کتاب چه بی ادعا
معرفی کتاب چه بی ادعا
کتاب چه بی ادعا نوشته غلامرضا شیخعلی شامل داستانهای کوتاه و خواندنی و خاطرات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است.
درباره کتاب چه بی ادعا
هشت سال جنگ تحمیلی رژیم صدام علیه ملت بزرگ ایران، بی شک از دوران طلایی و پر افتخار مردمان این مرز وبوم است که انعکاس هر کدام از حوادث آن میتواند، چراغ راه و وسیلهای برای شناخت بیشتر آیندگان باشد. هر چیزی با گذشت زمان کم رنگ و بی اثر میشود ولی شهیدان راه خدا، روز به روز در چشم اهل دل و اهل راه و در متن تاریخ، برجستهتر و درخشانتر میشوند.
روزهایی که همه برای هم جان میدادند خبری از منیت نبود، روزهایی که فرزندان این مرز و بوم در فکر رزم و عملیات بودند و صفا و صمیمیت جبهه آن قدر متعالی و ارزشمند بود که روح معنویت را در کالبد رزمندگان میدمید.
قصه رشادتهای این مجاهدان راه خدا هیچ وقت از یادها نمیرود. اما حفظ مستندات رویدادهای بزرگ جنگ تحمیلی در تاریخ پر فراز ونشیب ایران عزیزمان، میسر نیست مگر با نگارش و به تصویر در آوردن لحظههای آن.
ثبت رو حیه پایداری و مقاومت نسل انقلاب و جنگ در قالب مستندنگاری داستانهای کوتاه و رمان، کاری سخت و دشوار است و در این حیطه کسانی که خود نیز از نزدیک دستی بر آتش داشتهاند و در میدان عمل قرار گرفتهاند، وظیفهای دیگر دارند.
این کتاب شامل سیصد داستان شیرین و واقعی از خاطرات شهدای انقلاب و وقایعی از رشادتهای شخصیتهای بزرگ جنگ و فرماندهان است.
خواندن کتاب چه بی ادعا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران داستانهای کوتاه و خاطرات دوران هشت سال دفاع مقدس، مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب چه بی ادعا
غذای دانشکده
آبدارچی از آقای مطهری پرسید: چرا شما از این غذا نمی خورید؟ غذا که برای استادان است. گفت: به شما هم چنین غذایی می دهند؟ آبدارچی جواب داد: نه آقا! آنها چلوکباب دوبله می گیرند.
روز بعد صدای اعتراضش از اتاق رئیس دانشکده به گوش میرسید: چرا تبعیض قائل میشوید؟ چرا اینها را ضعیف حساب می کنید؟ آنها هم شخصیت دارند. تا روز آخر تدریس، هیچ وقت؛ غذای دانشکده را نخورد.
فرار از شهرت
از آقای مطهری پرسیدم: چرا اسمی از شما نیست؟ ولی دیگرانی که کمتر از شما برای انقلاب زحمت کشیده اند خیلی از شمال معروف ترند؟
خندید و گفت: این ها که مهم نیست. من کاری را که باید انجام بدهم، انجام می دهم. هر قدر هم که کمتر مطرح شوم راحت ترم.
سعی می کنم که غیر از موارد ضروری، در اجتماعات مطرح نشوم. یادم آمد که چندبار از روزنامه های خارجی آمده بودند برای مصاحبه ولی رد کرده بود. اوایل انقلاب هم که یاسر عرفات آمده بود تهران، در به در دنبالش بود که یک عکس باهم بگیرند، ولی قبول نکرد.
ایده های جذب شهید دکتر مفتح
جذب جوانان ودانشجویان به وسیله دکتر مفتح خوب بود، یعنی یک عده از دانشجویان متدین ازسالهای پیش از انقلاب به ایشان انس داشتند واز نظراتشان بسیار استفاده وحمایت می کردند وبه درس وایده های ایشان بسیار علاقه مند بودند. درمورد دانشکده وایده هایی که ایشان داشتند، من ومرحوم مطهری ومرحوم مفتح (رضوان الله تعالی علیهما) ودوتن از معممین آن جا هفته ای جلسات مخفی بسیاری در منزل ها داشتیم، یعنی هر هفته منزل یک نفر بودیم وباهم صحبت می کردیم که برای اوضاع دینی دانشکده تمهیداتی داشته باشیم.
شهید محمدرضا دستواره
شهید محمدرضا دستواره، قائم مقام لشکر ۲۷ محمد رسول الله بود. وقتی برادرش حسین شهید شد، برای شرکت در مراسم تشییع او به تهران رفت، ولی بیش از سه روز در تهران نماند وبه منطقه برگشت. وقتی به سید گفتم لااقل تا شب هفت برادرت می ماندی وبعد بر می گشتی، در جواب گفت: ((گفته ام کنار قبر حسین قبری رابرای من خالی نگه دارند.))
وهنوز ده روز از شهادت برادرش نگذشته بود که محمدرضا نیز در همان عملیات به شهادت رسید او تا هنگام شهادت یازده بار مجروح شده بود.
حجم
۲۷۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۲۷۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود احسنت