کتاب در قید حیات
معرفی کتاب در قید حیات
کتاب در قید حیات نوشته حسین یارمرادی است. کتاب در قید حیات به همراه دو فیلمنامه کوتاه دیگر منتشر شده است.
درباره کتاب در قید حیات
کتاب سه فیلمنامه است که هرکدام داستان متفاوتی دارنند.
خلاصه فیلمنامه اول: پیرزنی بنام خانم زهره توکلی به همراه پسرش به بانک می روند. پیرزن قصد دارد یک حساب مشترک با پسرش باز کند تا بعد از مرگش پسرش بتواند پول را برداشت کند و هزینه های کفن و دفن و مراسم هایش را بپردازد. کارمند بانک انواع حساب های مشترک را برای پیرزن توضیح می دهد اما او متوجه نشده است. پسرش بعد از چند روز از افتتاح حساب، به بانک می رود و حساب را می بندد و ناپدید می شود. پیرزن بعد ازینکه متوجه می شود که پسرش ناپدید شده است به بانک می رود و پول را درخواست می کند...
خلاصه فیلمنامه دوم: مردی به نام قاسم در حادثهٔ زلزلهٔ سرپل ذهاب، منزلش هیچگونه خسارتی ندیده است. او تصمیم می گیرد بخاطر گرفتن وام بازسازی مناطق زلزله زده، که مبلغی قابل توجه است؛ یکی از دیوار های خانه اش را تخریب کند....
خلاصه فیلمنامه سوم: سروان شرفی رئیس پاسگاه انتظامی در حومهٔ شهر است. در ایام تعطیلات عید به یک زوج به نام های هاشم و سیما برمی خورد. سیما به دلیل مصرف زیاد شیشه، گلوی پسر دوماهه اش را بریده است و از موقعی که متوجه شده که این کار را انجام داده، بچه را دیوانه وار در بغل گرفته و به هیچ وجه حاضر نیست آنرا از خود جدا کند. هاشم بعد از گذشت دو روز از مرگ بچه، همراه سیما به خارج از شهر می روند تا بچه را در جایی بی نام و نشان دفن، و بعد اعلام کنند که بچه را گم کرده اند. در مسیر هاشم قصد دارد با زور و کُتک کاری بچه را از سیما بگیرد که سروان شرفی موقع گشت آنها را می بیند و دستگیر می کند. سروان شرفی قبل از ظهر، بلیط پرواز برای مسافرت به همراه خانواده اش را دارد. از یک طرف با فشار همسر و خانواده اش روبه روست تا سریع تر به منزل برود و از پرواز جا نمانند و از طرفی دیگر فشار مافوقانش است...
خواندن کتاب در قید حیات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به فیلمنامه پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب در قید حیات
شعبهٔ بانک شلوغ است. از پشت سر باجه ها، سالن را می بینیم. چند نفر درحال گرفتن نوبت از دستگاه نوبت دهی هستند. چند نفر دیگر قصد خارج شدن از شعبه را دارند. جلوی هر کدام از باجه ها ارباب رجوع هایی هستند که در حال انجام دادن کارشان اند. صدای همهمه می آید. رییس بانک، آقای ایرانی مردی حدوداً چهل و پنج ساله، میزش نزدیک درب ورود و خروج بانک است و درحال صحبت کردن با یک خانم و آقا که روبرویش نشسته اند، می باشد. مستخدم بانک آقای رحمانی، فنجان ها را روی میز جلوی مشتریان رییس و خود رییس می گذارد و می رود. صدای گوینده بانک می آید که شماره ها را به باجه ها اعلام می کند. یکی از کارمند ها، خانمی بنام مهدوی، حدوداً سی ساله که در باجهٔ شماره چهار است؛ کار ارباب رجوعش را انجام داده است. ارباب رجوع اش در حال رفتن است. او بلافاصه دکمهٔ دستگاهش را فشار می دهد که نفر بعدی بیاید. چند ثانیه ای می گذرد اما کسی نمی آید. دستش را به سمت دستگاه می بَرد تا شماره بعدی را اعلام کند؛ همزمان به داخل سالن هم نگاه می کند. مردی حدوداً چهل ساله را می بیند، دست یک پیرزن عینکی حدود هشتاد ساله را گرفته که خیلی آرام در حال آمدن به سمت باجه هستند. مرد جوان از ته سالن اشاره ای به خانم مهدوی می کند. گویی می خواهد به او بفهماند که شمارهٔ ما را اعلام کرده اید و نوبت بعدی را اعلام نکنید. خانم مهدوی متوجه می شود صبر می کند تا مرد جوان و پیرزن به باجه برسند.
حجم
۲۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۲۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه