پل استر
زندگینامه و معرفی کتابهای پل استر
پل بنجامین آستر (Paul Benjamin Auster) رماننویس، فیلمنامهنویس، مترجم و شاعر در ۳ فوریه ۱۹۴۷ در نیوآرک ایالت نیوجرسی به دنیا آمد. سه گانه نیویورک، اوهام و دست به دهان ازجمله آثار مشهور این نویسنده هستند.
بیوگرافی پل استر
پدر و مادرش ساموئل و کوئینی آستر، فرزندان مهاجران یهودی از اروپای شرقی بودند. خانوادهی آستر از طبقهی متوسط بودند و پدرش همراه برادران خود در کار ساختمان بود. ازدواج والدینش با خوشبختی توأم نبود و آنها از یکدیگر جدا شدند. پل در حومهی نیوآرک بزرگ شد. او با اشتیاق کتاب میخواند و به نوشتن علاقه پیدا میکرد.
در ۱۴سالگی در حین پیادهروی در یک کمپ تابستانی شاهد بود که پسربچهای در فاصلهی چند سانتیمتری از او مورد اصابت صاعقه قرار گرفت و فوراً جان خود را از دست داد. رویدادی که به گفتهی خودش کاملاً زندگی او را تغییر داد و هر روز به آن فکر میکرد. پس از طلاق والدینش، در سال آخر دبیرستان، مادرش به همراه خواهرش و او به آپارتمانی در نیوآرک نقلمکان کردند. آستر بهجای فارغالتحصیلی از دبیرستان راهی اروپا شد. او از ایتالیا، اسپانیا، پاریس و دوبلین بازدید کرد. در طول سفر، روی یک رمان کار کرد. بعد از این سفر به ایالات متحده بازگشت تا در دانشگاه کلمبیا تحصیلاتش را آغاز کند.
در اوایل ۱۹۶۶ رابطهی خود را با لیدیا دیویس آغاز کرد. دیویس که اکنون نویسنده نیز هست، در آن زمان در کالج بارنارد تحصیل میکرد و شریک خوبی برای آستر بود. دوران لیسانس پل مصادف با دورهی ناآرامیهای اجتماعی بود و اگرچه در اعتراضات دانشجویی سال ۱۹۶۸ شرکت کرد، اما بهطور فعال در جنبشهای دانشجویی حضور نداشت. او با انواع مشاغل آزاد مخارج خود را تأمین میکرد و برای مجلات دانشگاه مقاله مینوشت. در ژوئن ۱۹۶۹ آستر مدرک لیسانس ادبیات انگلیسی خود را گرفت. سال بعد مدرک فوق لیسانسش را از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد. یک قرعهکشی، او را از نگرانی در مورد اعزام به جنگ ویتنام نجات داد و او مدتی در ادارهی سرشماری مشغول به کار شد. در این دوره کار بر روی رمانهای «در کشور آخرینها» و «مون پالاس» را آغاز کرد که تا سالها بعد آنها را تکمیل نکرد.
پس از دریافت مدرک فوق لیسانس در ۱۹۷۰ همراه دیویس، دوستدختر خود، به فرانسه رفت و در آنجا شروع به ترجمهی کتابهای نویسندگان فرانسوی در مجلات آمریکایی کرد و همزمان روی چندین پروژهی سینمایی کار کرد. در ۱۹۷۴ پل و دیویس به آمریکا بازگشتند و با یکدیگر ازدواج کردند. در ۱۹۷۷، این زوج صاحب یک پسر به نام دانیل شدند؛ اما در ۱۹۷۸، یک سال پس از تولد پسرشان، طلاق گرفتند. در ژانویه ۱۹۷۹، پدر آستر، ساموئل، درگذشت و این رویداد به بذر اولین کتاب خاطراتگونهی او با نام «اختراع انزوا» تبدیل شد که آن را در ۱۹۸۲ منتشر کرد. در این کتاب، آستر فاش کرد که پدربزرگ پدریاش توسط مادربزرگش به ضرب گلوله کشته شد؛ اما به دلیل جنون تبرئه شد. در ۱۹۸۱، با سیری هاستودت که رماننویس و مقالهنویس بود آشنا شد و سال بعد با یکدیگر ازدواج کردند. هاستودت اولین خواننده و راهنمای مورد اعتماد او شد. در ۱۹۸۷ آنها صاحب یک دختر به نام سوفی شدند که خواننده و بازیگر شد.
آستر موفق شد اولین فیلم سینمایی خود را در ۱۹۹۵ کارگردانی کند. البته در همان سال، فیلمنامهی «دود» او ساخته شده بود که برایش جایزه نیز بههمراه داشت. در ادامه و در همان سال ۱۹۹۵، دنبالهی فیلم را با نام «صورت آبی» همراه با وین وانگ مشترکاً کارگردانی کرد. پل آستر از آن زمان، رمانهای زیادی را نوشت و چندین اثر هنری و ادبی را ویرایش کرد. در آوریل ۲۰۲۲، پسر آستر و دیویس، دانیل، بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر درگذشت. در مارس ۲۰۲۳، همسرش، هاستودت فاش کرد که آستر پس از تشخیص بیماری در دسامبر سال قبل تحت درمان سرطان قرار گرفته است. او تا پیش از مرگ، با همسرش در بروکلین زندگی میکرد. پل آستر چند ماه پس از انتشار آخرین رمانش، باومگارتنر، در ۳۰ آوریل ۲۰۲۴ بر اثر سرطان ریه در ۷۷ سالگی درگذشت.
یکی از جهتگیریهای سیاسی روز او، اظهار تأسف از ظهور دونالد ترامپ بود. او همچنین، شکاف اصلی کشورش را شکاف میان فردگرایی ظالمانه و «افرادی که معتقدند ما مسئول یکدیگر هستیم» میدانست. کتابهای او تاکنون به ۴۰ زبان دنیا ترجمه شدهاند.
سبک نوشتههای پل آستر
پل آستر بیش از هر چیز بهدلیل داستانهای پستمدرنیستی و معماییاش شناخته میشود که در آنها، بستر داستان دائماً در حال تغییر است. رمانهای پیچیدهاش که تعدادی از آنها رازآلود است اغلب در جستوجوی هویت و معنای زندگی هستند. داستانهای او اغلب با مضامین تصادف، شانس و سرنوشت بازی میکنند. بسیاری از قهرمانان داستانها، خود آستر هستند و تا حدی نوشتههایش ماهیت خودارجاعی دارند. شخصیتهایی از رمانهای اولیه دوباره در رمانهای بعدی ظاهر میشوند. آستر از قالب رازآلودگی برای پرسشهای وجودی دربارهی هویت استفاده میکند. استفان شیف، منتقد و فیلمنامهنویس، در این باره نوشته است: «[کارآگاهان آستر] بیش از تعقیب معماها، به دنبال پرسشهای بزرگ هستند: مفاهیم، معماهای معرفتشناسی و نقابهای زبان.» منتقدان، تجربهگرایی آوانگارد را دربارهی نوشتههای او رد کردهاند و اعتقاد دارند که نوشتههای او حقیقتگویی هستند. حادثهای که در ۱۴سالگی شاهدش بود و طی آن، فردی بر اثر رعدوبرق کشته شد، بهعنوان الگویی برای پیشامد وحشیانهی زندگی و بیثباتی گیجکنندهی اشیا در نوشتههای وارد شد. در داستانهایش وقایع عجیب را طوری به میدان میآورد و رویدادهایی نامنتظره و تازه میآفریند که بتواند به شکلی جذاب برای مخاطب، بیمعنایی زندگی مدرن را به تصویر بکشد. او در رمانهایش نگاهی بدبینانه و سیاه به زندگی مدرن آمریکایی دارد و آن را به نقد میکشد. مرگ روابط انسانی و نگاه فلسفی به آن در داستانپردازیهای پل آستر اهمیت زیادی دارد. او کسی است که ژانر جنایی و کارآگاهی را به رمان پستمدرن گشود. نثر او همواره به تعلیق و پرسشگری در باب مسائل بیپاسخ انسان معاصر آغشته بوده است.
لیست کتابهای پل آستر
پل آستر با مجموعهای از داستانهای پلیسی که «سهگانه نیویورک» (۱۹۸۷) نام داشتند، شهرت یافت. نقطهی شروع این سهگانه کتاب «شهر شیشهای» (۱۹۸۵) بود که دربارهی رماننویسی جنایی است که درگیر رمز و رازی میشود و بهناچار هویتهای مختلفی را به خود بگیرد. این رمان به شهرت او بهعنوان «یک نویسندهی اگزیستانسیالیست بداخلاق پاریسی که در نوآر نیویورک سرگردان بود»، کمک کرد. «ارواح» (۱۹۸۶) کتاب دوم از این سهگانه دربارهی کارآگاه خصوصی معروف به آبی است که توسط سفید استخدام شده است تا از پنجرهای در خیابان نارنجی جاسوسی مردی به نام سیاه را بکند. همین که آبی شروع به تعقیب سیاه میکند، متوجه میشود که سوژهاش نیز در حال انجام مأموریتی مشابه است. «اتاق در بسته» (۱۹۸۶)، داستان سوم این سهگانه است. موضوع آن دربارهی نویسندهای است که در حین تحقیق دربارهی زندگی یک نویسندهی گمشده برای نوشتن سرگذشتش، بهتدریج هویت آن نویسنده را به خود میگیرد.
«اختراع انزوا» (۱۹۸۲) تلاش غمانگیز آستر برای تصویر کردن زندگی پدر نفوذناپذیرش بود. بخشی از این کتاب دربارهی مرگ پدرش و بخش دیگر، تأملات خود او دربارهی تصادف، سرنوشت و عمل نوشتن است. رمان «مون پالاس» (۱۹۸۹)، شرح ماجرای سه نسل است. آستر با بهرهگیری از عنصر تصادف، زندگی این سه نفر را به یکدیگر پیوند میزند. «موسیقی شانس» (۱۹۹۰) تنها دو شخصیت دارد. یکی از این دو شخصیت یک قمارباز است که ماجرای رمان بر اساس زندگی او شکل میگیرد. آستر تلاش کرده است در این رمان، اوج اختلاف طبقاتی در جامعهی آمریکا را به تصویر بکشد. او نشان میدهد که قدرت ثروت چگونه میتواند به انسان قدرت حکومت بر سرنوشت دیگران را اهدا کند. جیم ناش و جک پازی، شخصیتهای رمان که بهگونهای تصادفی با هم آشنا شدهاند، به خانهی مجلل دو میلیونر میروند و در یک بازی قمار شرکت میکنند و میبازند. از آن پس، پوچی سرنوشت، بازی را به ناامیدی میکشاند و ناش با پیبردن به شرارتی که در تاروپود زندگیاش تنیده شده است، به خشم بی پایان خود پناه میبرد.
«لویاتان» (۱۹۹۲) با اتفاقی عجیب آغاز میشود. بنیامین ساچز بر اثر انفجار بمبی دستساز آنچنان متلاشی میشود كه دیگر قابل شناسایی نیست و سازمانهای امنیتی در پی كشف هویت او هستند. کتاب «دفترچه سرخ» (۱۹۹۳) حاوی مصاحبههایی با پل آستر است که عمق اندیشههای این نویسندهی پستمدرن را میکاود. او در این گفتوگوها برداشتهای متعارف دربارهی ادبیات را به سخره میگیرد، نیاز به آفرینش ادبی را تحلیل میکند و در عین حال، تلاش میکند فهم مسائل بحرانی ادبیات را آسانتر سازد. کتاب «اوهام» (۲۰۰۲) دربارهی یک استاد دانشگاه و نویسنده است که همسر و فرزندانش را یک سانحهی هوایی از دست داده و با اندوه آن درگیر است. او به طور اتفاقی، فیلمی از ستارهی فیلم صامت میبیند و در زندگی این کمدین مبهم غوطهور میشود.
«دیوانگی در بروکلین» (۲۰۰۵) به داستان مردی میپردازد که در نهایت ناامیدیِ ناشی از شکست و بیماری، تصمیم میگیرد آخرین روزهای عمرش را در زادگاهش بگذراند، اما آشنایی با فردی که در طول داستان به رفیق راهش تبدیل میشود، زندگی او را برای همیشه تغییر میدهد. «سفر در اتاق تحریر» (۲۰۰۷) دربارهی مردی ناشناس است که در اتاقی ناآشنا به هوش میآید و تلاش میکند هویت خود را تشخیص دهد و اینکه چگونه در اتاقی که در آن نشسته بود قرار گرفته است. «مردی در تاریکی» (۲۰۰۸) شببیخوابی یک منتقد ادبی سالخورده و رنجور را روایت میکند که در طی آن یک واقعیت متناوب دیستوپیایی در ذهن او آشکار میشود.
کتاب «ناپیدا» (۲۰۰۹) داستانی تودرتو از هویت، شانس و سرنوشت پیشبینیناپذیر با دو شخصیت مرد جوان است. «سانست پارک» (۲۰۱۰) به دردسرهای گروهی از هنرمندان جوان میپردازد که به طور غیرقانونی در یک ساختمان متروکه در بروکلین زندگی میکنند. کتاب «۴۳۲۱» (۲۰۱۷) دربارهی تولد پسری به نام آرچیبالد ایساک فرگوسن است که از همان آغاز زندگی چهار مسیر مستقل و همزمان را سپری میکند. این چهار مسیر تبدیل به چهار پسری میشوند که همگی اگرچه همان یک پسر به حساب میآیند؛ اما هرکدام زندگی خود را دنبال میکنند و چهار زندگی موازی و کاملاً متفاوت دارند. «بامگارتنر» (۲۰۲۳) واپسین رمان او، داستان استاد فلسفهای را روایت میکند که طی حوادثی در طول روز به مارپیچی از خاطرات خود با همسر درگذشتهاش میخزد. از کتابهایی که پل آستر ویرایش کرد مجموعهی چهار جلدی کتاب ساموئل بکت (The Grove Centenary Editions of Samuel Beckett) بود. این کتاب به مناسبت جشن صدمین سالگرد تولد بکت تهیه شد و آستر، تقریباً هر کلمهای را که بکت در طول زندگیاش منتشر کرده بود، گرد آورد. از آنچه مربوط به دنیای فیلم و سینما است میتوان به فیلمنامهنویسی و کارگردانی «لولو روی پل» (۱۹۹۸) اشاره کرد. همچنین فیلمنامهی «مرکز جهان» (۲۰۰۱) را نوشت و آن را مشترکاً با وین وانگ کارگردانی کرد. نویسندگی و کارگردانی فیلم «زندگی درونی مارتین فراست» (۲۰۰۷) فعالیت سینمایی بعدی او بود.
پل استر چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟
آستر یکی از اعضای آکادمی هنرها و ادبیات آمریکاست و به درجهی Commandeur de l’Ordre des Arts et des Lettres (نشانی ادبی و هنری) نائل شده است. او در طول فعالیت حرفهای خود جوایزی گرفته است؛ از جمله:
جایزهی فیلمساز مستقل (Independent Spirit) در ۱۹۹۵ برای فیلم دود
جایزهی مدیسی (Médicis Étranger) در ۱۹۹۲ برای کتاب لویاتان
جایزهی ادبی شاهزاده آستوریاس اسپانیا (Premios Princesa de Asturias) در ۲۰۰۶
جایزهی ناپولی (Premio Napoli) در ۲۰۱۰ برای کتاب سانست پارک
جایزهی پن (PEN) برای کتاب موسیقی شانس
جایزهی ادگار آلنپو (Edgar Ewards) برای کتاب شهر شیشهای
جایزهی من بوکر (Booker Prize) برای کتاب ۴۳۲۱
معرفی مهمترین آثار پل استر
کشور آخرینها
داستانی در فضای پادآرمانشهری که به فروپاشی تمدن انسانی در دنیایی بیرحم و خالی از امید میپردازد. شخصیت اصلی، زنی به نام آنا، در تلاش برای زنده ماندن و یافتن معنا در این دنیای از هم گسیخته است. آنا بلوم در قالب نامهای به دوست قدیمیاش از سفر به شهری بینام میگوید؛ جایی که در آشوب و ویرانی فرو رفته است. در این دنیای پساآخرالزمانی، مردم برای بقا به زبالهگردی روی آوردهاند و حاکمان تنها به جمعآوری سوخت از فضولات و اجساد فکر میکنند. آنا برای یافتن برادرش ویلیام به این شهر آمده، اما در این شرایط سخت، آیا موفق میشود؟
سکوت
نمایشنامهای با زبانی موجز، ارتباطات انسانی و بحرانهای مدرن را کاوش میکند. این کتاب نگاهی به تنهایی و نیاز به ارتباط در دنیای امروز دارد.
