دانلود و خرید کتاب نامه ای به تو نگین آل آقا
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب نامه ای به تو اثر نگین آل آقا

کتاب نامه ای به تو

نویسنده:نگین آل آقا
انتشارات:انتشارات یمام
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نامه ای به تو

کتاب نامه ای به تو نوشته نگین آل آقا است. این کتاب مجموعه‌ای نامه است که نویسنده برای فرزندش نوشته است. 

کتاب نامه ای به تو سرشار از احساسات پاک و عشق است که شما را از زندگی روزمره جدا می‌کند و به دنیای دیگری می‌برد. این کتاب فرصت تجربه‌های تازه در اختیارتان قرار می‌دهد. 

خواندن کتاب نامه ای به تو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به دل‌نوشته پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب نامه ای به تو

مسافر کوچکم، هنوز پا به دنیای ما نگذاشته‌ای، اما من تو را جایی حس می‌کنم، انگار تکه‌ای از قلبم به تو تعلق دارد پیش از آن‌که باشی، پیش از آن‌که در آغوش بفشارمت و پیش از آن‌که نبض حیاتت بزند... حس می‌کنم مرا از دور نگاه می‌کنی، جایی بالای ستاره‌ها... بالای ابرها و ماه، شاید دلت از من گرفته باشد، که چرا تو را راهی این سفر نمی‌کنم، تو کوله بارت را بسته‌ای، اما من هنوز آمادهٔ رسیدن تو نیستم... دلم می‌خواهد قبل آمدنت خیلی چیزها به تو بگویم، می‌خواهم خوب بدانی به کجا قدم می‌گذاری...

این‌جا، اسمش دنیاست، پر از آدم است و درخت و نور، پر از آفتاب است و سایه و باران... وقتی بیایی همه را لمس می‌کنی، اما قبل از هرچیز دوست دارم برایت از آدم‌ها بگویم.

آدم‌ها این‌جا، نقاب‌هایی به چهره دارند که گاهی خیلی طبیعی به نظر می‌رسد، یادت باشد کوچک من، آدم‌ها را با نقابشان نشناس، با کلامشان هم نشناس... تو این‌ها را نمی‌دانی، چون عالم تو پاک است، چون جز حق و حقیقت ندیده‌ای، من اما بارها و بارها شیشهٔ اعتمادم هزار تکه‌شده، می‌خواهم از تو حفاظت کنم، در برابر دنیا و هرچه که دارد خصوصاً همین آدم‌ها، همین حرف‌هایشان که خیلی قشنگ است، اما یادت باشد خیلی چیزها قشنگ هست اما واقعی نیست، راستش را بخواهی، دروغ‌ها اکثراً قشنگند، آن‌قدر قشنگ که دوست داری تمام عمرت باورشان کنی و حتی گاهی حاضری چشم‌هایت را به کوری بزنی اما حقیقت را نبینی، دروغ زیباتر است اما تو باور نکن.

کوچک من، حس می‌کنم کمی ترسیده‌ای، کمی مردد شده‌ای که اصلاً دوست داری قدم به زمین بگذاری یا نه، حق داری، می‌فهمم، من هم مثل تو هر روز هزار بار مردد می‌شوم، این‌جا هیچ سیاه و سفیدی نیست، زمین با تمام وجود خاکستریست... خیلی وقت‌ها طوفان حادثه‌ها ویرانت می‌کند، اما بعد قوی‌تر از قبل خورشید برمی‌گردد و چنان دلگرم می‌شوی که یادت می‌رود چه بر سرت آمده بود... بحث از یاد بردن شد، آدم‌ها یک ویژگی دیگری که دارند خیلی فراموشکارند، خیلی زود از یادشان می‌روی... به دل نگیر، عزیزکم سعی کن از کسی انتظار نداشته باشی، روی پاهای خودت بایستی و هر بار زمین خوردی منتظر آدم‌ها ننشینی که دستت را بگیرند، من نمی‌دانم تا کی با تو هستم، تا وقتی که باشم قول می‌دهم دست‌هایت خالی نمانند. اما زمانی می‌رسد که من هم برمی‌گردم به جایی که از آن آمده‌ام، آن موقع تو باید خودت دست خودت را بگیری و خاک‌های لباست را بتکانی، هر زمان موفق شدی خودت برای خودت دست بزن، برای خودت گل بخر، برای خودت قهوه درست کن، و اگر مثل من عاشق بازی رنگ‌ها بودی، سراغ قلم و پالت رنگ‌هایت برو و هر چه در دل داری روی بوم سفیدت خلق کن یا هرچه از ذهنت می‌گذرد روی تکه‌ای کاغذ بنویس، بگذار فکرهایت پرواز کنند، آسمان خیال، بی انتهاست. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۳۱)
تو حق داری اشتباه کنی اما حق نداری مسیر اشتباهی را ادامه بدهی و حق نداری به خاطر یک اشتباه خودت را مجازات کنی، فقط درس بگیر و تجربه کسب کن و رد شو،
k.d
چه می‌گویی؟ زمین را که نگاه می‌کنی چه می‌بینی؟ راستی تو هم دلت برای من تنگ می‌شود؟ من که این‌جا، سرم به قدری شلوغ است که گذر زمان را از یاد می‌برم، سال‌ها می‌گذرند و من انگار جایی حوالی بیست سالگی جا مانده‌ام، ولی راستش لحظه‌هایی را که می‌نویسم خیلی دوست دارم، این لحظه‌ها مرا در خود حل می‌کنند و لذت بودن را می‌چشم، چقدر خوب شد که کاغذی هست و قلمی هست و دستی هست که این لحظه‌ها را رقم بزند و من با تو درد و دل کنم. باید خیلی چیزها به تو یاد بدهم، اما هنوز خودم خیلی چیزها را نمی‌دانم، دوست‌داشتن مهم‌ترین چیزی است که می‌خواهم به تو یاد دهم، این‌که چه‌طور دوست داشته باشی، درست است گاهی لطمه می‌بینی اما لذتی عجیب دارد، وقتی کسی را دوست داری انگار تمام دنیا زیباتر می‌شود، رنگ می‌گیرد، عشق مرموزترین حس این دنیاست، آن‌قدر رمز و راز دارد که حتی وقتی پیر می‌شوی نمی‌توانی بگویی
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
همیشه برای خودت زمان بگذار، به روزمرگی اجازه نده گرفتارت کند، تو با ارزشی و لیاقت بهترین‌ها را داری، خودت را در آینه نگاه کن و لبخند بزن، به نقاشی خدا لبخند بزن و به شکوه خلقت. گلدانت را از گل‌های تازه پر کن و و وقتی از عطر گل‌هایت سرمست شدی، خودت را محکم در آغوش بگیر، تو اگر به زمین آمده‌ای حتماً دلیلی دارد، حتماً تو قرار است کاری را بکنی که مسافر دیگری نمی‌توانسته، پس تو خاصی، آن‌قدر خاص که فرصت تجربهٔ این سفر به تو داده شده، قدم‌هایت را محکم بردار و به استقبال خورشید برو.
Meleegirl
من هنوز تو را ندیده‌ام اما حس می‌کنم حرف‌هایم را خوب می‌فهمی، حرف‌هایی که یک مادر دارد برای فرزندی که هنوز نیست ... این‌جا نیست، روی زمین نیست اما جایی دورتر، در کنار فرشتگانی ازجنس نور منتظر ورودش به زمین است، جایی که وقتی پا به زمین می‌گذاریم فراموشش می‌کنیم، راستی کوچک من، تمام این‌ها را گفتم اما از همه مهم‌تر این است که تو هرکسی که باشی، در هر قالبی و جسمی، با هر تفکری و ژنتیکی، من همیشه دوستت دارم، همیشه دوستت داشته‌ام و همیشه دوستت خواهم داشت.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
عشق را هیچ‌وقت گدایی نکن، کسی که واقعاً دوستت داشته باشد، تو را آن‌قدر لبریز از محبت می‌کند که نیازی به درخواست کردنش نخواهی داشت، عشق وقتی از درون عاشق بجوشد آن‌قدر پیمانهٔ معشوق را پر می‌کند که هیچ‌گاه این پیمانه خالی نمی‌ماند، و مهم‌تر از عشق بین معشوق و عاشق، عشق تو به خودت است، اول از همه باید خودت را دوست داشته باشی، تو لایق دوست داشته شدنی، تو باید قبل از هرچیز از خودت محافظت کنی، یادت باشد حسی که به تو صدمه بزند، عشق نیست، عشق آرام جان است، آشفتگی نیست. عشق ساحل امن است، موج‌های دیوانگی نیست، عشق را با هیچ حسی اشتباه نگیر، عشق حرمت دارد، روی هر حسی نباید اسم عشق گذاشت، عشق خیلی مقدس و پاک است.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
بنشینی و چای بنوشی گرم نمی‌شوی، می‌دانی این سرما، جای خالی محبت است، هر وقت آن‌قدر سردت شد که با پتو و شومینه و چای گرم نشدی بدان دلت تنگ است و یک آغوش گرم می‌خواهی، یا گاهی فقط یک صدا از فاصله‌ای دور چنان آتش در قلبت روشن می‌کند که اتاق دلت گرم گرم می‌شود. کوچک عزیزم، باید یاد بگیری گاهی خودت اجاق دلت را گرم کنی، همیشه منتظر کسی نباش تا بیاید و به داد دلتنگی هایت برسد، آدم‌ها گاهی کنارت هستند اما فراموشت می‌کنند، انگار که مجسمه‌ای خشک شده هستی گوشهٔ طاقچه، یادشان می‌رود دوستت دارم را زمزمه کنند، آدم‌ها... گفته بودم که فراموشکارند، تو نگذار گل‌های تازهٔ احساست بخشکند، خودت گل‌ها را آب بده، خودت شاخه‌هایشان را نوازش کن، خودت مراقب باش موسیقی قلبت شاد بنوازد، هیچ‌کس این‌جا به فکر کسی نیست... باید یاد بگیری خودت مراقب خودت باشی.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
این‌جا گاهی هوا خیلی سرد می‌شود، آن‌قدر سرد که هر چقدر رو به روی شومینه
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
من برای خیلی چیزها نگران بودم، حالا می‌بینم ارزشش را نداشت، این‌ها را برایت می‌گویم تا تو قدر لحظه‌هایت را بیشتر بدانی، من غصه‌هایی خوردم که می‌شد جدی‌شان نگرفت، می‌شد با یک پوزخند از کنار خیلی حادثه‌ها رد شد، می‌شد خیلی اشک‌ها را نریخت، من اگر به عقب برمی گشتم خیلی کمترغصه می‌خوردم، چون حالا می‌بینم بیشتر نگرانی‌هایم بی‌جا بوده‌اند، حل شده‌اند... راه حل‌ها خودشان با پای خودشان آمدند و من لحظه‌هایم را حیف نگرانی و دلشوره کردم. مسافر کوچکم، شاید زیاد نصیحتت کردم ولی باور کن ارزشش را دارد، من این مسیر را آمده‌ام، حالا جایی حدود سی سالگی‌ام و دوست دارم هرچه یاد گرفته‌ام به تو بگویم، برایت خیلی آرزوها دارم، این را بدان که تو همیشه عزیزترین من هستی، برای همین باید قدری منتظر بمانی، چون من برایت بهترین‌ها را می‌خواهم، انتظار برای من هم سخت است، دلتنگی سخت است، تو را با تمام وجود می‌خواهم اما بیشتر از آن برایت آینده‌ای درخشان می‌خواهم.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
ناخودآگاه آرامشی به جانت می‌ریزد که باور نمی‌کنی، لبخند بزن و ذهنت را از تمام ناآرامی‌ها خالی کن، هر فکری را به ذهنت راه نده، فکرها خیلی مهمند خیلی. گاهی یک فکر مسیر زندگی‌ات را عوض می‌کند، شاید تمام فکرها به عمل تبدیل نشوند اما هر فکری با خود حامل یک انرژی مثبت یا منفیست، بگذار فضای ذهنت پر از افکار آرامش بخش و مثبت باشد، فکرهای منفی حتی اگر عملی هم نشوند خسته‌ات می‌کنند، جان آدم را می‌گیرند، خصوصاً نگرانی‌ها، این نگرانی و استرس بلای جان آدم‌هاست، ترس داشتن بابت چیزهایی که اصلاً رخ نداده است، ترس از آینده‌ای که از جاده‌ای مه آلود مبهم‌تر است، ما چه می‌دانیم چه خواهد شد، چرا لباس ترس به تن لحظه‌هایمان بپوشانیم، این‌ها را که به تو می‌گویم در واقع نه فقط تو، به خودم هم می‌گویم آخر گفتنش راحت است، اما در عمل من هم گاهی اسیر ترس و اوهام می‌شوم، که مبادا فردا چنین شود و چنان شود... خدای امروز، خدای فرداست، نگرانی‌هایت را به او بسپار و یک موسیقی دلنشین پخش کن، فکرش را نکن... همه چیز در نهایت درست می‌شود.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
مسافر کوچکم، وقتی به زمین آمدی یادت باشد نعمتی این‌جا هست به اسم لبخند، می‌دانستی حتی مصنوعی‌اش هم حال آدم را خوب می‌کند؟ تا می‌توانی از آن استفاده کن، هر چهره‌ای با لبخند زیباتر و درخشان‌تر است، اخم‌هایت را باز کن، چین و چروک به هیچ کس نمی‌آید... لبخند بزن حتی وقتی در دلت غوغا به پاست، همین لبخند
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ

حجم

۱۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۱۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
تومان