دانلود و خرید کتاب لبخندهای یک قهرمان امیرحسین نظری مفرد
تصویر جلد کتاب لبخندهای یک قهرمان

کتاب لبخندهای یک قهرمان

انتشارات:انتشارات گیوا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب لبخندهای یک قهرمان

کتاب لبخندهای یک قهرمان نوشته امیرحسین نظری مفرد است. این کتاب داستان پسری به نام یوسف است که آرزویش دیدن خندیدن دیگران است.

درباره کتاب لبخندهای یک قهرمان

یوسف پسر جوانی است که در خیابان کار می‌کند، او شیشه اتومبیل‌ها را پاک می‌کند و یا زباله‌های بازیافتی را جدا می‌کند، اما چیزی در یوسف متفاوت است. او وقتی می‌خندد همه می‌خندند و یوسف عاشق خندادن دیگران است. آنقدر زیبا می‌خندد و تمام دندان‌های معلوم می‌شود که همه به او یوسف دندان می‌گویند. 

یوسف تصمیم می‌گیرد یک دوربین بخرد و مردم را بخنداند و با دوربین از آن‌ها عکس بگیرد. او باید سخت کار کند تا بتواند برای خریدن یک دوربین دست چندم پول جمع کند و این یعنی کار سنگین و خواب کم. بالاخره یوسف پول جمع می‌کند اما دقیقاً زمانی که می‌خواهد دوربین را بخرد دوستش سینا سر چهارراه تصادف می‌کند و او باید هزینه درمانش را بدهد. یوسف صبوری می‌کند باز کار می‌کند اما بازهم مشکلی وجود دارد، او که شب‌ها فقط دو ساعت خوابیده متوجه می‌شود دوربین کمی گران شده است. حالا باید بازهم کار کند. یوسف بالاخره دوربین را می‌خرد و در این میان مشکلات دیگری هم سر راهش قرار می‌گیرد اما اتفاق دیگری می‌افتد. او می‌فهمد بعضی آدم‌ها کارشان خنداندن دیگران است. حالا یوسف می‌خواهد یک کمدین شود.

خواندن کتاب لبخندهای یک قهرمان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب لبخندهای یک قهرمان

غروب بود که یوسف از مغازه بیرون آمد. با خنده‌هایی دو چندان، با لبی که تا ناکجا باز بود، از اعماق وجود می‌خندید.

دوربین را روشن کرد و سراغ مردم رفت. می‌خندید، می‌خنداند و عکس می‌گرفت. بعد از حدود پنج ساعت، عکس گرفتن را رها کرد و برگشت. بهترین روزهای زندگی‌اش آغاز شده بود. رفیق کم نداشت، اما در همان چند ساعت، چارلی شده بود بهترین رفیقش؛ همراه‌ترین رفیق و با صفاترین رفیقش.

کارش هرروز همین شده بود. دیگر تمام صحبت‌ها و دردودل‌هایش با چارلی بود. در شروع روز به چارلی می‌گفت: «همان جملهٔ همیشگی، همان قرار همیشگی: من می‌خندونم، تو ثبتشون کن.» چارلی هم به یوسف دلگرمی می‌داد و قول می‌داد همهٔ خنده‌ها را ثبت کند و یوسف با خیال راحت حرکت می‌کرد.

صبح‌ها در چهارراه شیشه می‌نشست. می‌خنداند. صدای قاه‌قاه خنده‌ها که در می‌آمد، دوربین را درمی‌آورد و چارلی آن‌ها را ثبت‌شان می‌کرد؛ همانطور که قولش را داده بود.

شب‌ها هم کارش همین شده بود. لذتش همین بود. زندگی‌اش همین بود. قبل خوابش به عکس‌ها نگاهی می‌انداخت. شاید روزانه پنجاه تا صد عکس ثبت می‌کرد. پنجاه تا صد خنده در می‌آورد. قبل خواب هم بعد از دیدن عکس‌ها، دستی به سر و روی چارلی می‌کشید و می‌گفت: «امروزم ازت راضی بودم. دمت گرم رفیق. گل کاشتی.»

قوی بود؛ چون می‌خندید. هنرمند بود؛ چون می‌خنداند.

بهترین روزهای عمرش بود. هرچند دیگر ریالی پول نداشت، اما وسیله‌ای داشت که برایش بهتر از صدها پول بود. رفیقی داشت که تا به حال نداشته. همراهی که تنهایش نمی‌گذارد. دیگر از کنار هیچ خنده‌ای راحت نمی‌گذشت؛ نگاه می‌کرد، لذت می‌برد و ثبت‌شان می‌کرد.

با دکهٔ سر چهارراهِ جایی که کار می‌کرد قرار گذاشته بود که اواسط روز، وقتی شارژ چارلی تمام شد، چارلی را به او بسپارد تا به شارژ بزندش و دوباره آمادهٔ ثبت عکس و همراهی با یوسف شود. در عوض، یوسف هم روزانه چندین عکس از علی‌آقا، صاحب دکه، می‌گرفت تا خندهٔ او هم ثبت شود. در واقع چندین‌بار، پیش علی‌آقا می‌رفت و او را می‌خنداند؛ عکس گرفتن بهانه بود.

روزی از آن روزها، از آن روزهایی که همه چیز دست به دست هم می‌دهد، از آن روزهایی که انگار دیگر خدا هم پشتت نیست، از آن روزهایی که اتفاقی که نباید بیفتد می‌افتد، فرا رسید. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۹ صفحه

حجم

۱۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۹ صفحه

قیمت:
۱۳,۹۰۰
تومان