کتاب مدیریت، فراسوی اعداد
معرفی کتاب مدیریت، فراسوی اعداد
کتاب مدیریت، فراسوی اعداد نوشته مارگارت هفرنان است که با ترجمه سیدامیرحسین میرابوطالبی منتشر شده است. در این کتاب با تجربیات مدیران برجسته شرکتهای بزرگ آشنا میشوید.
درباره کتاب مدیریت، فراسوی اعداد
زمانی که صحبت از ارزیابی کارایی در مدیریت میشود، نگاهِ خردترین کسبوکارها تا کلانترین صنایع، همگی، به یک سو دوخته میشود: آمارها، معیارها، نمودارها و اعداد و ارقامی که به سادهترین شکل ممکن خبر از پیروزی یا شکست میدهند. این آمار و ارقام البته اگرچه ظاهری معقول و مقبول دارند، اما میتوانند بسیار خطرناک باشند. میتوان شرکتی را مدیریت کرد که آمارها و نمودارهای مختلف خبر از رشد و کامیابی آن میدهند، میتوان این اعداد و ارقام را دست به دست کرد و از این پیشرفت عددی خوشحال بود، و با این همه میتوان بهیکباره دید که آن همه اعداد جادویی نتیجهای جز شکست نداشته است.
قدرتی که سادگی اعداد و نمودارها در هدایتِ ذهن ما دارند توهم کنترل و حرکت در مسیر درست را به مدیران میدهد و همین نکته میتواند آنها را بیش از پیش از واقعیتهای موجود در محیط کارشان غافل کند. هرکدام از ما (چه کارفرما چه کارمند و کارگر) تجربیاتی در این زمینه داشتهایم. مدیرانی را دیدهایم که، غافل از محیط کارشان و آنچه واقعاً در این محیط اهمیت دارد، خودشان را با اعداد و ارقام در اتاقشان حبس کردند و درنهایت تنها زمانی از اتاقشان خارج شدهاند که میخواستهاند اعلام ورشکستگی کنند.
البته که نباید پنداشت این نگرشهای اشتباه محدود به افراد آماتور است. بزرگترین شرکتهای جهان هم، با افتادن در تلهٔ معیارهای استاندارد و غافلشدن از حقیقتی که پیش چشمشان در جریان است، شکستهایی باورنکردنی را تجربه کردهاند. شرکتهای نوکیا و لمن برادرز دو نمونه از بزرگترین شرکتهایی هستند که، با بیتوجهی به آنچه اهمیت دارد و سرگرمشدن به آمار و ارقام، با شکستهایی تاریخی روبهرو شدند.
مارگارت هفرنان تاجر، مشاور، نویسنده و سخنران برجستهٔ مدیریت در این کتاب به دنبال معیارهایی رفته که تأثیری تعیینکننده در موفقیت یا شکست یک کسبوکار دارند. معیارهایی که شاید دیدنشان به اندازهٔ دیدن یک نمودار ساده نباشد، اما میتوانند تأثیری شگرف در کسبوکارها ایجاد کنند. این کتاب در حقیقت معرفی این معیارهای تعیینکننده است که درکشان میتواند باعث شود که با تغییراتی ساده، چه از نظر فیزیکی و محیطی و چه از نظر ذهنی، کارایی را تا چند برابر افزایش دهیم.
تجربههای شخصی از محیطهای کاری کشورمان، و مقایسهٔ این تجربیات با نکات و مهارتهای گفتهشده در این کتاب، این اطمینان را به من میدهد که استفاده از این نکات و مهارتها میتواند تأثیری عمیق در پی داشته باشد. این تأثیر عمیق هم برای کارکنانی است که میتوانند بیش از هر زمان دیگر از کارشان لذت ببرند و هم برای مدیرانی که میتوانند کارایی و پیشرفتی بیسابقه را تجربه کنند. و اینها همه در شرایطی است که این روشها هزینهٔ چندانی در بر ندارد. البته که همهٔ آنچه در این کتاب گفته شده بهیکباره قابل اجرا نیست و حتی گاهی بعضی نکات با بعضی دیگر همسو نیست. بااینحال یک مدیر هوشمند با درنظرداشتن شرایط کاری و نیازهایش میتواند روشها و نکات مفید برای کسبوکار خود را از این کتاب دریافت کرده و به کار ببندد.
مدیریت، فراسوی اعداد یکی از سه کتابی است که انتشارات تِد بهعنوان مجموعهٔ ذهن کسبوکار منتشر کرده است. این سه کتاب، که برآمده از ذهن سه چهرهٔ سرشناس دنیای کسبوکارِ مدرن است، هرکدام از یک منظر دیدگاهی تخصصی را دربارهٔ شرایط اقتصادی و کاری امروز در اختیار خواننده قرار میدهد و به او کمک میکند که در هر جایگاهی که هست، ضمن شناخت بیشتر از محیط کسبوکار پیرامونش، نکات لازم برای پیشرفت شخصی و کاری را در این محیط بیاموزد.
این کتابها را میتوان ترکیبی خوشایند از کتابهای علمی و کتابهای جذاب بازاری دانست، کتابهایی که نه مانند کتابهای علمی خشک هستند نه مانند کتابهای بازاری بیارزش. درمقابل مانند کتابهای علمی پر از یافتههای قابل اعتماد هستند و مانند کتابهای بازاری جذاب و خواندنی.
هفرنان در این کتاب از نکاتِ دمِدستی کتابهای زرد مدیریتی فراتر میرود و، با استفاده از مثالهایی ملموس از تجربیات چنددهسالهاش در بزرگترین شرکتهای دنیا، مهارتهایی را به ما میآموزد که میتواند زندگی کاری و شخصیمان را دگرگون کند.
خواندن کتاب مدیریت فراسوی اعداد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
مدیران جوان مخاطبان خاص این کتاباند.
درباره مارگارت هفرنان
مارگارت هفرنان کارآفرین و مدیر اجرایی برجسته و نویسندهٔ کتاب کوری خودخواسته، که از سوی فایننشال تایمز بهعنوان یکی از بهترین کتابهای دهه شناخته شده، و همینطور جایزهٔ بزرگتر است که برندهٔ جایزهٔ ترنسمیشن در سال ۲۰۱۵ شد. او، که در تگزاس به دنیا آمده، در هلند بزرگ شده و دانشآموختهٔ دانشگاه کمبریج است، قبل از آنکه به آمریکا بازگردد و ادارهٔ شرکتهای چندرسانهای را بر عهده بگیرد، تهیهکنندهٔ بی.بی.سی بوده و در آن جایگاه نیز برندهٔ جوایزی شده است. او در هافینگتون پست و moc.knI بلاگنویسی میکند، به رهبران کسبوکار مشاوره میدهد و در مدارس بازرگانی سراسر جهان تدریس میکند.
بخشی از کتاب مدیریت فراسوی اعداد
اتاقی را تصور کنید که دور تا دورش بیستویک مدیر اجرایی موفق از یک برند لوکس جهانی نشستهاند. آنها سر و لباس، رفتار و وضع خوبی دارند. اما عیبشان همین خوبیهاست. آنها آنقدر بینقص هستند که نمیتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. بهاینترتیب، درحالیکه در ظاهر همه چیز خوب به نظر میرسد، درواقع اوضاع اصلاً خوب نیست. این سکوت سکوتی طلایی نیست، کشمکشی فروخورده است.
شرایطِ معمول در چنین شرکتهایی همین است. بیشتر افراد (از مدیرعاملها گرفته تا دربانها) ترجیح میدهند بهجای تندادن به کشمکش از آن اجتناب کنند. ما از احساسات خود هراسانیم و از آن بیشتر از احساسات دیگران میترسیم. بهاینترتیب از رفتارها و آدابی پیروی میکنیم که تضمین کند ینگونه کشمکشها هیچوقت بروز نمییابد. روانشناسان این رویه را «لاپوشانی» مینامند که بر طبق آن، زمانی که پا به محیط کار میگذاریم، جنبههایی اساسی از شخصیت، ارزشها و علایقمان را پنهان میکنیم. در این شرایط و با اختصاصدادن انرژی زیادی برای اجتناب از این جنبهها دیگر توان چندانی برای پیشبرد ایدهها نخواهیم داشت؛ در یک وضعیت گیر میافتیم و همانطور میمانیم. اما فرهنگهای بجا به دنبال این هستند که کشمکش و ایدهها در جایی بروز یابند که امکان مشاهده و روبهرویی با آنها وجود دارد.
سیلا الورثی۶ بهراحتی میتواند نشانههای کشمکش بیصدا را تشخیص دهد. او، که تا به حال سه بار نامزد جایزهٔ صلح نوبل شده، بیشتر زندگیاش را وقف گفتوگوی مؤثر میان سازندگان اسلحه و آنهایی کرده است که میخواهند مطمئن شوند این سلاحها هیچگاه مورد استفاده قرار نخواهد گرفت. شاید مدیران اجرایی برندهای لوکس مخاطبان اصلی او نباشند، اما اقداماتش درسهای زیادی برای آنها در بر دارد.
او یکی از این اقدامات را اینطور برای من توضیح داد: «فقط یک تمرین بیستدقیقهای بود. افراد باید دوبهدو با هم کار میکردند، روبهروی هم مینشستند، در جایی آرام که کسی مزاحمشان نشود. نفر اول باید سؤالی غیرسطحی و مهم میپرسید، چیزی مثل‘به من بگو واقعاً که هستی؟’ یا ‘به نظرت مهمترین هدفت در زندگی چیست؟’ در اینجا طرف مقابل میبایست پنج دقیقه با تمام هوش و حواسش به سؤال فکر میکرد و هرچه را در دل و ذهن و جسمش حس میکرد دربارهٔ آن سؤال به نفر اول میگفت. هر دو باید در تمام این پنج دقیقه تماس چشمی خود را حفظ میکردند.
حجم
۱۲۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۲۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه