بهترین ترجمه کتاب معجزه شکرگزاری
گاهی یک کتاب آنقدر محبوب و پرفروش میشود که موجی از ترجمههای گوناگون را به راه میاندازد. این روزها که کتابهای حوزهی موفقیت و توسعهی فردی طرفداران پرشماری دارند، ناشران بیمعطلی دستبهکار میشوند تا نسخهی خود را به بازار عرضه کنند؛ اما تعداد زیاد ترجمه، چالشی تازه پیش پای خواننده میگذارد: کدام را باید انتخاب کرد تا هم معنا و پیام نویسنده دستنخورده بماند و هم روح کلمات در زبان فارسی بدرخشد؟ کتاب معجزه شکرگزاری نوشتهی راندا برن، یکی از همین آثار شاخص است؛ نویسندهای که با مجموعه کتابهایش، میلیونها نفر را به مسیر خودشناسی و شکرگزاری دعوت کرده است. این کتاب، سفری ۲۸ روزه به درون و بیرون زندگی است؛ سفری که هر روزش تمرینی برای بیدار کردن حس قدردانی در دل ماست. در این یادداشت، چند ترجمهی مختلف از کتاب معجزه شکرگزاری را بررسی کردهایم تا پاسخ این پرسشهای کلیدی را بیابیم: بهترین انتشارات این کتاب کدام است؟ و بهترین مترجم آن چه کسی است؟
کتاب معجزه سپاسگزاری دعوتی دوباره به کشف همان جادویی است که در دوران کودکی در قلبهایمان میدرخشید و با گذر زمان و هجوم مسئولیتها، آرامآرام رنگ باخت. راندا برن با الهام از جملات انجیل و آیاتی از قرآن، راز پنهان سپاسگزاری را آشکار میکند و نشان میدهد که قدردانی همان کلمهی گمشدهای است که میتواند زندگی را از نو سرشار از فراوانی، شادی و آرامش کند. او سپاسگزاری را نیرویی مغناطیسی میداند که هرچه بیشتر آن را در دل پرورش دهیم، نعمتهای بیشتری را به زندگی جذب میکنیم. این کتاب فراتر از یک پیام الهامبخش، سفری ۲۸ روزه با تمرینهای عملی است که ذهن و روح را در مسیر تحولی عمیق قرار میدهد. این اثر، ابزارهایی واقعی و کاربردی برای دگرگون ساختن زندگی به دست میدهد؛ ابزاری که ارزش دارد همواره به آن بازگردیم و جادوی شکرگزاری را دوباره و دوباره زندگی کنیم.
بهترین ترجمه کتاب معجزه شکرگزاری راندا برن
تا زمان انتشار این یادداشت، ترجمهای که از همه بیشتر درخشیده و نظر کاربران طاقچه را به خود جلب کرده، نسخهای است که مترجمش سیما فرجی بوده و نشر نسل نواندیش آن را منتشر کرده است. لحن این ترجمه برای مخاطب عام روان و ساده است؛ همین باعث میشود بسیاری بدون اینکه متوجه حذف دو روز از متن اصلی شوند، با آن احساس راحتی کنند و نظر مثبت داشته باشند.
اما پیشنهاد ما به شما در میان تمام ترجمهها، نسخهی مسیحا برزگر از نشر ذهنآویز است. این ترجمه با وفاداری کامل به متن اصلی و حفظ تمام ۲۸ روز دورهی شکرگزاری، شما را همراهی میکند و جادوی کتاب را همانگونه که باید تجربه کنید، زنده میسازد. این نسخه با زبانی روان و لحنی الهامبخش، روح جادویی اثر را بیکموکاست به جان خواننده مینشاند.
در مقام دوم، ترجمهی نفیسه معتکف قرار میگیرد. او با نثری منظم و ساختاری دقیق، توانسته است معنای اصلی جملات را به شکلی روشن و بیابهام منتقل کند. لحن این ترجمه اندکی رسمیتر است و برای کسانی که به انسجام و وفاداری به مفهوم اصلی متن اهمیت ویژه میدهند، انتخابی مطمئن محسوب میشود. البته این تنها ارزیابی ما بر اساس مقایسهی بخشهایی از چند ترجمه است، نه حکمی قطعی؛ چراکه در نهایت، بهترین ترجمه همان است که با ذائقه، نیاز و حالوهوای شما بیشترین هماهنگی را پیدا کند.
بهترین مترجم و انتشارات کتاب معجزه شکرگزاری
باتوجه به بررسیهای صورتگرفته، نشر ذهنآویز را میتوان بهترین ناشر معجزه شکرگزاری و مسیحا برزگر را بهترین مترجم این کتاب دانست.
چرا مطالعهی بهترین ترجمه مهم است؟
مطالعهی کتابی مانند معجزه شکرگزاری صرفاً ورقزدن چند صفحه نیست؛ این کتاب سفری است که باید با تمام وجود در آن قدم گذاشت. هر جمله، هر تمرین و هر روز از این مسیر ۲۸ روزه، حلقهی زنجیری است که معنای کامل آن را شکل میدهد؛ اما مشکل اینجاست که در برخی ترجمهها، این سفر کوتاه شده و بهجای ۲۸ روز، تنها ۲۶ روز دارد! چنین تغییر کوچکی، هرچند ممکن است در ظاهر بیاهمیت به نظر برسد، میتواند ساختار و اثرگذاری کل دوره را برهم بزند و پیوستگی مسیر را از میان ببرد؛ بنابراین انتخاب ترجمهی درست، نهتنها برای لذتبردن از متن که برای درک کامل محتوای آن ضروری است. لحن مترجم، میزان وفاداری به متن اصلی، دقت در برگردان اصطلاحات و حتی توجه به جزئیاتی مانند ریتم و موسیقی جملات، همگی میتوانند کتابی را به اثری زنده و الهامبخش تبدیل کنند یا آن را به متنی خشک و بیروح بدل سازند. در ادامه بخشهایی از نسخه انگلیسی کتاب و ترجمههای مختلف کتاب را برای بررسی بیشتر ارائه کردهایم.
قسمتهایی از کتاب معجزه و مقایسه ترجمههای مختلف
Reindeer could fly, there were fairies in the garden, pets were like people, toys had personalities, dreams came true, and you could touch the stars. Your heart was full of joy, your imagination knew no limits, and you believed that life was magical!
There is an exquisite feeling many of us had as children, that everything is good, that every day promises more excitement and adventure, and that nothing could ever thwart our joy for the magic of it all. But somehow as we grew into adults, responsibilities, problems, and difficulties took their toll on us, we became disillusioned, and the magic we once believed in as children faded and disappeared. It’s one of the reasons why as adults we love to be around children, so that we can experience that feeling we once had, even if it’s just for a moment.
ترجمهی مسیحا برزگر، نشر ذهن آویز
«گوزن شمالی میتوانست پرواز کند، پریهایی در باغ بودند، سگها و گربهها مثل آدمها رفتار میکردند، اسباببازیها شخصیت داشتند، خوابها تعبیر میشدند و تو میتوانستی دست دراز کنی و ستارهها را بچینی. قلب تو از شادمانی سرشار بود، خیال تو هیچ مرزی نمیشناخت و تو باور داشتی که زندگی شگفتانگیز و جادوییست!
در کودکی، بسیاری از ما این احساس دلپذیر را داشتهایم که همهچیز خوب است، هر روزی بشارتِ شگفتیها و ماجراهایی تازه است و اینکه هیچچیز نمیتواند ما را از جادوی خیالانگیزِ زندگی دور کند. اما بهمرور که به آدمبزرگها تبدیل شدیم، گرفتارِ مسئولیتهای گوناگون شدیم، با مسائل پیچیده و دشواریهای زندگی مواجه شدیم، ناگهان دنیای جادوییِ خیالمان رنگ باخت و جادوی خیالانگیزِ زندگیمان دود شد و به هوا رفت. به همین دلیل است که ما آدمبزرگها تا این حد به بچهها و دنیای آنها علاقه داریم. دلمان میخواهد بهواسطهی بودن در کنار آنها، برای یکلحظه هم که شده، باز احساسی را تجربه کنیم که زمانی خودمان دارای آن بودیم.»
ترجمهی مسیحا برزگر از همان ابتدا حالوهوای شاعرانه و خیالانگیزی دارد که کاملاً با فضای متن اصلی جور است. او بهجای برگردان سادهی «touch the stars» میگوید «ستارهها را بچینی» و این انتخاب کوچک، دنیایی از تصویر و لطافت را به ذهن میآورد. لحنش نرم و صمیمی است و جملاتش چنان پیوسته پیش میروند که خواننده بدون احساس گسست، در دنیای پر از شگفتی کتاب غرق میشود. این ترجمه هم وفاداری را حفظ کرده و هم روح متن را زنده نگه داشته است.
ترجمهی نفیسه معتکف، نشر لیوسا
«گوزن شمالی میتوانست پرواز کند، پریها در باغچه بودند، حیوانات خانگی به شکل آدمها بودند، اسباببازیها شخصیت داشتند، رؤیاها به حقیقت میپیوستند و تو میتوانستی ستارگان را لمس کنی. قلب تو پر از شادمانی بود. قوهی تخیلت هیچ حد و حدودی نمیشناخت و تو بر این باور بودی که زندگی شگفتآور است!
بسیاری از ما در ایام کودکی این احساس خوشایند را داشتیم که همه چیز خوب است که هر روز وعدههایی هیجانانگیز به ما میدهد و اینکه هیچچیزی نمیتواند مانع لذتبردن ما از همهی موارد خارقالعاده شود. اما همگیمان در طول رشد به نحوی سرخورده میشویم و آن شگفتیهایی که در ایام کودکی آن را باور داشتیم، کمرنگ و محو میشود. به همین دلیل است که ما بهعنوان بزرگسال دوست داریم دوروبر بچهها بپلکیم تا بتوانیم آن حال و هوایی را که آن ایام داشتیم، هرچند برای زمانی کوتاه، احساس کنیم.»
ترجمهی نفیسه معتکف دقت و انسجام بالایی دارد. او با نثری روان و ساختاری منظم، پیام متن را شفاف و بیابهام به خواننده میرساند. این نسخه برای کسانی که به دنبال متنی دقیق، روشن و بدون پیچیدگیهای زبانی هستند، انتخابی مناسب است. تمام تصاویر و عناصر اصلی داستان حفظ شده و جملات با نظمی که ذهن را خسته نمیکند، پیش میروند. این ویژگی باعث میشود خواننده با هر سطحی از تجربهی مطالعه، بتواند بهراحتی با کتاب ارتباط برقرار کند.
ترجمهی محدثه رستمی عمران، آوای منجی
«گوزن شمالی میتوانست پرواز کند، پریها در باغ بودند، حیوانات خانگی مانند مردم بودند، اسباببازیها شخصیت داشتند، رؤیاها به حقیقت پیوستند و شما میتوانستید ستارگان را لمس کنید. دلت پر از شادی بود، تخیلاتت حدومرز نمیشناخت و تو باور داشتی که زندگی جادویی است!
خیلی از ما در دوران کودکی احساس دلپسند و خوبی داشتیم که همه چیز خوب است که هر روز نوید هیجان و ماجراجویی بیشتری را میدهد و هیچچیز هرگز نمیتوانست شادی ما را برای جادویی بودنش خنثی کند؛ اما بهمحض اینکه بزرگ شدیم مسئولیتها، مشکلات و سختیها دامن ما را گرفت، سرخورده شدیم و جادویی که زمان کودکی به آن اعتقاد داشتیم محو و ناپدید شد. یکی از دلایلی که بهعنوان یک بزرگسال دوست داریم در کنار کودکان باشیم تجربهکردن احساسی است که قبلاً داشتیم حتی اگر فقط برای یکلحظه باشد.»
محدثه رستمی عمران در ترجمهاش بین «تو» و «شما» سرگردان است و همین اندک ناهماهنگی لحن، پیوستگی روایت را کم میکند. او محتوا را دقیق منتقل کرده است؛ اما گاهی جملات طولانی باعث شده است حس متن اصلی کم شود.
ترجمهی سیما فرجی، انتشارات نسل نواندیش
«در کودکی، در رؤیاهای شما، گوزنهای شمالی میتوانستند پرواز کنند؛ پریها در باغ دیده میشدند؛ حیوانات اهلی میتوانستند سخن بگویند؛ اسباببازیها شخصیت داشتند؛ آرزوها به واقعیت میپیوستند و شما میتوانستید ستارهها را لمس کنید. در آن دوره، قلبتان از شادی لبریز بود؛ نیروی تصورتان هیچگونه حد و مرزی نمیشناخت و شما باور داشتید که زندگیتان از معجزه سرشار است!
بسیاری از ما، در کودکی، احساسی لطیف و خوشایند داشتیم. در آن زمان، به نظر میرسید که همهی امور بهخوبی پیش میرود، هر روز بهراستی شگفتی و هیجانی بیشتر را نوید میداد و هیچ عاملی نمیتوانست شادی ما را از بین ببرد. اما، وقتی به بزرگسالی میرسیم؛ سایهی سنگین مسئولیتها، مشکلات و دشواریها بر زندگیمان میافتد. در این زمان، ما از حالت حیرتزدگی و شیفتگی بیرون میآییم. همچنین، آن شگفتی موجود در باور کودکی ما بهتدریج کمرنگ و ناپدید میشود. یکی از دلایل گرایش ما در بزرگسالی، برای سپریکردن زمانی با کودکان، همین است. بهاینترتیب، میتوانیم همان احساسی را دوباره در وجودمان برانگیزیم که در کودکی از آن بهرهمند بودیم؛ حتی اگر فقط لحظهای را با کودکان سپری کنیم.»
ترجمهی سیما فرجی روان، ساده و بیتکلف است؛ ویژگیای که آن را برای طیف گستردهای از مخاطبان جذاب میکند. او مفاهیم انگیزشی و پیامهای الهامبخش کتاب را با زبانی روشن و مستقیم بیان میکند و خواننده را بیدرنگ با پیام اثر درگیر میسازد. این سادگی و صمیمیت در انتقال مفاهیم، باعث میشود متن برای کسانی که به دنبال خوانشی سریع، بیدغدغه و انگیزشی از کتاب هستند، بسیار مناسب باشد. درعینحال، آهنگ نرم جملات و بیان گرم آن، حس نزدیکی و همراهی با نویسنده را تقویت میکند. نکتهی منفی ترجمه این است که طول دورهی اصلی را که ۲۸ روزه است، اشتباه درج کرده و این نکتهی مهم، نشانهی بیدقتی است و میتواند ضعف کار تلقی شود.
ترجمهی مرتضی فهیمی، انتشارات آستان مهر
«اینکه گوزن شمالی میتوانست پرواز کند، پریها. فرشتهها در باغها بودند. حیوانات خانگی دقیقاً مانند ما بودند، اسباببازیها شخصیت داشتند و واقعی به نظر میرسیدند، رؤیاها به واقعیت میپیوست و حتی شما میتوانستید ستارهها را لمس کنید. قلب شما مملو از شادی و نشاط بود، گسترهی تخیلات شما هیچ پایان و محدودیتی نداشت و ازدلوجان باور داشتید که زندگی دلانگیز و زیبا و جادوییست.
احساس زیبایی که همهی ما در بچگی داشتیم، آن بود که همه چیز را خوب میدانستیم، هر روزمان نویددهندهی سرگرمیها و رویدادهای تازه است و اینکه هیچچیزی شادیمان را نقشبرآب نخواهد کرد و بهخاطر آن جادو شادیمان برقرار بود. ولی هنگامی که رشد کردیم و بالیدیم و به بلوغ رسیدیم، مسئولیتها، مشکلات، مصائب و گرفتاریها، سر راهمان قرار گرفت و ما کمکم ناامید شدیم. آنچه که در کودکی به آن باور داشتیم به یکباره ناپدید شد. یکی از دلایلی است که در بزرگسالی دوست داریم در کنار بچهها باشیم همین موضوع است، تا بتوانیم دوباره همان احساس دوران بچگی را تجربه کنیم، هرچند اگر این حس، برای یکلحظه باشد.»
مرتضی فهیمی در ترجمهاش گاهی دست به تغییر زده، مثل اضافهکردن «فرشتهها» کنار «پریها» که حس متن را به سمت برداشت شخصی سوق میدهد. انتخاب واژگان ساده و عامهپسند باعث ایجاد صمیمیت شده؛ اما گاه این سادگی به قیمت از دستدادن دقت و ظرافت متن اصلی تمام شده است.
ترجمهی الهام امیریزاده، انتشارات آندیاگستر
«گوزن شمالی قادر بود پرواز کند، حیاط خانه پر از پریهای کوچک بود، حیوانات خانگی همچون انسان بودند، اسباببازیها شخصیت خودشان را داشتند، رؤیاها به حقیقت میپیوستند و شما میتوانستید ستارگان را لمس کنید. قلب شما پر از شادی و نشاط بود، تخیلات شما حدومرز نداشتند و حقیقتاً باور داشتید که زندگی؛ جادویی است!
همهی ما در دوران کودکی این احساس زیبا را تجربه کردیم که همه چیز خوب است، هر روز شاهد هیجان و ماجراهای بیشتر خواهیم بود و هیچچیز نمیتواند مانع سرخوشی جادویی ما باشد، اما زمانی که بزرگ شدیم؛ مسئولیتها، مشکلات و دشواریها بر ما احاطه یافتند و قدرت تخیل خود را از دست دادیم؛ جادویی که در گذشته و زمان کودکی به آن باور داشتیم بهتدریج کمرنگ شد و سپس ناپدید گردید. به همین دلیل است که ما بزرگترها دوست داریم با کودکان معاشرت کرده تا یکبار دیگر آن احساس ناب که سابقاً در خود داشتیم را حس کنیم، حتی برای یکلحظهی کوتاه!»
الهام امیریزاده یکی از ترجمههای خوب را ارائه کرده است؛ جملاتش رواناند، هرچند گاهی با نقطهگذاریهای زیاد، متن کمی تکهتکه شده شده است. لحن او نه خیلی شاعرانه است و نه خشک، تعادلی بین سادگی و رسمیت در متن وجود دارد.
ترجمهی سمیه (ندا) دادرس، انتشارات ارمغان گیلار
حتی در آن زمان فکر میکردید گوزنهای ارابه بابانوئل میتوانند پرواز کنند؛ در تصورات شما پریها در باغ بودند، حیوانات خانگی شبیه آدمها بودند، اسباببازیها جان داشتند، آرزوها به وقوع میپیوستند و شما میتوانستید ستارهها را لمس کنید. قلبتان پر از شادی و نشاط بود، رؤیاپردازیهای شما محدودیتی نداشتند و شما باور داشتید که زندگی چیزی شبیه معجزه است!
احساس باارزش بسیاری از ما در زمان کودکی این بود که همه چیـز خوب است و هر روز وعده هیجان و ماجراجویی بیشتری به ما میداد و هیچچیزی نمیتوانست لذت ما را در مورد همه اینها از بین ببرد؛ اما هر چقدر بزرگتر شدیم روبهروشدن با مسئولیتها، مشکلات و سختیها ما را ناامید و سرخورده کرد و معجزهای که در کودکی آن را باور داشتیم کمرنگ و ناپدید شد. این یکی از دلایلی است که ما در بزرگسالی دوست داریم در کنار کودکان باشیم؛ زیرا در این صورت میتوانیم حسی که درگذشته داشتیم را دوباره تجربه کنیم، حتی اگر این حس فقط برای یکلحظه باشد.
سمیه دادرس ترجمهای ساده ارائه کرده است؛ اما با اضافهکردن جزئیاتی مثل «گوزنهای ارابه بابانوئل» که در متن اصلی نیست، آن را شخصیسازی کرده و کمی از فضای داستان دور شده است. جملات طولانی خواندن را کمی دشوار میکند. باوجود این، او تصاویر را بهخوبی منتقل کرده است.
ترجمهی فرزام حبیبی اصفهانی، نشر محراب دانش
«گوزنها میتوانستند پرواز کنند، باغها پر از فرشته بودند و حیوانات خانگی شبیه انسانها بودند. رؤیاها رنگ واقعیت به خود میگرفتند اسباببازیها همه چیز را میفهمیدند و میتوانستید ستارگان را لمس کنید. وجودتان همواره مالامال از نشاط بود و خط پایانی برای رؤیاهایتان وجود نداشت. شما باور داشتید که زندگی یک معجزه است.
نمیتوان احساسی را بیان کرد که انسانها در کودکی دارند. آن روزها همه چیز خوب و زیبا بود و هر روز را جذابتر و پرهیجانتر از روز پیش مییافتیم. ما معجزه را باور داشتیم و هیچ آسیبی از این باور نمیدیدیم. بزرگ که شدیم دنیایی از مشکلات و کوهی از مسئولیتها دوروبرمان را گرفت. دیگر به رؤیاهایمان نمیاندیشیدیم و معجزه را که در کودکی کاملاً باور داشتیم از یاد برده بودیم؛ اما همواره جذب کودکان میشدیم. زیرا در کنار آنها همان احساسی در وجودمان زنده میشود که در کودکی داشتیم، گرچه تنها برای لحظاتی زودگذر است.»
فرزام حبیبی اصفهانی ترجمهای رسمی و کمی سنگین ارائه داده است که در آن برخی تصاویر تغییر کردند، مثل «باغها پر از فرشته بودند» بهجای «پریها» و متن از نظر ساختار ثقیل به نظر میرسد.