دست به دهان (بخور و نمیر)
مجموعهای از مقالات و خاطرات نویسنده دربارهی تلاشهای ابتدایی و دشوار او برای ورود به دنیای ادبیات. این کتاب تصویری از دورههای سخت و خلاقانه در زندگی پل استر ارائه میدهد. این کتاب در ایران با نام «بخور و نمیر» هم ترجمه شده است. پل استر در این زندگینامهی خودنوشتنش با صمیمیت خاصی از مسیر نویسندگیاش میگوید.
شب پیشگویی
رمانی پر از تعلیق که به بررسی رابطه بین نویسنده و شخصیتهای خیالیاش میپردازد. پل استر در این کتاب مرز بین واقعیت و داستان را کمرنگ میکند: سیدنی اُر، نویسندهای که زندگیاش بهتازگی مسیری عجیب پیدا کرده است، در ۱۲ ژانویه ۱۹۸۲ پس از سقوط از پلههای مترو به هوش میآید و روزهای سختی را پشت سر میگذارد. بهطور تصادفی وارد مغازهای کوچک به نام قصر کاغذی میشود و دفتری آبیرنگ میخرد. این دفتر مرموز در طول نه روز، زندگی سیدنی را تحت تأثیر قرار میدهد و او را درگیر دنیایی جادویی میکند.
رفقای خیالی
کتاب رفقای خیالی حاصل مکاتبات پل استر و جان مکسول کوتزی، دو نویسندهی برجسته است. این دو که پیشتر فقط آثار یکدیگر را خوانده بودند، در سال ۲۰۰۸ برای اولین بار از طریق نامه مکاتبهای را برقرار کردند. پس از این مکاتبه، کوتزی پیشنهاد داد که بهطور مرتب نامهنگاری کنند. نتیجهی این گفتوگوی سهساله، مجموعهای از نامههاست که در آن دربارهی موضوعات متنوعی از ورزش، سینما و فلسفه گرفته تا سیاست، هنر، خانواده و عشق صحبت کردهاند. این کتاب، تصویری صمیمی از دوستی و تبادل اندیشه میان دو نابغهی ادبی ارائه میدهد.
سهگانه نیویورک
سهگانه نیویورک از پل استر شامل سه داستان کوتاه است که با هم پیوند دارند: شهر شیشهای، اتاق دربسته و ارواح. در شهر شیشهای، کوئین، نویسندهای تنها پس از فقدان خانوادهاش، با هویتی جعلی، نقش یک کارآگاه خصوصی را میپذیرد و وارد پروندهای پیچیده میشود.
در اتاق دربسته، مردی بهنام فنشاو ناپدید میشود و همسرش از دوست دوران کودکی فنشاو میخواهد آثار ناتمام او را منتشر کند. رابطهی راوی با همسر فنشاو، زندگی آنها را دگرگون میکند، اما بازگشت ناگهانی فنشاو همهچیز را زیرورو میکند.
در ارواح، آقای آبی، یک کارآگاه خصوصی، مأمور میشود آقای سیاه را که نویسنده است، تحت نظر بگیرد. این مأموریت ساده، بهتدریج زندگی آبی را دگرگون میکند و او را درگیر پرسشهایی عمیق دربارهی خود و دیگران میکند.
سهگانه نیویورک با ترکیب معما، هویت، و فلسفه، داستانهایی دربارهی انسان و مرزهای واقعیت و خیال ارائه میدهد.