ایرج پزشکزاد
ایرج پزشکزاد نویسنده و طنزنویسی است که با اثر جاودانهاش دایی جان ناپلئون در ذهن ما ایرانیها تا ابد ماندگار شده است. اغلب ایرانیها او را با رمان دایی جان ناپلئون به جا میآورند و پس از گذشت چندین دهه تکیه کلامهای کاراکترهای این سریال (اقتباسشده از کتاب) هنوز برایمان آشنا است، اما ایرج پزشکزاد تنها همین یک اثر جذاب و دلنشین خلق نکرده. پزشکزاد در آسمان پهناور ادبیات ایران یک ستاره نیست، یک مجموعه ستاره یا صور فلکی است که هیچگاه از یاد فارسیزبانهای شیفتهی ادبیات و داستانهای طنز نمیرود.
شروع زندگی ایرج پزشکزاد
ایرج پزشکزاد در سال ۱۳۰۶ در یک خانوادهی سلطنتی، متمول و فرهیخته به دنیا آمد. پدر او طبیب بود و مادرش یک اشرافزاده. ایرج نوجوانی خود را در ایران گذراند و بعد برای تحصیل در رشتهی حقوق به فرانسه مهاجرت کرد. او پس از اتمام تحصیل مجددا به ابران بازگشت و در سمت قاضی مشغول به کار شد. کمی بعد هم به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و تحت عنوان سفیر ایران در کشورهایی مثل اتریش و چکسلواکی کار کرد.
ایرج پزشکزاد در سال ۱۳۳۰ در حالی که بیستوچهارساله بود، داستاننویسی را شروع کرد. تسلط او به زبان فرانسه باعث شد که در همین زمان دست به ترجمهی داستانهای کوتاهی از نویسندگان مهم و ارزشمندی مثل «ولتر» و «مولیر» بزند و اثری شاخص به نام «دزیره» از «آن ماری سلینکو» را به فارسی برگرداند.
نویسندگی از جایی برای پزشکزاد جدیت پیدا کرد که توانست در نشریهی فردوسی ستونی ثابت و روزانه برای انتشار نوشتههای طنزش برای خود دست و پا کند. نام ستون او در این نشریه آسمون و ریسمون بود و آرام آرام خوانندگانی پر و پا قرص هم پیدا کرد.
پزشکزاد و دایی جان ناپلئون
بخشی از رمان دایی جان ناپلئون در نشریهی فردوسی به صورت پاورقیهای پراکنده و نیمهمنسجم منتشر شده بود و استقبال مخاطبان از این نوشتهها باعث شد که پزشکزاد به این فکر بیفتد تا دایی جان ناپلئون را کمی جدیتر بگیرد. ایرج پزشکزاد در حالی که به حرفهی خود یعنی سرکنسولگری ایران مشغول بود، دستی بر سر و روی این نوشتههای پراکنده کشید. او توانست بهترین رمان طنز ایران را از دل این مطالب بیرون بکشد و در سال ۱۳۴۹ برای چاپ این رمان اقدام کند. مخاطبان فارسیزبان آنقدر با رمان دایی جان ناپلئون و کاراکترهای جاندار آن ارتباط برقرار کردند که طول نکشید تا چاپهای چهارم و پنجم این رمان به بازار آمد.
جملهی ابتدایی این رمان که مخاطب را به خواندن کتاب و دنبال کردن سریالی که از روی آن ساخته شد، تشویق میکند در اذهان ما جاودانه شده و از پزشکزاد تا همیشه به یادگار باقی مانده است:
«من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم. تلخیها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود، شاید اینطور نمیشد.»
این داستان از زبان پسری به نام سعید روایت میشود که خواهرزادهی دایی جان است و دلبستهی دختر داییاش لیلا شده. این داستان پر است از وقایعی طنز و جالب که در یک خانهی اشرافی و در میان اعضای یک خانوادهی پرجمعیت اشرافی اتفاق میافتد. نویسنده در این کتاب نسبت به جامعه و فرهنگ خود انتقاداتی دارد که برای به زبان آوردن این نقدها از طنز استفاده میکند که همین موضوع جذابیتی چندین برابر به متن میدهد و آن را خوشخوانتر و دلپذیرتر میکند.
رمان دایی جان ناپلئون فقط برای فارسیزبانها جذاب نبود، چرا که تا به امروز به پانزده زبان دیگر از جمله انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی، روسی و... ترجمه شده و شیفتگان و مخاطبانی از سراسر دنیا پیدا کرده است. یکی از مشهورترین مترجمان انگلیسی این رمان «دیک دیویس» است که تلاش کرد طنز و شیرینزبانیهای ایرج پزشکزاد را در ترجمهی انگلیسی از رمان زنده نگه دارد.
پروفسور دیویس یکی از دلایل خود را که باعث شد دست به کار شود و این رمان را ترجمه کند، وقایع پس از انقلاب اسلامی میداند و بیان میکند که مخاطبان غربی عادت کردهاند تا بعد از شنیدن اسم ایران به یاد وقایع جدی بیفتند و ترجمه شدن اثری کمدی و جذاب کمک میکند تا این حس تعدیل شود.
دیک دیویس سختترین بخش کار ترجمهی کتاب پزشکزاد را ترجمهی دیالوگهای «مش قاسم» معرفی کرد و به گفتهی خودش حداقل سه بار هر دیالوگ او را بازنویسی کرده است. دیویس بار اول دیالوگهای مش قاسم را با لحن یک سرایدار روستایی انگلیسی ترجمه کرد و بعد متوجه شد که مخاطب انگلیسیزبان درمورد این کاراکتر دچار آشفتگی میشود و نمیتواند او را همانطور که پزشکزاد خلق کرده، درک کند. در بازنویسی بعدی لحن او را سادهتر و روانتر کرد، اما مش قاسم با این دیالوگها کاراکتری بینمک و ناشناس جلوه میکرد. در نهایت دیویس در بازنویسی سوم توانست به لحنی برسد که در عین سادگی شخصیت مش قاسم را به مخاطب بشناساند و طنازی و شیرینی او را هم به زبان مقصد انتقال بدهد.
آثار دیگر ایرج پزشکزاد
آثار دیگر پزشکزاد در طنازی و دلبری از مخاطب دست کمی از اولین رمان او ندارند، اما شاید به این دلیل که سریالی از روی آنها ساخته نشد، تا این حد مهجور و غریب باقی ماندهاند. حاج مم جعفر در پاریس، بوبول، ادب مرد به ز دولت اوست از داستانها و نمایشنامههای کمدی است که بیشباهت به فضای مضحک و دیالوگهای خندهآور دایی جان ناپلئون نیستند.
ناگفته نماند پزشکزاد پس از مهاجرت اجباری و دائمش به فرانسه تنها به روزنامهنگاری، نوشتن داستان طنز و ترجمه پرداخت و نوشتن داستان کمدی را تنها راه خود برای زندگی میدانست. پزشکزاد در ۲۲ دی ماه سال ۱۴۰۰ در سن ۹۴ سالگی در لسآنجلس آمریکا درگذشت.