دانلود و خرید کتاب قصه های باران و مامان آصفه اویسی‌نژاد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب قصه های باران و مامان

کتاب قصه های باران و مامان

امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب قصه های باران و مامان

در کتاب قصه های باران و مامان نوشته آصفه اویسی‌نژاد ده داستان کودکانه با هدف تقویت رفتارهای مثبت و حذف رفتارهای نامطلوب می‌خوانید. 

داستان‌های کتاب درباره دختری به اسم باران است که با مادرش سعی می‌کنند کارهای خوب انجام دهند و از رفتارهای بد و ناپسند دوری کنند. این کتاب به منظور آشنا کردن کودکان با رفتارهای پسندیده اخلاقی و اسلامی نوشته شده است.

 خواندن کتاب قصه‌های باران و مامان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه والدینی که قصد دارند به کودکشان درس اخلاق، زندگی و مثبت‌اندیشی بدهند، می‌توانند داستان‌های این کتاب را به فرزند خود هدیه کنند.

 بخشی از کتاب قصه‌های باران و مامان 

بچه‌ها سلام؛ می‌خواهم شما را با یک دختر کوچک، مهربان و با ادب آشنا کنم. اسم این دخترخانم باران است و پنج سال دارد و به پیش‌دبستانی می‌رود. باران قصه ما خیلی دختر خوبی بود ولی گاهی کارهای اشتباهی انجام می‌داد که بعدش متوجه اشتباهش می‌شد و درس می‌گرفت و دیگر تکرار نمی‌کرد. البته بچه‌های گل باران قصه ما کارهای خوب هم زیاد انجام می‌داد. در این کتاب قصه‌های کوتاهی از باران و مامان باران برای شما تعریف کرده‌ام امیدوارم همه‌ی قصه‌ها را به‌دقت گوش دهید و لذت ببرید و از باران کوچک قصه ما کارهای خوب و درست را یاد بگیرید.

اسراف

یک عصر خوب آ‌فتابی باران از مامان خواهش کرد که اجازه بدهد دوستش به خانه‌ی آن‌ها بیاید و با او بازی کند مامان هم قبول کرد. اسم دوست باران گلناز بود. وقتی گلناز به اتاق باران آمد همه‌ی چراغ‌های اتاق را روشن کرد و گفت: «اینجوری نورانی و قشنگ می‌شود». بعد با اسباب بازی‌های باران حسابی بازی و شادی کردند. بعد از آن تصمیم گرفتند با آبرنگ‌ها و مداد رنگی‌های باران نقاشی بکشند. باران هم چند کاغذ و رنگ و قلم مو آورد، گلناز اصلاً مواظب وسایل باران نبود رنگ‌ها را روی زمین می‌ریخت، مدادرنگی‌ها را می‌تراشید و کاغذها را پاره می‌کرد و همه را هدر می‌داد. باران خیلی ناراحت شد ولی چیزی نگفت که دوستش ناراحت نشود. مامان برای دخترها میوه آورد گلناز هم چند میوه را پوست کند چند تکه خورد و بقیه آن را در آشغال‌ها انداخت. باران وقتی دید گلناز خیلی اسراف می‌کند برای او توضیح داد که چراغ‌های اضافی روشن کردن یا رنگ و کاغذها را خراب کردن و میوه‌ها را نصفه نیمه خوردن اسراف است و کار خیلی زشت و ناپسندی است و خداوند بچه‌هایی را که نعمت‌های خدا را اسراف می‌کنند دوست ندارد گلناز هم متوجه اشتباهش شد و از باران معذرت خواهی کرد و قول داد که هیچ‌ وقت اسراف نکند.

گل‌های زیبا

یک صبح خوب بهاری مامان و باران با مادر بزرگ و ثنا دختر خاله‌ ی باران به یک پارک سرسبز و خرم رفتند. مادر بزرگ زیر اندازی پهن کرد و همه روی آن نشستند. کمی که گذشت مادر بزرگ شروع کرد به تعریف کردن خاطراتی از کودکی باران و ثنا، هر دو با دقت گوش می‌کردند و لذت می‌ بردند وقتی صحبت‌ های مادربزرگ تمام شد. باران و ثنا اجازه گرفتند که داخل چمن‌ ها بازی کنند. چند دقیقه بعد باران در حالی که گریه می‌کرد و چند شاخه گل هم در دست داشت برگشت. ثنا گفت که باران رفته گل چیده و تیغ گل‌ ها در انگشتش فرو رفته است. مادر بزرگ باران را در آغوش گرفت نوازش کرد و برای باران توضیح داد که کاری که انجام داده درست نیست گل‌ ها زنده هستند و وقتی ما آن‌ ها را از شاخه جدا می‌کنیم می‌میرند و پژمرده می‌شوند، گل‌ها دوست دارند همیشه زنده و شاداب باشند و ما باید از آن‌ها مراقبت کنیم. بچه‌های گلم باران خیلی خجالت کشید و از کارش پشیمان شده بود و تصمیم گرفت همیشه از گل‌ ها مواظبت کند و از شاخه نچیند.


نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان