کتاب حکایتهای ملانصرالدین
معرفی کتاب حکایتهای ملانصرالدین
کتاب حکایت های ملانصرالدین نوشتۀ شهرام مجد است. ملانصرالدین شخصیتی معروف است که معمولاً همۀ افراد حکایتها و داستانهای او را شنیدهاند. ملانصرالدین را برخی پژوهشگران بهعنوان عارف و صوفی شوریدهحال نیز معرفی کردهاند ولی این جنبه از شخصیت او کمتر شناخته شده است.
درباره کتاب حکایت های ملانصرالدین
ملانصرالدین در کشورهای افغانستان، ایران، ترکیه، ازبکستان و جمهوری آذربایجان از شخصیتهای مهم بذلهگویی و فکاهی شناخته میشود و این کشورها در مورد انتساب این شخصیت با یکدیگر اختلافنظر دارند. کمتر کسی در افغانستان پیدا میشود که نام ملانصرالدین و فکاهیهای او برایش آشنا نباشد، مردم این کشور در زندگی روزمرۀ خود بارها از این نام و فکاهیهای متعلق و یا منسوب به او، برای خنداندن همدیگر استفاده میکنند.
دکتر عبدالغفور آرزو، محقق ادبی و نویسندۀ کتاب "سیاه سپید اندرون" به این نظر است که ملانصرالدین ممکن است شخصیتی حقیقی بوده باشد ولی در طول زمانها و در مناطق مختلفی از جهان از یک شخصیت واحد، چندین شخصیت ساخته شده است. به گفته آقای آرزو، دلیل چنین امری موجودیت استبداد و نظامهای اقتدارگرا در جوامعی بوده است که مردم نمیتوانستند خواستههای مشروع خود را به گوش مسئولان برسانند.
ملانصرالدین بنا به روایتی در سال ۱۲۰۸ در خراسان و در زمان حکومت سلجوقیان متولد شد. برخی منابع او را هم عصر تیمور دانستهاند. نکته دیگر اینکه در نزدیک آق شهر از توابع قونیه محلی است که با قفلی بزرگ بسته شده و میگویند که قبر ملانصرالدین در آنجاست. ضمن اینکه در مسکو نیز مجسمهای از او ساخته شده که در محوطۀ مقابل ایستگاه مترو "مالادوژنایا" واقع در غرب مسکو نصب شده است.
صدها کتاب از فکاهههای ملانصرالدین به زبانهای مختلف جهان از جمله انگلیسی، روسی، آلمانی، عربی و چینی تا حالا منتشر شده است.
خواندن کتاب حکایت های ملانصرالدین را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
کتاب حکایتهای ملانصرالدین برای همۀ کسانی که از خواندن مطالب و داستانهای طنز لذت میبرند مناسب است.
بخشهایی از کتاب حکایت های ملانصرالدین
ملانصرالدین همیشه اشتباه میکرد:
ملانصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد، و مردم با نیرنگی، حماقت او را دست میانداختند.
دو سکه به او نشان میدادند که یکیشان از طلا بود و دیگری از نقره. اما ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد.
هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان میدادند و ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد.
تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از این که ملانصرالدین را آنطور دست میانداختند، ناراحت شد.
در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: " هروقت دو سکه به تو نشان دادند، سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند. "
ملانصرالدین پاسخ داد: " ظاهراً حق با شماست. اما اگر سکه طلا را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند من از آنها احمق ترم. شما نمیدانید تا حالا با این کلک چهقدر پول گیر آوردهام!! "
" اگر کاری که میکنی هوشمندانه باشد، هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند ... "
حجم
۹۸۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۹۸۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
نظرات کاربران
ملا-نصر-دین اگه اسمشو جدا جدا بنویسم به صورت بالا درمیاد. میگن حکایت هاش پر از اندرزع و مردم وقتی جرئت نداشتن یه حرفی رو از طرف خودشون بگن در قالب حکایت های ملا نصرالدین تعریفش میکردن 😀🥴 حکایت های جالب و باحالی
بسیار کتاب مفید و پر از نکته های ارزنده و زیبا توصیه میکنم این کتاب و بخونید
جالب نیست حقیقتش کتابای طنز دیگه هم هست که خیلی بهترن
یاد ایام قدیم بخیر بچه که بودم کتابشو داشتم و الان این کتاب رو هم خوندم باتشکر
حکایت ملا نصرالدین حکایت امروزه خیلی از ماهاست . پیشنهاد میکنم بخونین ، اما نه صرفا در قالب سرگرمی و داستان ، همراه با کمی تامل .
برخی از داستان ها تکراری اند مثل شیرینی و ... من از مقدمه اش خیلی خوشم اومد اطلاعات جالبی داشت
داستان ها چند بارتکرار شده
عالی
پر از نکته و درس های خفن در قالب داستان عالیه