کتاب تعبیر وارونه یک رویا
معرفی کتاب تعبیر وارونه یک رویا
کتاب تعبیر وارونه یک رویا نوشته دانیال باقریه است. کتاب تعبیر وارونه یک رویا داستانی علمی تخیلی و جذاب است که شما را با خود همراه میکند.
درباره کتاب تعبیر وارونه یک رویا
جو هادسون، از افسران عالیرتبه ارتش ایالات متحده و فرمانده تیم عملیاتی آی ام اف سازمان اطلاعاتی سی آی ای است. وی به خاطر خدمات درخشانش در حوزههای صلح جهانی و نجات بشری، دارای مدالهای افتخار زیادی است، او زندگی آرامی دارد و به نظرش همهچیز خوب است اما داستان از جایی آغاز میشود که یک شرکت داروسازی در آلمان موفق به تولید درمانی برای ترمیم بافت عصبی و بازسازی مسیرهای عصبی میشود ولی در طی حادثه این اوضاع از کنترل خارج میشود. همه چیز به هم میریزد، همه چیز زمانی شروع میشود که در شرکت داروسازی همه خوشحال هستند، اما یک نفر، یک سارق ناشناس نمونهای از آزمایشگاه می دزدد و در ابتدای کار آزمایشگاه از ترس به خطر افتادن پروژه از خبر کردن اینترپل سرباز میزند، زمانی همه به فکر چاره میافتند که خیلی دیر شده است...
خواندن کتاب تعبیر وارونه یک رویا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تعبیر وارونه یک رویا
«تبریک میگویم دکتر ایج! بالاخره موفق شدید پروژه¬ی تیانسی را به اتمام برسانید».
«آره بالاخره تمام شد. نیمی از عمرم رو هم پای این شاهکار پزشکی گذاشتم و سرانجام نتیجه داد».
«حالا قصد دارید این موفقیت را چگونه جشن بگیرید»؟
«آه آلیس عزیزم، تو همیشه خوب میدونی که کجا باید مچ منو بگیری. خب معلومه؛ تو امروز مهمون منی که هرچقدر میخواهی نوشیدنی و خوراکی سفارش بدی. فقط منو تو عزیزم».
دکتر پس از گفتن این حرفها، دست آلیس را گرفت، با هم سوار آسانسور شدند و به سوی رستوران آزمایشگاه واقع در طبقهی منفی سه رفتند. دکتر ایج، متخصص عصبشناسی و بیولوژی است. مردی حدوداً چهلوششساله بود. او از بیستوسهسالگی مشغول کار بر پروژهی تیانسی بود. آلیس، دوست او، دختری سیوهفتساله بود که زمانی دانشجوی وی بود.
در آسانسور باز شد و دکتر و همراهش، وارد رستوران شدند. تعداد زیادی از کارمندان آزمایشگاه، مشغول خوردن ناهارشان بودند و پس از ورود دکتر، همهی آنها به نشانهی احترام از جایشان بلند شدند، به دکتر تبریک گفتند و او را تشویق کردند. دکتر و آلیس، سر میز ناهار، فضای رمانتیکی را برای خود فراهم کرده بودند. در این هنگام، رئیس کمپانی سراغ آنها آمد و پس از تبریک گفتن به دکتر و عواملش، گفت: «رابرت، تو باعث افتخار کمپانی ما و کشور ما هستی. خیلی به تو افتخار میکنم. بهتره یه مدتی به تعطیلات بری و استراحت کنی. به نظرم این حقته و خوبه که یک همسفر زیبا نیز با خود ببری».
رئیس، چشمکی به دکتر و آلیس زد و بعد از روشن کردن سیگار برگ کوباییاش، از پیش آنها رفت. رئیس، آدم خوشمشرب و چاقی بود. موهایش هم کمپشت و سرش نسبتاً طاس بود. البته در کار نیز بسیار جدی و سختگیر بود.
پس از سفارش غذا، دکتر ناگهان جعبهای را از جیب روپوشش درآورد و گفت: «آلیس، دوست دارم بعد از این پروژهی طاقتفرسا و پرزحمت، به این انتظار طولانیمدت خاتمه بدم».
ایج، حلقه را از جعبه بیرون آورد و دستهای آلیس را گرفت و با چهرهای ملتمسانه گفت: «آلیس، با من ازدواج میکنی»؟
حجم
۷۰۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
حجم
۷۰۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه