عبا که...

زهرا: اون عبا دیگه پاک کهنه شده، تو تهرون خوبیت نداره، نگران پولشم نباش!

دست زهرا می‌لرزد و رضا، سرش را می‌کشد

رضا: اخ!

عاطفه که مشغول بازی بوده، از صدای پدرش، متعجب به او می‌نگرد

زهرا: طوری شد! بذار ببینم؟... خدا منو بکشه

رضا: نه خیر... چیزی نشده... نه بابا

زهرا، دست از اصلاح می‌کشد و نگران با رضا حرف می‌زند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

حجم

۱۲۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

قیمت:
۳۰,۳۷۵
۹,۱۱۲
۷۰%
تومان