کتاب گاهی عشق سرزده می آید
معرفی کتاب گاهی عشق سرزده می آید
کتاب گاهی عشق سرزده می آید نوشته فرشته ملکزاده است. این کتاب را انتشارات نامه مهر منتشر کرده است.
درباره کتاب گاهی عشق سرزده می آید
گاهی عشق همچون مهمانی سرزده پا به خانهای سرد و بیروح میگذارد و آنجا را به گلستان تبدیل میکند. این کتاب داستان دختری به نام سایه است که به خاطر سلامتی پدرش تن به ازدواج با آرمین میدهد. اما عشق سرزده به قلب آرمین و سایه میآید و در پس تمام کلکلها و اتفاقات میانشان، عشقی زیبا و دلپذیر جوانه میزند.
داستان به زندگی ساده سایه شروع میشود، او دانشجوی درسخوان و فعالی در دانشگاه است و میخواهد درسش را به بهترین شکل ادامه دهد، اما نمیداند زندگی قرار است او را بهکجا ببرد و زندگیاش را چطور تغییر دهد. این کتاب روایتی عاشقانه و جذاب است که خواننده را با خود همراه میکند. این کتاب روایتی متفاوت از عشق است.
خواندن کتاب گاهی عشق سرزده می آید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گاهی عشق سرزده می آید
- من حوصلهٔ کلاس سختگیرانهٔ مشایخ رو ندارم، تو به چالشت برس.
- اتفاقا کلاس با استادهای سختگیر بیشتر مزه داره تا با استادهایی که کشکی نمره میدن.
با پوزخندی تلخ گفت: جوجه رو آخر پائیز میشمرن سایه خانم، وقتی برای یه نمره در به در دنبال استاد افتادی، اون وقت قدر استادهای کشکی رو میفهمی.
نیشگونی از بازویش گرفت و با لبخند گفت: بیخیال نازی، دیگه دلمو خالی نکن، توکه میدونی من دانشجوی تنبلی نیستم که به خاطر نمره دنبال استاد بدوم.
- میدونم تنبل نیستی، ولی مشایخ قوانین سختی برای کلاساش داره که همه از پسش بر نمیان. اصلا نمیفهمم چرا وقتی یه آدمی مثل ارجمند از سال اول چشمش دنبالت بوده و همه جا هواتو داشته رو فراموش کردی و سال آخری میخوای با استادی کلاس برداری که نه میشناسیش، نه میدونی روش تدریسش چه جوریه! اصلا برات مهم نیست ممکنه به ارجمند بر بخوره؟!
- برام مهم نیست مشایخ چه آدمیه، فقط اینو میدونم که دیگه تحمل نگاههای سنگین ارجمند رو ندارم.
نازنین با نفس راحتی گفت: خب خیالم راحت شد چون میترسیدم توهم مثل بقیه عاشق مشایخ شده باشی. راستش رو بخوای فکر میکردم به خاطر همینه که اصرار داری باهاش کلاس برداری.
با چشمانی گشاد شده به نازنین تشر زد: مگه دیوونهام!
برای گرفتن تاکسی به طرف خیابان به راه افتادند. انتظار برای تاکسی کمی طولانی شد، نازنین با کلافگی نالید: وای نیما الان وقت رفتن ماموریت جنوب بود؟
تاکسی جلوی پایشان ایستاد و هر دو سوار شدند.
پس از چند لحظه نازنین طاقت نیاورد و دوباره گفت: ولی خداییش سایه! من نمیدونم چرا بابات این همه خواستگار خوب رو رد میکنه، مگه ارجمند چش بود که جوابش کرد؟!
برای یافتن کیف پولش نگاهش را درون کیف انداخت و گفت: والا خودمم نمیدونم؛ همیشه فکر میکردم دنبال یه آدم خاصه. استاد ارجمند رو که رد کرد، مطمئن شدم بحث این حرفا نیست، فقط قصد کرده منو ترشی بندازه!
نازنین با خنده گفت: آخه کی طرفدار این ترشی بدمزه میشه؟
چند لحظه بعد پرسید: میگم سایه؟ نظرت چیه منم کلاسم رو با دکتر مشایخ بردارم؟
- چی شد یهو نظرت عوض شد؟
- دو دل شدم، آخه دلم نمیخواد رفیق نیمه راه باشم. یادته که چه قولی به هم دادیم؟! (همیشه و در همه حال با هم و کنار هم باشیم). تو هم باید قول بدی اگه این درس رو افتادم تنهام نذاری.
با لبخند جواب داد: میخوای من جای هردومون امتحان بدم؟
حجم
۵۷۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
حجم
۵۷۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
نظرات کاربران
خوب بود. اما شخصیت سایه گاهی اوقات روی اعصاب آدم بود.ولی در کل ارزش یک بار خوندن رو داشت.ممنون از خانم نویسنده.
خوب نبود یه داستان بچه گانه بود به نظرم
خیلی معمولی بود
داستانش خیلی اعصاب خورد کن بود،کل کل هاشون بیخودوبچه گانه بود.دیالوگاتکراری وفرسایشی،دخترداستان احمق ولجباز. خلاصه توصیه نمیکنم
فاجعه بود
گاهی کار های سایه خیلی غیر منطقی و بی معنی بود رفتارهای ارمین یجور خودازاری و دگر ازاری داشت در کل به نظرم این کتاب مناسب تینیجری بود
خوب بود به نظرم . وابستگی و حساسیت یه آقا رو خیلی خوب به تصویر کشیده بود
کتاب موضوع جدیدی نداشت تکراری و خسته کننده بود من تا آخرین صفحه اش رو خوندم ببینم اتفاق جالبی رخ میده که نداد
افتضاح پر از تبعیض های جنسیتی و عقیدتی بود
داستان خوب وجذابی بود وخواننده را مجذوب می کرد ولی در قسمتایی از کتاب زیادی موضوع را کش داده وحوصله خواننده سر می رود