کتاب گاو گم
معرفی کتاب گاو گم
کتاب گاو گم نوشته علی علینژاد است. این کتاب را انتشارات روزنه منتشر کرده است. این کتاب مجموعه داستانی جذاب است.
درباره کتاب گاو گم
این کتاب مجموعهای داستان جذاب است که در نقاط مختلف ایران اتفاق میافتد. این کتاب مجموعه داستانهایی جذاب است که شما را مرحله به مرحله با خود همراه میکند و در تجربههای متفاوت همراهی میکند. هر داستان روایتی جذاب است.
خواندن کتاب گاو گم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گاو گم
تمام و کمال حق با میشُجا بود. من هیچ چیزم به پسران قدیم نمیرفت. پینهٔ رسوای شلوار بودم. انگشتنشانِ دهاتیجماعت. توی ده هم کسی مرا نخواست. جُدای جمع بودم. گِلم با گِلشان نمیگرفت. بارِ رسوایی مادر روی گُردهٔ من بود. کرده و نکردهٔ مادر را روی ناصیهٔ من نوشتند. به من چه که مادرم عاشقِ یک چَرخچیِ دورهگرد شده.
به من چه که مادرِ دل و دین باختهام، همراه افتاد با آن جوانکِ دَیّارِ شهری.
نحسی طالع من را کی معلوم کرده؟ چرا هرجا پایم میرسید چند نفر تلف میشدند؟ مگر من خواستهام زلزلهسال به دنیا بیایم؟ پاقدم آمدنم به نکبتِ این دنیا، مادرم مُرد. توی غربتِ شهرِ بارفروش.
دور از همهٔ کسوخویشِ دهاتیاش.
عاقبتِ عاشقی کردن با یک چرخچیِ بیچیز همین میشود. از خوفِ قومِ دهاتی مادر، توی هیچ خانهای بیشتر از چند ماه سر نکردند. بارفروش بزرگ بود، آنقدری که بشود تویش گموگور شد. شغل چرخچی هم دُکان و دستکی نداشت. چرخچی پیاده میچرخید توی کوچههای شهر و دهات. دُکانش سارُق بزرگی بود که به پشت میکشید. از ادوات آشپزی و مطبخ تا لوازم خراطی و خیاطی و قماشهای جور به جور.
مشتریها جمعاً زنان خانه بودند. چرخچی پابند خانه و دُکان نیست. هرجا سارُقش را باز کند، میشود دُکانش.
بلدِ همهٔ کوی و برزن شهر است و آشنای همهٔ کوره راههای دهاتِ دور و اطرافِ بارفروش.
بساط منزلشان هم توی چند بُقچه جا میشد و هر وقت خوف و خطری به جانشان مینشست، خیلی زود بُنهکن میشدند به محله و کوچهای دیگر.
مزد عاشقیشان آوارگی بود. دختری که همراه میافتد با عاشقش، دیگر امیدی به بخشش خانواده ندارد. سیل میاندازد به خانمان خودش و مردش.
تا هفت جَد، پس و پُشتش به فنا میرود. چند سالی پدر و مادرم آوارهٔ محلات بالا و پایین بارفروش شدند تا که بارم افتاد به بطن مادر.
تازه به جوب خشکیدهشان آب افتاده بود که نحسی قدم من، رونما شد. تازه داشت روغنِ میش میافتاد به برنج بیخورششان، که میش مُرد. به سال نکشیده، مادر ناخوشی گرفت و مُرد. ناخوشیِ نامعلوم. پدر مرا انداخت گَلِ پدر و مادر پیرش و خودش رفت چرخاچرخِ دهات. بلکم باز با یکی از مشتریها عاشقیاش بگیرد. بلکم دایهای برای منِ بیسروصاحب مانده پیدا شود. گتِآقا و گتِنِنا شدند پدر و مادرم. پدر میرفت و سال تا سال سراغی از یتیمش نمیگرفت. میگفتند عاشق بیوهای شده و خوشنشین خانهاش توی گرجیمحله.
حجم
۳۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه
حجم
۳۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه