دانلود و خرید کتاب موسیقی قتل پروانه یارمحمدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب موسیقی قتل اثر پروانه یارمحمدی

کتاب موسیقی قتل

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب موسیقی قتل

کتاب الکترونیکی «موسیقی قتل» نوشتهٔ پروانه یارمحمدی در انتشارات آزادمهر چاپ شده است. این کتاب روایتی پلیسی و جنایی از اتفاقاتی است که برای چند دختر جوان که با هم دوست هستند، می‌افتد.

درباره کتاب موسیقی قتل

داستان کتاب در مورد چند دختر جوان است که هر کدام در رشته ای تحصیل می کنند. آن‌ها سوار بر یک قطار عازم سفر هستند. لحظات خوبی را می‌گذرانند. یکی از آن‌ها نوازندهٔ گیتار است و همگی به رقص و آواز مشغول هستند که در این میان اتفاقی ناگوار رخ می‌دهد که داستان‌های پلیسی و جنایی ادامه رمان را رقم می‌زند.

کتاب موسیقی قتل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به رمان‌های جنایی ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب موسیقی قتل

تو آغوش نازنین ساک خالی از اجناس و تو کیف کوچکش پول زیادی بود. ایستگاه خیام پیاده شد. ساکش را مرتب کرد و به سمت خروجی رفت. چشمش به زن سیاه پوش افتاد. زن نایلون کوچکی پر از پودر انبه به دختری پانزده ساله‌ای داد. دختر دزدکی به اطراف نگاهٔ کرد و سوار واگن شد. زن سیاه پوش پولهای نو را توی کیسهٔ که جلویی لباسش آویزان بود، چپاند. کیسه آبی‌اش را برداشت و به طرف خروجی رفت. سر خروجی نازنین منتظرش بود. رنگ صورت زن سفید شد. نازنین پوزخندی زد. زن با سرعت از کنارش رد شد. نازنین با چشم‌های براق دویدن زن را روی پله‌های برقی نگاه کرد. پایش را روی پله گذاشت و چشم‌هایش را بست. دوست داشت پله‌های زندگی مثل برق او را بالا ببرد. به خروجی که رسید، با تاکسی به خانه رفت. توی کوچه پر بود از صدا موسیقی. کلیدش را توی در چرخاند. ناگهان ریتم موسیقی دلش را لرزاند و اشک به چشم‌هایش نشاند.

اشک از چشم‌های ساناز روی گونه‌هایش نشست. با شنیدن صدای موسیقی به ایوان متصل به اتاق خوابش رفت. روبروی ایوان تو فاصله ده متری ایوانی بود که دختری سرتا پا سیاه پوش توی صندلی گیتار می‌نواخت. با صدای موسیقی محله را تو سکوت غروبش فرو رفته بود. آن جور که خورشید تو سرازیر افتاد و تو کاسه آسمان تاریک حل شد، صدای موسیقی فرود آمد و پاره‌ای بعد صدای گیتار تو سیاهٔ شب خفه شد. دختر چشم‌های ساناز را که تنگ شده بود دید. ساناز نمی‌توانست چهره دختر را ببیند. چهرهٔ او با شالی روی سرش پوشیده شده بود. دختر بلند شد و چند قدم به عقب برداشت و رفت توی اتاقش و در را بست. ساناز نگاهٔ به آسمان کرد. نا غافل از پشت کوه پرتوهای شیری ماه توی آسمان شتک زد و ستاره چفتش را رخشان کرد.

نظرات کاربران

راحله
۱۴۰۰/۱۱/۰۱

خیلی بد

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۶۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان