کتاب تغییر مسیر زندگی
معرفی کتاب تغییر مسیر زندگی
جف تامپسون در کتاب تغییر مسیر زندگی قرار است یک ادعای جسورانه اما دست یافتنی را با مخاطبانش درمیان بگذارد: در یک روز زندگی خود را متحول کنید! این اثر به شما کمک میکند فاصله میان چیزی که هستید و چیزی را که میخواهید باشید، کم کنید.
این کتاب که جلد ۶۶ از مجموعه زندگی و کسبوکار موفق برای همه است، با ترجمه پروانه پاک و خلیل رضوی در دست دارید.
درباره کتاب تغییر مسیر زندگی
تغییر مسیر زندگی آن هم فقط در یک روز، یک ادعای جسورانه است. اما علاوه بر جسورانه بودن، قابل دسترسی هم هست! بیایید نگاهی به تاریخ بیندازیم و نمونههای مشابهی را که در تاریخ به آنها برمیخوریم پیدا کنیم. مطمئنا همه ما آدمهای بسیاری را میشناسیم که با انجام دادن کارهای بزرگ موفق شدند مسیر زندگی خود و اطرافیانشان را تغییر دهند. اما چه تفاوتی میان آنها و ما وجود داشت؟ چرا رسیدن به آرزوها برای آنان شدنی بود و برای ما نه؟
جف تامپسون در کتاب تغییر مسیر زندگی به این سوال پاسخ میدهد: در حقیقت هیچ تفاوتی میان ما و آنها وجود ندارد. یکی از عللی که نمیگذارد آدمها به آن چیزی که واقعا لیاقتش را دارند، برسند ترس است. همین ترس که جلوی ما قد علم میکند و اجازه نمیدهد واقعا به کسی تبدیل شویم که میخواهیم. این کتاب به شما کمک میکند تا باور کنید تنها کسی که توانایی تغییر دادن زندگی شما را دارد، خودتان هستید. و به این ترتیب قدم به قدم همراه شما میآید تا ترس را کنار بگذارید، خودتان و باورهایتان را تغییر دهید و زندگی خودتان و اطرافیانتان را متحول کنید.
یکی دیگر از مزیتهای این کتاب، بیان مثالهایی کاملا واقعی است. به این معنا که شما هر بخشی از کتاب را همراه با مثالهای مربوط به آن میخوانید و میتوانید مسیرتان را با کمک راهکارها و همچنین مثالها، با گفتههای کتاب منطبق کنید.
کتاب تغییر مسیر زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب تغییر مسیر زندگی را به تمام کسانی که دوست دارند رویاها و آرزوهایشان را دست یافتنی ببینند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تغییر مسیر زندگی
سال گذشته برادرزادهام «گَری» به دیدن من آمد. او چاق شده بود و اضافه وزن داشت. (دوست نداشت موضوع را به من بگوید.) میخواست عضو گروه «تفنگداران دریایی وفادار» شود. آنجا به او گفته بودند: مشکلی نیست، کمی وزن کم کن و بعد بیا تا شرایطت را بررسی کنیم. گَری از من خواست تا به او کمک کنم. من میدانستم که تمام کار باید توسط خود او انجام شود و از دست دادن وزنْ یک برنامهریزی سنگین میخواهد، باید روش زندگی خود را کاملاً تغییر دهد و خود نیز کاملاً تغییر کند. اما او احساس میکرد که میتواند، بنابراین موافقت کردم به او کمک کنم. من به چیزی جز اطلاعات به وی ندادم (اطلاعات این کتاب) و اجازه دادم آنرا انجام دهد.
دوستش بهدلیل اینکه فکر میکرد که گَری میتواند وزن کم کند بسیار خشمگین شد و همچنین بهخاطر اینکه او خود را برای نیروی دریایی ارزشمند میدانست عصبانی شد. بسیار خشمگین و عصبی، بعد از اینکه گَری گفت که شانس پرواز با بالن هلیومی را در نیروی دریایی دارد، بیشتر عصبانی شد- آنها با هم جروبحث زیادی داشتند که همان بار اول تمام شد.
چرا؟ چون دوستش بسیار روی شکست گَری حساب کرده بود. اگر او موفق میشد، او توانسته بود ضعفش را کنار بگذارد، اگر اینطور میشد گَری تقریباً به او ضربه زده بود. (گَری میتوانست وزن کم کند/ مشروب را کنار بگذارد/ و وارد نیروی دریایی شود که من نمیتوانم). همچنین از دست دادن گَری هم برای او مطرح بود: اگر گَری موفق شود و وارد نیروی دریایی شود، من بهترین دوستم را از دست میدهم.
گری باید بین جایی که قرار داشت و جایی که میخواست باشد یکی را انتخاب کند. این بدان معنی نبود که فقط مشروب را قطع کند، بلکه دوستانی را که با آنها مشروب میخورد را نیز از دست میداد، یکی از آنها، بهترین دوستش هم بود.
همیشه اینگونه نیست، اما اغلب اینطور است. وقتی یک سنگریزه را داخل آب پرتاب میکنی همه چیز اطراف آن تحت تأثیر قرار میگیرد. ما منطقهٔ اَمن خود را در اجتماع اطرافمان با دیگران تقسیم میکنیم، بنابراین وقتی تصمیم میگیریم به یک چمنزار سرسبزتر برویم، آنها هم تحت تأثیر قرار میگیرند. وقتی شما دری را برای رفتن باز میکنید، به همه افراد در دنیای خود اجازه میدهید تا ببینند بیرون از اینجا چه خبر است. هم برای خودتان و هم آنها. زمانی که میخواهید جای با ارزشی را ترک کنید، دیگران از این جای خالی بسیار ناراحت هستند: حتی طبیعت هم از جای تنفر خالی دارد. دوستان واقعی همیشه به شما کمک میکنند تا به آرزوهای خود برسید. اما متأسفانه دوستانی از این نوع بسیار کم هستند.
همانطور که معلوم شد، گَری وزن کم کرد و اکنون در حال وارد شدن به پست جدید در نیروی هوایی است. این یک پایان شیرین برای داستانی است که دوستش برای آن نگران بود. گَری هیچگاه دوستش را کنار نگذاشت. چیزی که گَری مجبور بود انجام دهد اینبود که به عقل خود گوش کند. تصمیم بزرگتر و شرایط بهتر (ما به او افراد بزرگی را در باشگاه محله معرفی کردیم) تا مطمئن شویم وقتی دوست قدیمیاش سعی دارد او را از تصمیمش باز دارد، گَری بتواند مقاومت کند، چیزی که انجام داد و مؤثر هم بود.
حجم
۲۱۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
حجم
۲۱۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه