دانلود و خرید کتاب شیدایی مهران اکملی
تصویر جلد کتاب شیدایی

کتاب شیدایی

نویسنده:مهران اکملی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شیدایی

کتاب شیدایی مجموعه اشعار شاعر معاصر ایرانی، مهران اکملی است.

 در مقدمه کتاب چنین آمده است:

مجموعه‌ای که در پیش رو دار ید، گلچینی از تمام قسمت‌های تار زندگی من و شاید همه‌ی ما است. ما همه حتما این لحظه‌ها را تجربه کردیم و هرکس به نوبه‌ی خود با زبانی دیگر آن‌ها را بیان کرده است و من سعی کردم در قالب شعر نو و با تمام احساسم آن‌ها را نشان دهم.

کتاب شیدایی مجموعه ای از اشعار نو است که طی پنج سال از چشمه‌ی احساسم جاری شده تا به یادگار بماند. اشعاری که به نوعی توصیف حال و هوای آن زمان‌ها و شاید هم جهان پیرامونم بوده تا بتوانم دنیای خود را آن گونه که می‌دیدم به تصویر بکشم.

من این کتاب کوچک را تقدیم می‌کنم به تمام عزیزانی که به نحوی در این کتاب سهیم هستند و از همه مهم‌تر به شما عزیزانی که این کتاب رامی‌خوانید.

خواندن کتاب شیدایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به شعر معاصر مخاطبان این مجموعه‌اند.

 اشعاری از کتاب شیدایی

بی سر و پایی در جاده ی فراموشی ام، هم سفر دل تنگی هایت

هوای استخوان سوز، تک تک استخوان های احساساتم را می شکند

****

سازِ مخالف

وقتی راهَم تو بودی، راهی ام نبودی

وقتی راهی ام تو بودی، راهَم نبودی

****

عقرب

چه بی رحم اند عقربه های ساعت

عقربه ها با گذر از یکدیگر همچون عقربی وحشی

نیش می زنند پیکر خاطراتت را

****

جبر و منطق

ما را نه اتفاقی است و نه احتمالی

من و تو جبرهای این زندگانی هستیم

که با منطقِ زیستن، رسیده ایم به این ثانیه ها

جایی که ثانیه ها منطق را فریاد می زنند

و برگ ها بهار را به رخِ ما می کشند

و سایه ها غروبِ زودرسِ صبح را به ما نشان می دهند

آری، اشتباه نیست

من و تو به درستی اینجاییم

****

مدّعی

آنکه مدّعی سفرِ عاشقی بود...

در مرگِ چراغ ها، به تنهایی عزم سفر کرد

****

ماه رُخ

باخ را احضار کنید

بتهوون را صدا کنید

چایکوفسکی را بخوانید

داوینچی را بِکِشید اینجا

پیداکرده ام...

انقلاب در راه است

بخند ماه رُخِ من...

تا مات بمانند در انحنای لبخندت

****

ماهور

گل های اقاقی سایه بان راهت

گل های شقایق سنگفرشِ زیر پایت

گل های لاله، زیباییِ دریاچه ی نگاهت

گل های نرگس، خُنکای لبخند نابت

گل های لوتوس نت های صدای دُرسان ات

گل های ارکیده تنهاییِ قلبِ پاکت

ماهورِ نوشکفته در خزان، امید بهاریِ روزهای بارانی ات

****

تلافی

گذر از نوایی از جنس سیاه وسفید خاطره

اشکِ نت ها را نواخت، همچون آخرین نفسِ مرغ عشق، بی واهمه

قعرِ خاطره ها صدای هق هق جامانده از نگاهت را خفه کرد

ابرِ سیاهِ این دلِ تنگ، هوای چشمانم را رگباری بخشیده نامتناهی

بغضِ نامعلوم و ناشناس و ناآرام، می تازد در گلوی تک تکِ

دل تنگی هایم

جریانی روان است از سیاهِ سُرب و مشعلِ درد و رگبار ترانه

حال ما خوب است و بی هوا بغض و باران چشمانمان را هوایی

می کنند

بغض هم که بی تو سربه هوا شده و مرا غرقِ تلافی می کند

****

تبانی

هر متن و ترانه از عطشِ لبخندت، در بغض و بهانه

چو نباشی، شعر از قافیه عاری

واژه اُفتد از خطی به خطی

چشم نبندد هر خط، تا که بیایی

دفتر از عطر توخالی

پی نامت، صفحه به صفحه عمر با درد دهد دستِ تبانی

با هر نطقِ رسیدن، شود این جان حالی به حالی

آمدنت را تجسم، کارِ هرروز متوالی

****

یاسِ من

کاش بتوان نجابتِ چشمانت را رسم کرد

یک بیت غزل چشمانت را مهمان کرد

در کنجِ قلب، فنجانی قهوه مهمانت کرد

در انتهای هر سطر به تو پناه آورد و از نو آغاز کرد

سحر با یادت، بوی زلفت را نفس کشید

تا که تمام روز تو را حمد و ثنا گفت و تکرار کرد

با تو قدم زد زیر باران و عشق را آغاز کرد

جمله ای ناگفته را با تو تمامش کرد

چالِ لبخندی در نگاهت مهمانم کرد

تا مرا مست و بنده ی قندِ محوِ لبخندت کرد

****

پوچ

گاه و بی گاه

در این راه و بی راه

وسطِ این دادوبیداد

در پی آنی و بی آن

****

قاف

قلّه ی قاف را می شکافم

اگر قهقهه ی تو باشد قافیه ی شعرِ دگری

****

حسادت

از تو بنویسم و پرواز کند خیالِ قلمم در آسمانِ نگاهت

گذر کند از دریاچه ی زلال چشمانت

و برسد خیالش به گندمزار نمناکِ موهایت

و من عاجزانه حسادت کنم به خیالِ قلمی که مست شد

و از بت های نشکسته ی دستانت گذشت

و حال من دستانِ خودکار را محکم گرفته ام تا که شاید راویِ دو سه

بیت از حال و هوایت باشد

****

مُدارا

کمی مدارا بگذار برای چشمانم

برای دستانم

برای دل تنگی هایم

من همان درویشِ خیابان گردِ خاطرات تو هستم

من همان عابر باران بر دوشِ دل تنگی های تو هستم

بارانی است جانم

چه دانند عابران از آسمانِ بارانیِ دلِ تنگم

منم همان پروانه ی چشمانت

کجاست آن عابر جان سوز

من فروخته شده ام به دامانِ دل تنگی

من چشمانم را در آخرین نگاهت جاگذاشته ام

ابرهای دل تنگی آسمان چشمانم را دریده اند

کمی با این عابرِ دل تنگی هایت مدارا کن

جز نگاهت ندارد پناهی

تمامش را تو تکیه گاهی

بدون تو زندگانی است پر ز تباهی

شاید هم پوچ شود لبخندهایش در پس نفسِ تباهی



نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۵۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

حجم

۳۵۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان