دانلود و خرید کتاب صوتی روزهای بی آینه
معرفی کتاب صوتی روزهای بی آینه
کتاب صوتی روزهای بی آینه نوشتهٔ گلستان جعفریان است. گویندگی این کتاب صوتی را زیبا بروفه انجام داده و نشر سماوا آن را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی خاطرات «منیژه لشکری»، همسر خلبان «حسین لشکری».
درباره کتاب صوتی روزهای بی آینه
کتاب صوتی روزهای بی آینه حاوی خاطرات «منیژه لشکری»، همسر خلبان «حسین لشکری» است. این کتاب صوتی زندگی واقعی زنی را واکاوی کرده است که در ۱۷سالگی پای سفرهٔ عقد مینشیند، در ۱۸سالگی طعم مادرشدن را میچشد و همان سال آغاز انتظار و چشمبهراهی ۱۸سالهٔ او است؛ زیرا همسرِ خلبان او مفقودالاثر میشود. «منیژه لشکری» ۱۴ سال را در بیخبری و انتظار مطلق سپری میکند. پس از اعلام اسارت همسر، سه سال دیگر طول میکشد تا دیدار میسر شود. شکاف عمیق ۱۸ساله، انتظار و دورافتادن از هم و تفاوتهای شخصیتی بهوجودآمده در گذر سالها، هر دو را وا میدارد تا برای شناخت یکدیگر دوباره تلاش کنند. این ناداستان را بشنوید.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
شنیدن کتاب صوتی روزهای بی آینه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ناداستان و قالب خاطرات پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی روزهای بی آینه
«سوم فروردین ۱۳۵۸، دو ماه بعد از پیروزی انقلاب، یک ایل از قزوین آمدند خانه ما برای خواستگاری: پدر و مادر حسین همراه خواهرها، برادرها، زنبرادرها، داییها، و عموهایش. توی اتاق پذیرایی ولولهای بود. بعد از یکی دو ساعت، مادرم آمد توی آشپزخانه و گفت: «منیژه، کار تموم شد. چایی بیار.» به خاطر احترام به خانواده حسین چادر سر کردم. یک چادر سفید با گلهای ریز سبز و قرمز. جثه کوچکی داشتم؛ شاید کل وزنم چهلوپنج کیلو نبود. بلد نبودم درست چادر سر کنم. یک سینی با بیست استکان چای هم داده بودند به دستم. وقتی از درِ پذیرایی وارد شدم، فقط سعی کردم آرام باشم. نمیدانستم اول به چه کسی چایی تعارف کنم و با چه کسی سلام و علیک کنم. با هر مشقتی بود سینی چایی را دور گرداندم و مادر حسین به ترکی گفت: «بشین عروس گلم.» وقتی نشستم روی مبل، مادر و خواهرهای حسین آمدند و با من روبوسی کردند. همان موقع پدر حسین، به رسم قزوینیها، برای خوشیمنی و شیرینی زندگی ما، کادوی کلهقندی را که همراه آورده بودند باز کرد و شکست.»
زمان
۴ ساعت و ۲۰ دقیقه
حجم
۳۵۷٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۴ ساعت و ۲۰ دقیقه
حجم
۳۵۷٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
قصهای غریب و متحیر کننده
عالی بودد.محشر ،حتما بخونیدش و باور داشته باشین اگه دنیا رو هم به پای خانواده شهدا بریزن در مقابل سختی هایی که کشیدن هیچ
فوق العاده بود