کتاب بینش
معرفی کتاب بینش
کتاب بینش اثری از دو زانتاماتا با ترجمە نرگس رسولی دوگاهه است. این کتاب راهی به سوی سعادت پیش پای ما میگذارد و کمکمان میکند تا با کمک بینش عمیقی که به دست میآوریم، خوشی، سعادت و شادکامی را به زندگی خود دعوت کنیم.
درباره کتاب بینش
بینش یک حس مانند احساسات دیگر ما است. یک حس درونی که در برخی افراد پررنگتر و در برخی دیگر، کمرنگتر است. اما بهرحال در همه انسانها وجود دارد و فقط کافی است که زمانی بگذاریم تا آن را بشناسیم و آن را بپرورانیم. همانطور که به کودکانمان تعلیم میدهیم تا از احساس بینایی، شنوایی و لامسه خود استفاده کنند، باید خودمان را تمرین دهیم تا بتوانیم بینشمان را قوی و فعال کنیم و برای اینکار تنها به عواطف نیاز داریم. به این ترتیب وارد راهی شدیم که به سوی سعادت میرود. ما با کمک بینشمان میتوانیم خوب را از بد و درست را از غلط تشخیص دهیم و به سمت خوشبختی قدم برداریم.
اگر برای شما هم این سوال ایجاد شده که چطور میتوانیم بینش را بشناسیم و تقویتش کنیم، کافی است به کتاب دو زانتاماتا مراجعه کنید. همین کتاب. تمام مطالبی که در نهایت سادگی در این کتاب نوشته شده است، مسیر شناخت و پرورش بینش را به ما نشان میدهد.
کتاب بینش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب بینش را به تمام کسانی پیشنهاد میکنیم که دوست دارند آگاهی خود را در زندگی بالا ببرند و با حساسیت بیشتر و عمیقتری به ادامه زندگی خود بپردازند. حساسیتی که دری به سوی خوبیها برایشان باز کند.
بخشی از کتاب بینش
وقتی یاد میگیرید به حس بینش خود اعتماد کنید و آن را به کار ببندید، این حس نیز تقویت شده و دیر یا زود به حواس دیگر درون شما شبیه خواهد شد و شما را به سمت خوبیها هدایت و از خطر دور خواهد کرد. اگر قطاری را ببینید که به سمتتان میآید، خود را کنار میکشید. اگر صدای زنگ تلفن را بشنوید، به آن پاسخ میدهید. این همان کاری است که بینشتان میکند. با کمک بینش میدانید که چه زمانی باید به سمت مردم و شرایط بروید و یا چه زمانی از آنها دوری کنید، درست به همان اندازه که از بینایی، شنوایی و یا دانش حاصل از دیگر حواس خود کمک میگیرید. اگر این نوعی حس و البته خیلی کمککننده است، پس چرا یاد نمیگیرید آن را به کار ببرید؟
پاسخ سادهتر به این سؤال این است که والدینتان هم یاد نگرفتهاند و آموزش ندیدهاند. هر فرد فقط میتواند چیزی را به شما انتقال بدهد که خودش آموخته باشد؛ بنابراین این همه دانش ناگفته نسل به نسل نادیده گرفته شده است. عجیب است، نه؟
در واقع خیر. گذشته را با حال مقایسه کنید. ما در جامعۀ پدرسالاری زندگی میکنیم، بدان معنا که مردان بیشتر صاحباختیار هستند و نیروی مردانه بر جهان سیطره دارد. بینش در زنان قویتر است؛ زیرا آنها بیشتر با احساساتشان در تماس هستند و جامعه به زنها اجازه میدهد احساساتشان را در دوران کودکی و بزرگسالی پرورش دهند و به کار ببندند. مردان اینگونه نیستند. هزاران سال ما در نبرد بر سر قلمرو و منابع بودهایم و لازم بود بیشتر با اتکا بر قدرت بدنی خود زنده بمانیم و در این مسیر افرادی که بیشترین قدرت جسمانی را داشتند، میتوانستند بقا داشته باشند. در نتیجه برای کشتن مردم یا غارت اموالشان، لازم بود بر احساسات و وجدان غلبه کنیم، در غیر این صورت زنده نمیماندیم. این روزها هنوز جنگ برپا میشود، اما در خیلی از سرزمینها، صلح برقرار است و حداقل چندین دهه وجود داشته است. در نتیجه بسیاری از ما میتوانیم با امنیت خاطر از حالت بقا به حالت طبیعی پیشرفت و رونق حرکت کنیم. البته این طبیعی نیست که همیشه در جنگ و ستیز باشیم. نادیده گرفتن جریان دائم احساسات، طبیعی نیست. کارهایی که در زمان جنگ کاملا عادی است و فرد باید برای بقا آنها را انجام دهد، بعد از جنگ غیرعادی میشود و بر روی روند زندگی عادی تأثیر ناگواری به جای میگذارد.
حجم
۵۶۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۵۶۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه