
کتاب ژولی پولی ها
معرفی کتاب ژولی پولی ها
ژولی پولی ها کتابی از رولد دال نویسنده مشهور حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که با ترجمه دنیا (والا) سلیمی می خوانید.
رولد دال در کتاب ژولی پولی ها به شیوهای خلاقانه، هم یک قصه سرگرم کننده از زندگی پر ماجرای آقا و خانم ژولیده برای بچهها روایت میکند و هم به آنها رفتارهای مناسب و صحیح در زندگی را آموزش میدهد.
خواندن کتاب ژولی پولی ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
هم کودکان و نوجوانان و هم بزرگسالان از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
درباره رولد دال
رولد دال، نویسنده و فیلمنامهنویس بریتانیایی نروژی تبار، در دههی ۴۰ میلادی به خاطر آثارش برای کودکان و بزرگسالان مشهور شد. او یکی از نویسندگان پرفروش دنیا است. نوشتههای او برای کودکان بیشتر از زاویهی دید خود کودک هستند.
رولد دال خود در این باره میگوید: «اگر میخواهید زندگی را از منظر چشم یک کودک ببینید، چهاردست و پا روی زمین زانو بزنید و به بزرگسالانی که بالای سرتان خیمه زده و به شما امر و نهی میکنند، نگاه کنید».
بخشی از کتاب ژولی پولی ها
خانم ژولیده بهتر از شوهرش نبود. البته او صورت پر مویی نداشت. حیف که نداشت چون تا حدودی مقداری از زشتی های ترسناکش را می پوشاند. نگاهی به او بیندازید.
آیا تا به حال زنی زشت تر از او دیده اید؟ شک دارم.
اما بامزه اینجاست که خانم ژولیده زشت به دنیا نیامده بود. او زمانی که جوان بود، صورت خیلی زیبایی داشت. سال به سال که پیرتر شده بود، زشتی هایش هم بیشتر شده بود. چرا این اتفاق افتاد؟ من به شما دلیلش را می گویم.
اگر کسی افکار زشتی داشته باشد، در صورتش نمایان می شود و زمانی که آن شخص هر روز، هر هفته و هرساله افکار زشتی داشته باشد، صورتش زشت تر و زشت تر می شود تا اینکه شما دیگر تاب تماشا کردنش را ندارید.
کسی که افکار خوبی دارد نمی تواند زشت باشد. شما ممکن است که دماغ افتاده، دهان کج و کوله، چانهٔ چین خورده و دندان هایی برآمده داشته باشید اما اگر افکار خوبی داشته باشید، آنها در صورتتان شبیه پرتو آفتاب خواهند درخشید، و شما همیشه دوست داشتنی به نظر خواهید رسید. کسی که افکار خوبی دارد نمی تواند زشت باشد. شما ممکن است که دماغ افتاده، دهان کج و کوله، چانهٔ چین خورده و دندان هایی برآمده داشته باشید اما اگر افکار خوبی داشته باشید، آنها در صورتتان شبیه پرتو آفتاب خواهند درخشید، و شما همیشه دوست داشتنی به نظر خواهید رسید.
شما میتوانید حقههای زیادی با چشم مصنوعی بزنید چون می توانید آن را بردارید و دوباره هروقت که دوست داشتید آن را بزنید.
می توانید روی زندگی تان شرط ببندید که خانم ژولیده همهٔ حقه ها را بلد بود.
یک روز صبح، او چشم مصنوعی اش را درآورد و وقتی آقای ژولیده حواسش نبود، آن را داخل لیوان آبمیوهٔ او انداخت. آقای ژولیده آنجا نشست و به آرامی شروع به نوشیدن آبمیوه اش کرد. حلقهٔ سفیدی از کف روی موهای اطراف دهانش درست شد. او کف سفید را با آستینش تمیز کرد و آستینش را با شلوارش پاک کرد. خانم ژولیده پشتش را به شوهرش کرده بود و به همین دلیل آقای ژولیده نمی توانست ببیند که او چشم مصنوعی اش را برداشته؛ در این حین خانم ژولیده گفت: " نقشهٔ چیزی را در سر می پرورانی.
هروقت مثل حالا خیلی آرام باشی خیلی خوب می فهمم که در حال کشیدن نقشه ای هستی".
حق با خانم ژولیده بود. آقای ژولیده شبیه دیوانه ها نقشه می ریخت. او داشت سعی می کرد که آن روز حقهٔ واقعاً کثیفی را روی همسرش اجرا کند.
خانم ژولیده گفت: "بهتره که مواظب باشی چون وقتی من می بینم که تو شروع به نقشه کشیدن می کنی، چهارچشمی حواسم بهت هست."
آقای ژولیده گفت:" عجوزهٔ پیر ساکت شو!" و به نوشیدن آبمیوه اش ادامه داد. و ذهن شیطانی اش همچنان دربارهٔ آخرین حقهٔ وحشتناکی که می خواست روی پیرزن پیاده کند، فکر می کرد.
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه