دانلود کتاب صوتی کلاغ پر با صدای آرش تقوی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی کلاغ پر

دانلود و خرید کتاب صوتی کلاغ پر

نویسنده:مهدی رسولی
گوینده:آرش تقوی
انتشارات:به نشر
امتیاز:
۳.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی کلاغ پر

کتاب صوتی کلاغ‌ پر، نوشته مهدی رسولی مجموعه داستان‌های کوتاه با موضوع جنگ و دفاع مقدس است که با صدای آرش تقوی منتشر شده است. 

درباره‌ کتاب کلاغ‌ پر

این کتاب داستان‌های کلاغ پر، تربت، سراب، هورالعظیم، وی خون، چندتا کمتر؛ چند سنگ بیشتر خاله بی‌بی و مرد است. رسولی در داستان‌های کتاب کلاغ‌پر جنگ را موضوع اصلی قرار داده است و از آسیبی که خانواده‌ها در جنگ می‌بینند، و تاثیر مخرب و ویرانگری که جنگ بر یک خانواده می‌گذارد، نوشته است. از موضوعات دیگر کتاب، تاثیر دردناکی است که شهادت فرزندان بر پدر و مادر می‌گذارد و آسیب‌های جدی که در پی این موضوع به هر فردی وارد می‌شود. داستان جذاب و خواندنی دیگری نیز از عاشقانه‌های دو برادر روایت می‌کند.

شنیدن کتاب کلاغ‌ پر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از خواندن داستان‌هایی با موضوع دفاع مقدس و جنگ لذت می‌برید، کتاب کلاغ‌پر را بشنوید. 

بخشی از کتاب کلاغ‌ پر

خرده‌شیشه‌ها زیر نور اتاق برق می‌زنند. تنگ از دستم افتاده است و تکه‌های شکسته‌اش را که از روی فرش جمع می‌کنم سوار بر امواج نور می‌شوم؛ نوری که از هر تکه شیشه به قلب من می‌تابد و مرا به اعماق ذهنم می‌رساند. جایی که بهنام اندکی قبل توی تنگ بوده است و حالا که نیست چشم‌هایش سفید شده‌اند و فقط می‌تواند لب‌هایش را بجنباند به علامت آب. با هر بار تکان لب‌ها گویی به همه زندگی‌ام تکان می‌افتد و همه‌چیز دور سرم می‌چرخد. من دیر رسیده‌ام انگار. کف دست‌ها را به هم می‌چسبانم و آرام به زیر بهنام می‌برم. از زمین جدایش می‌کنم، بلندش می‌کنم و در مقابل می‌گیرم، بعد می‌خواهم به‌سرعت خودم را به آب برسانم؛ آبی که مرده را زنده می‌کند و به خدا می‌رساند؛ اما آبی نیست و همه‌جا فقط خاک است و خاک و بعد یک خاکریز پر از جسد و زخمی و آدم‌هایی که پشت خاکریز افتاده‌اند تشنه‌اند و محتاج یک قطره آب. باز به دنبال آب سر می‌چرخانم. ناگهان می‌بینم که آب هست، اما ظرف نیست. هیچ نمی‌فهمم و همین‌طور بی‌خود فقط دارم به دور خودم می‌چرخم و به خود می‌پیچم. در همین چرخش است که لحظه‌ای کلاه خودی را در مقابل می‌بینم که به زمین افتاده و کنارش جسد مردی است که دیگر نیست. در قمقمه‌ام را باز می‌کنم، تشنه‌ام. اما می‌دانم بهنام مهم‌تر است. دهانش را هنوز باز و بسته می‌کند، گویی نفس‌های آخرش است. آب قمقمه را می‌ریزم به کلاه خود و بعد به‌سرعت بهنام را می‌اندازم توی آب؛ اما رنگش پریده است و من بغض کرده‌ام، بغض چنگ انداخته است به گلویم و چونان زنجیری محکم دارد خفه‌ام می‌کند. اندکی بعد می‌بینم توی کلاه هیچ نمانده است و همه آب از سوراخِ کفِ کلاه شره کرده روی خاک و زندگی بهنام روی آب است و من چه‌قدر بیچاره!

وقت نیست، باید عجله کرد. به آسمان نگاه می‌کنم که چه‌قدر بخیل است و فقط نور می‌تاباند. کلاه خود را دودستی برمی‌دارم، نگاهش می‌کنم و بعد به سر می‌گذارم و بهنام را روی سر می‌برم تا برسانمش به بیمارستان صحرایی. آفتاب رمقم را گرفته و خستگی تنِ سنگینِ این پسرِ جوان تابم را بریده؛ اما آنگاه که می‌اندیشم شاید لحظه‌ای دیگر و حتی دمی چادر به آسمان برود و دیگر نباشد، دوباره قوت می‌گیرم و به تکاپو می‌افتم. سعی می‌کنم خود را به بیمارستان برسانم.

لحظه‌ای بعد در بیمارستانم. چادری زده‌اند وسط بیابان؛ بیابانی که پر از خمپاره است و دود و آتش و آفتاب. بیابانی که آسمانش آبی نیست، سیاه است و پرهیاهو و زمینش هر لحظه چونان گهواره می‌لرزد و گویی می‌خواهد همه را در خویشتن به خواب ابدی بکشد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

زمان

۳ ساعت و ۱۳ دقیقه

حجم

۱۷۶٫۸ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۳ ساعت و ۱۳ دقیقه

حجم

۱۷۶٫۸ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۰,۰۰۰
۶۰%
تومان