بریدههایی از کتاب ایستگاه ها
نویسنده:سوند برینکمن
مترجم:علیرضا صالحی
انتشارات:انتشارات ترجمان علوم انسانی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۱از ۲۷ رأی
۳٫۱
(۲۷)
صدالبته، عالی میشود اگر همزمان هم خوب باشید و هم خودتان باشید. اما اگر بنا باشد از این بین یکی را انتخاب کنید، باید خوببودن را ترجیح دهید، چون از بین آن دو این یکی ارزش ذاتی دارد.
احسان رضاپور
خیال کنید شعار «خودت را بیاب» به این ختم شود که بفهمید درحقیقت هیولایی سنگدل و بیرحمید. حالا حتی اگر بهقیمت تحقق نسخهای غیراصیلتر از شما تمام شود، بهتر نیست کس دیگری باشید؟ همانطورکه در محکم بایست اشاره کردم، اگر آدم بهتری باشید، بهتر است از اینکه خودتان باشید، چون خوببودن، بهعنوان ارزشی اخلاقی، باید غایتی فینفسه لحاظ شود، درصورتیکه خودِ اصیل بودن، در بهترین حالت، ابزاری است برای خوببودن (و در بدترین حالت، سد راهش میشود
seymosa
در زمانۀ مدرن ما، حتی کودکی هم بازیچۀ ابزاریسازی است؛ کودکی ابزاری است برای پروراندن نیروی کار خلاق و اثرگذار تا کشور بتواند از پس اقتصاد رقابتی دنیا بربیاید.
Meissam Taheri
اما تمایز بین فهمی ابزاری از زندگی و فهمی که بیشتر ارزشمحور باشد همیشه روشن نیست. این کتاب تقلایی آرمانگرایانه برای نابودکردن ابزارزدگی نیست، اما حتماً تلاش میکند بفهمد چه مشکلاتی رخ خواهد داد اگر، بهمحض نسبتگرفتن با جهان و دیگر افراد و خودمان، تفکر ابزارگرایانه اولین بندری باشد که کِشتیمان در آن پهلو میگیرد. و معتقدم این دارد مسئلۀ امروز جهان میشود. باز هم پول مثال واضحی است: هم در زندگی مدرن پدیدهای همهگیر است و هم وجوه بسیاری از آن را سامان میدهد، تاآنجاکه تقریباً دوست داریم فراموش کنیم پول واقعاً یک ابزار است و نه غایتی فینفسه. مردمانِ نسبتاً مرفه، که هیچچیز در زندگی کم ندارند، باز میخواهند تا سرحد مرگ (یا حتی از آن بدتر) کار کنند و ثروت انبوهتری بیندوزند؛ این واقعیتْ نشانۀ روشنی است از اینکه ابزار برای این افراد تبدیل شده است به هدف.
seymosa
روانشناسی هدف دینیِ رستگاری را تبدیل کرده است به تحققبخشیدن به خود؛ اعتراف و مراقبۀ معنوی را هم به درمانگری و مربیگری بدل کرده است. صنف روانشناسان و مرشدان خودیاری نیز شدهاند همان جامعۀ کشیشان سکولار مدرن.
Meissam Taheri
اصلاً معنا شاید پدیدهای باشد که فقط از درون بشود آن را فهمید، و نه از بیرون مثل منظر فیزیکدانها. بعدش هم، لازم به گفتن نیست که معنای شعر با وزنکردن کتابِ شعر یا تجزیۀ شیمیاییِ جوهر روی صفحاتش به چنگ نمیآید.
seymosa
معمولاً میپرسند آدمها چه زمانی ملتفت میشوند زندگیشان بیمعناست. وقتی سرمان به زندگی -به خانواده، دوستان، همکاران، و انواع و اقسام فعالیتهای کاری و اوقات فراغتمان- گرم است، جهان لبریز از اهمیت و ارزش است. کمتر پیش میآید بایستیم و از خودمان بپرسیم این غذاپختن برای بچههایمان «معنادار» است یا نه، چون حاضرکردن وعدههای غذایی بالاخره جزء جداییناپذیر زندگی است. اما وقتی الگوهای عادی در هم میشکنند -مثل وقتیکه عزیزی مریض میشود یا میمیرد یا زمانیکه اضافهکاریها کارکردن را دشوار میکنند- احتمالاً میبینیم که دربارۀ معنای همهچیز سردرگم شدهایم. چرا رخدادها اتفاق میافتند و چرا این کارهای بخصوص را انجام میدهیم؟ کارهایی که در زندگی میکنیم به زحمتشان میارزد؟
Meissam Taheri
اگر بهکلی از جاروجنجال زندگی روزمره کناره بگیریم و از دیدگاه کیهانشناختی نگاه کنیم، شگفت نخواهد بود که بپذیریم یافتن معنایی برای زندگی محال است.
Barzin
ماحصلِ این کتاب دعوت بهسوی مسیری است که، اگر پیاش را بگیریم، شاید بتوانیم به شیوهای ثمربخش از آن پرسش سر درآوریم. مخلص کلام، نظریۀ این کتاب این است که آن پدیدههایی سرمنشأ معنایند که غایتی فینفسه دارند و معنا از کارهایی نشئت میگیرد که ما بهخاطر خودِ خودِ آنها دستبهکارشان میشویم، نه آن کارهایی که وقتی انجام میدهیم، سودای بهچنگآوردن یا رسیدن به چیز دیگری را در سر میپرورانیم. این پدیدهها فقط ازطریق خودِ زندگی کشف میشوند، نه با عینیتبخشیدن به چیزها، و نه بهقولِ وودی آلن از فاصلهای نجومی.
seymosa
فلسفه یاریمان میکند تا عمیقتر شویم، حقایق تثبیتشده را متزلزل ببینیم، و یکریز پرسشهای بدقلقی بپرسیم
احسان رضاپور
پس برای اینکه معنا را پیدا کنیم نباید از بیرون به تماشای زندگیمان بنشینیم، باید آن را شخم بزنیم.
Jomezade
چنانکه تاد می، فیلسوف معاصر، در کتاب مختصر و مفیدش، مرگ، مینویسد «میرندگی ما به زندگی شکل میدهد؛ مرگ به زندگیها انسجام و معنا میبخشد. آناتِ زندگیها را گرانبها میکند. و مرگ باز همچنین همۀ آنها را به زیر تیغ تهدید میکشاند. خوب است که قرار است بمیریم، ولی نه همین حالا».
کاربر ۳۱۳۱۸۲۹
ما باید اخلاقی زندگی کنیم، چون اخلاقی زندگیکردن خوب است، نه اینکه چون از ما آدمهایی خوشبخت یا سالم میسازد
کاربر ۳۱۳۱۸۲۹
اگر کاری را بهخاطر خودش انجام میدهیم، آن کار همان خوبیِ مطلق است.
nazanin
تمایز بین فهمی ابزاری از زندگی و فهمی که بیشتر ارزشمحور باشد همیشه روشن نیست.
Barzin
نبود خدا نهتنها منجر به پرسشهایی بیحاصل دربارۀ معنای زندگی میشود، بلکه منجر به تصدیق صریح یا حتی ستایش بیمعنایی میشود.
کاربر ۲۷۸۳۴۲۵
به معنایی استعاری و وجودی، همهمان در هواپیمایی نشستهایم که دارد با سر به زمین میخورد. بخواهم امیدوارانه بگویم، شاید به این زودی به زمین اصابت نکند، اما قاعدتاً هر زمانی ممکن است آن لحظه فرابرسد. ما بیتردید میدانیم که به زمین خواهیم خورد، فقط نمیدانیم کِی. بهتعبیرِ دیگر، ما موجوداتی فانی هستیم. زندگی شکننده است و بسته به ادامۀ تپش یک تکه عضله در سینۀ ماست، که علم میگوید میتواند هر لحظه از کار بایستد.
احسان رضاپور
هنر برای این است که یادمان بیاورد اموری در کارند که خودشان فینفسه غایتاند. هنر این نکته را به یادمان میاندازد زیرا ممکن نیست هدف آن را به چیز دیگری تقلیل دهیم
Hamideh Rezaee
شاید شبی در مارس
اندکی جان میسپارم
با یکایک لحظاتی که میگذرند.
من آبستن مرگم
در سراسر سالیانِ زندگیام.
یک شبی، شاید شبی در مارس،
معتدل، با کمی باران و مهتاب
به تاریکی خواهم رفت
و مرگ را باز خواهم داشت
کاربر ۳۱۳۱۸۲۹
بنابر نظر ارسطو، همهچیز را نمیشود با معیاری کمّی روی ترازوی خوشحالی و سلامت برد.
nazanin
ویلیام جیمز میگوید، «اولین کنش ارادۀ آزادم این است که ارادۀ آزاد را باور کنم»
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
مرگ فینفسه فضیلت نیست، اما حدومرزهای وجود را به رخ میکشد، و بستری را برای فضایل، ایستگاهها و معنا فراهم میکند.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
خیال کنید شعار «خودت را بیاب» به این ختم شود که بفهمید درحقیقت هیولایی سنگدل و بیرحمید. حالا حتی اگر بهقیمت تحقق نسخهای غیراصیلتر از شما تمام شود، بهتر نیست کس دیگری باشید؟
کنتس مونت کریستو
«گرچه همهچیز اتفاقی رخ میدهد، اما تو اتفاقی عمل نکن»
احسان رضاپور
اگر آدم بهتری باشید، بهتر است از اینکه خودتان باشید، چون خوببودن، بهعنوان ارزشی اخلاقی، باید غایتی فینفسه لحاظ شود، درصورتیکه خودِ اصیل بودن، در بهترین حالت، ابزاری است برای خوببودن (و در بدترین حالت، سد راهش میشود). صدالبته، عالی میشود اگر همزمان هم خوب باشید و هم خودتان باشید. اما اگر بنا باشد از این بین یکی را انتخاب کنید، باید خوببودن را ترجیح دهید، چون از بین آن دو این یکی ارزش ذاتی دارد.
Hamid32
پرسش از چراییِ بخشودن بیمعناست؛ معمولاً محال است که به پرسشی اینچنین پاسخ دهیم، مگر اینکه از بخشودن ابزار بسازیم و از معنای حقیقیاش صرفنظر کنیم. شاید بخواهیم ببخشیم تا احساس خوبی بهمان دست دهد یا رابطهای را ترمیم کنیم یا بیخیال شویم، اما در چنین مواردی بخشودنْ مشروط به غایتی بیرونی میشود و بدینترتیب از نظر دریدا این بخشودن دیگر بخشودن نخواهد بود. وجود بخشودنِ نامشروط (آنطور که دریدا ادعا میکند) مؤیدِ وجود پدیدهای است که نمیتوان با چیزی غیر از خودش آن را توجیه کرد و به همین دلیل است که در برابرِ منطق ابزاری مقاومت میکند
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
مرگ شرطی وجودی است برای امکان معنا، اما خودش فینفسه بیمعناست.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
حجم
۲۰۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۳ صفحه
حجم
۲۰۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۳ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان