دانلود و خرید کتاب صوتی هر کسی به فکر خودش
معرفی کتاب صوتی هر کسی به فکر خودش
کتاب صوتی هر کسی به فکر خودش نوشته بریل بینبریج است که با ترجمه سلما رضوانجو و صدای حمیدرضا اژدرکش منتشر شده است. این کتاب روایتی جذاب از ماجرای غرق شدن تایتانیک است.
درباره کتاب هر کسی به فکر خودش
این کتاب داستانی است از یکی از بزرگترین و غمانگیزترین حوادث تاریخ بشر یعنی ماجرای تایتانیک. کشتی غولپیکری که در سال ۱۹۱۲ مسافرانش را با «رویای انگلیسی _ آمریکایی» به عمق آبهای یخ زده اقیانوس کشاند.
نویسنده در این کتاب نفسمان را با نبض هر کلمه و حس هر تصویر تا پایان ناتمام تراژدی بند میآورد، و وادارمان میکند که باز برگردیم عقب، به خوانش دوباره و دوبارهی «هر کسی به فکر خودش» تا همه آدمهای این کشتی شکسته را که با چشمهای باز روی آب به بالا، به آسمان نگاه میکنند دوست بداریم، زیرا «فرصت ما آدمها برای خوشحال کردن زندهها خیلی کم است، ولی تا ابد برای دوست داشتن مردهها وقت داریم.»
این کتاب شما را مسافران کشتی تایتانیک میکند تا ماجرای آن را دنبال کنید.
شنیدن کتاب هر کسی به فکر خودش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
درباره بریل بینبرینج
بریل بینبرینچ متولد ۱۹۳۲ است و در سال ۲۰۱۰ فوت کرده است. او از بزرگترین نویسندگان ادبیات انگلیسی است که او را با داستانهای روان شناسانهاش میشناسند، همچنین او با عنوان جواهر ملت انگلیس و بانوی نویسنده یاد میکنند. بینبریج بیشترین نامزدی جایزه بوکر را (پنج بار) در کارنامه خود دارد، در سال ۲۰۱۰ به پاس همین حضور پیوسته در نامزدی نهایی جایزه بوکر، از سوی آکادمی بوکر تقدیر شد و جایزه ویژه به او تعلق گرفت. بینبرینج در سال ۲۰۰۹ نیز نامزد دریافت جایزه نوبل شده بود. همچنین او دوباره جایزه ادبی کاستا(ویتبرد) را برای بهترین رمان سال بریتانیا در سال های ۱۹۷۷ و ۱۹۹۶ برای رمانهای هرکسی به فکر خودش و وقت هرز دریافت کرد.
بخشی از کتاب هر کسی به فکر خودش
حتا همان موقع هم به نظرم آمد که این مرد غریبه با لب زخمی از آن آدمهایی است که باید برای آشناشدن با او تلاش کنم. حالت خاصی از قدرت داشت، نوعی نخوت که زاییدهی تمول نبود و اگر در آن ساعات آنقدر گیج و منگ و بیمارگون نبودم احتمالا به آن نگاه معنادار اولیهاش پاسخی درخور میدادم. من از آن آدمهایی نیستم، یا دستکم آن زمان نبودم، که ترجیح میدهند فاصلهشان را با دیگران حفظ کنند؛ مخصوصا اگر احتمال بدهم که آشنایی ممکن است به اتفاقات هیجانانگیزی منجر شود. مردی که جعبهی مستطیلشکلی با خود داشت اولین نفری بود که سالن را ترک کرد. او هم به من نگاه کرد و وقتی از کنارم عبور میکرد به علامت خداحافظی سری تکان داد. این برخورد آرام و محترمانهاش و نیز حرکت باوقار و ظریفش از میان میز و صندلیها متعجبم کرد، آدم فکر میکند یک مرد فربه از طبقهی پایین اجتماع، احتمالا هم دستوپاچلفتی است و هم بیاعتمادبهنفس. علیرقم میل باطنیام در جوابش سر تکان دادم. همان لحظه ساعت روی پیشبخاری زنگ زد و زن از روی صندلیاش بلند شد. مرد چهارشانه و فربه که حالا نزدیک در خروجی رسیده بود تا نیمه به سمت او چرخید. حالت صورت مرد آشکارا افکارش را برملا میکرد. در صورتش تحسین و تمنا به وضوح دیده میشد، طوری که حتا من هم سر بلند کردم و نگاهی به زن انداختم. میشد گفت نسبت به غالب زنها قدبلند بود و هیکل تراشیدهیی داشت و لباس خوشدوختی از پارچهی تیرهرنگ با خز ارزانقیمت دور گردن و مچ دستهایش به تن داشت. از پشت کلاه لبهباریکش دستهیی از موهای روشن دیده میشد. متوجه زیبایی جزییات صورتش، بهخصوص بینی باریک و فاصلهی میان چشمهای روشنش نبودم، آنچه توجهام را جلب کرد لطافت پوستش بود. اگر بخواهیم شاعرانه تصویرش کنیم میشد گفت که پوستش چنان صاف بود که گویی به مرواریدی نگاه میکنی.
شاید چند ثانیهیی هر سه نفرمان در همان حال خشکمان زده بود. مرد فربه به آن زن نگاه میکرد، زن به او خیره شده بود و من اول به این یکی و بعد به آن دیگری نگاه میکردم. مرد کلاه بر سر نداشت و دانههای درشت عرق از میان موهای فِرخوردهی سیاهرنگش روی پیشانی میغلتید. ناظر چهارم که دوباره در صندلیاش به عقب تکیه زده بود بلند گفت: «به نظر من که زندگی تراژدییه، مگه نه؟ » این جسورانه بهمیانهپریدنش آنچنان آگاهانه و معنادار بود که از شرم خون به صورتم دوید.
زمان
۷ ساعت و ۴ دقیقه
حجم
۳۸۹٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۷ ساعت و ۴ دقیقه
حجم
۳۸۹٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد