کتاب صید قزل آلا در بالادست رودخانه کودور
معرفی کتاب صید قزل آلا در بالادست رودخانه کودور
کتاب الکترونیکی «صید قزل آلا در بالادست رودخانه کودور» نوشتهٔ فاضل اسکندر و اصغر قدرتی در انتشارات کتاب نیستان چاپ شده است. کتاب صوتی صید قزل آلا در بالادست رودخانه کودور، مجموعهای از داستانهای کوتاه و یادداشتهای فاضل اسکندر، نویسندهٔ ایرانیتبار اهل آبخاز است. او قربانی سیاست مهاجرت اجباری ژوزف استالین دربارهٔ اقلیتها در قفقاز بود. تمام آثار فاضل اسکندر از جمله صید قزل آلا در بالادست رودخانه کودور دربارهٔ شرایط زندگی در حکومت کمونیستی است.
درباره کتاب صید قزل آلا در بالادست رودخانه کودور
داستانهای کتاب «صید قزلآلا در بالادست رودخانه کودور» با شخصصیتهای مخالف کمونیست و سوسیالیست پیش میرود؛ شخصیتهایی که به دنبال اصلاح جامعه هستند. اغلب این داستانها افراد مختلف را نقد میکند و نگاه انسانی اسکندر و توجه او به زیست زندگی انسانها در منطقه قفقاز با رگههایی از طنز برای مخاطب روایت میکند.
درباره فاضل اسکندر
فاضل عبدلوویچ اسکندر در سال ۱۹۲۹ متولد شد. او نویسندهٔ ایرانیتبار اهل آبخاز بود. پدر او در سال ۱۹۳۸ به ایران اخراج و به یک اردوگاه کار اجباری برده شد که در سال ۱۹۵۷ در همانجا درگذشت. فاضل اسکندر در مؤسسه ادبی معتبر ماکسیم گورکی در مسکو تحصیل و کار حرفهای خود را با روزنامهنگاری آغاز کرد. وی بیشتر عمر خود را در مسکو سپری کرد. او در شوروی سابق، بیشتر برای شناساندن زندگی قفقازی شناخته میشد و آثارش را بیشتر به زبان روسی مینوشت. از میان آثار او میتوان به میوهٔ ممنوعه و داستانهای دیگر، انجیل به روایت چگام، خانهای زیر درختان سرو و خرگوشها و مارهای بوآ اشاره کرد.
کتاب صید قزل آلا در بالادست رودخانه کودور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستان کوتاه و داستانهایی با موضوع کمونیسم و تبعاتش پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب صید قزل آلا در بالادست رودخانه کودور
من اعتراضکنان گفتم: «مدیر این وسط چهکاره است؟ اصلاً در داستان صحبتی از مدیر به میان نیامده است.» او با چشمان گرد و سراسر حیرت به من نگاهی کرد و گفت: «به همین سبب خندهدار است که اصلاً در مورد آن صحبتی هم نمیشود.» او شروع کرد به توضیح دادن که در چه مواقعی بهتر است مطلب مستقیم گفته شود و در چه زمانی باید با کنایه گفته شود تا باعث خنده شود. در اینجا همین کنایهگویی بهتر است، زیرا خواننده از تفاوت سِمَت پی میبرد که مدیر چه دریافت کرده که از گلابی خانم معلم صرفنظر کرده است. من پرسیدم: «اگر معلم با گلابی میرود، مدیر لابد با هندوانه به خانه میرود!» او دستش را تکان داد و گفت: «البته که نه.» سپس صحبت ما به جاهای دیگر کشید و من احساس کردم که در او الهام به وجود آوردهام و خلاقیت ادبی من به او سرایت کرده است. در جریان مکالمه، مشخص شد که او تکنسین کارخانهٔ گوشت است. از او پرسیدم که چقدر حقوق میگیرد. او گفت: «کفایت میکند.» و ادامه داد: «گوشت همیشه درآمد دارد.»
من زدم زیر خنده، زیرا جملهٔ او خواص مرگبار ترکیبات پروتئینی را برای من تداعی میکرد.
گفت: «کجای این جمله خنده داشت؟ هر کسی باید امرار معاش کند.»
این جمله هم خواص مرگبار ترکیبات پروتئینی را برای من تداعی میکرد.
میخواستم از او بپرسم چقدر از گوشت برایش میماند تا مشخص کنم چقدر به مدیر کارخانه میرسد، اما صرفنظر کردم.
رفتار او با من سرد شد. او را عصبانی کرده بودم و چشم او را به درک تلخیِ طنز گشوده بودم. البته این کار را عمداً دیر و پس از شنیدن حرفهای او انجام دادم تا پاسخی نداشته باشد که بخواهد با من مجادله کند. در انتهای مسیر، او که با من سرسنگین شده بود، شماره تلفنم را گرفت، در دفترش نوشت و گفت:
- شاید تماس بگیرم.
حجم
۱۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه