دانلود و خرید کتاب ساده، مثل پرواز کوری لئوناردو ترجمه نغمه یزدان‌پناه
تصویر جلد کتاب ساده، مثل پرواز

کتاب ساده، مثل پرواز

معرفی کتاب ساده، مثل پرواز

کتاب ساده، مثل پرواز نوشته کوری لئوناردو و ترجمه نغمه یزدان‌پناه است. کتاب ساده، مثل پرواز را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب ساده، مثل پرواز

آلیستر یک کاسکوی آفریقایی است که در یک مغازه دلگیر فروش حیوانات خانگی به دنیا آمده است. او فقط آرزو دارد به همراه خواهرش، اَگی به دوردست‌ها پرواز کند. اما چیزی نمی‌گذرد که یک پسر ۱۲ ساله اَگی را می‌خرد. آلیستر هم نصیب یک پیرمرد می‌شود. رویاهای آلیستر برای پرواز نقش برآب می‌شوند اما او به خودش قول می‌دهد یکبار دیگر خانواده‌اش را دور هم جمع کند....

خواندن کتاب ساده، مثل پرواز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 نوجوانان بالای ۱۲ سال مخاطبان این کتاب‌اند.

 بخشی از کتاب ساده، مثل پرواز

طعمهٔ مارها نشدم.

ولی پیت مثل یک تکه کاهوی پلاسیده پرتم کرد و به دیوار کوبید.

«داره بیدار می‌شه! داره بیدار می‌شه!»

پیت نمی‌گذارد این پسره زیاد دور و بر محفظهٔ ما بپلکد، ولی من این جیک‌جیکو را هر جا که باشد می‌شناسم. فریتز دستش را دراز می‌کند تا من را بردارد: «بیا اینجا، رفیق.»

یکی از سرانگشت‌هایش بدنم را نوازش می‌کند و همین کافی است تا درد در بال چپم شعله بکشد و تا توی شانه‌ام را بسوزاند. دلم به‌هم می‌خورد. به بال باندپیچی‌شده‌ام که مثل مومیایی به پهلویم چسبیده نگاه می‌کنم، سنگین... و بی‌جان.

فریتز می‌گوید: «حیوون بیچاره!» من را آرام از توی محفظهٔ شیشه‌ای بیرون می‌آورد و روی بستری از حوله روی میز می‌گذارد. پیشانی‌اش چروک افتاده و زبان صورتی کوچکش از گوشهٔ دهانش بیرون زده. «نگران نباش. قبلاً هم این کار رو کرده‌ام. یه بار توی حیاط‌پشتی، پشت کامیون غذای بابابزرگ نشسته بودم که یه سینه‌سرخ اومد یه‌راست خورد وسط شیشهٔ ماشین.»

«اَلیستر!»

اَگی. کنارم بال‌بال می‌زند و سرش را تکان می‌دهد. چشم‌هایش از شدت هیجان می‌درخشد. «وای، اَلیستر! نمی‌دونی چقدر نگران شدم! وقتی پیت پرتت کرد تو دیوار، فکر کردم... حتی نمی‌خوام به زبون بیارمش. ولی خوشحالم که حالت خوبه! به‌هرحال به هوش اومدی. خیالم خیلی راحت شد. ولی فریتز می‌گه بالت شکسته...» چهره‌اش از شدت ناامیدی درهم می‌رود. «خیلی بده... یه پرندهٔ بال‌شکسته.»

فوق‌العاده است. حالا دیگر یک کلیشه شده‌ام.

اَگی سریع ادامه می‌دهد: «ولی عیب نداره. داغونِ داغون نشدی که، مثلاً از دست رفته باشی... خُرد خاکشیر... وای، خدا.» دستپاچه شده: «فقط... فقط...»

به‌زور لبخندی می‌زنم و می‌گویم: «از دست رفته باشم؟»

اَگی از خجالت سرخ می‌شود و گوشهٔ منقارش به حالت لبخند همیشگی‌اش تاب می‌خورد. با مهربانی می‌گوید: «فریتز درستش کرد.» و بعد همهٔ چیزهایی را که وقتی از هوش رفته بودم اتفاق افتاده بود برایم تعریف می‌کند (راستی گفتم از هوش‌رفتن. منظورم همان بی‌حواسی سهل‌انگارانه‌ای است که هرگز اجازه نخواهم داد دوباره پیش بیاید.) اَگی می‌گوید بعد از اینکه پیت تقریباً من را به کشتن داد، خیلی پشیمان شده و چیزی شبیه به این گفته بود که اگه این پرنده‌هه جم نخوره به خاک سیاه می‌شینم. به نظر اَگی این جمله خیلی لطیف و تأثیرگذار بود.

«اَلیستر، باورت نمی‌شه... امروز اول تابستونه و فریتز از صبح اومد و تونست بالت رو درست کنه. پیت هم بهش گفت می‌تونه کنار کارهاش از ما هم مراقبت کنه تا یه‌وقت دوباره پرنده‌ای رو به دیوار نکوبه.» اَگی می‌گوید این‌طوری برای ما خیلی خوب شده. فریتز به او گفته فقط در صورتی که پیت از دستش خسته شود و او را بیرون بیندازد، ممکن است دیگر پیشمان نیاید، ولی چون ما باید زودبه‌زود غذا بخوریم، می‌توان گفت فریتز بیشتر اوقات همین اطراف خواهد بود. اَگی با لبخندی به بزرگی شکم خوکچه‌هندی می‌گوید: «خیلی عالیه، نه؟»

«فوق‌العاده‌ست، اَگی.»

«خیلی دوست داره کمک کنه. معمولاً فقط از چارلز، سمندر خونگی‌ش، نگهداری می‌کنه و مراقبت از ما برای شغل آینده‌ش هم تمرین خوبیه. عاشقش می‌شی... مطمئنم!» اَگی تقریباً وقت نمی‌کند بین جملاتش نفس بکشد. «چهارم ژوئیه و رول پنیر رو خیلی دوست داره. عاشق اینه که ساندویچ بلونی‌ش رو بزنه توی مربای انگور. می‌گه چون مزه‌ش شبیه میت‌بال سوئدیه خیلی دوستشون داره. فکر کنم از میت‌بال سوئدی خوشم بیاد. خیلی شیکه به نظرم.»

آن‌طرف اتاق، فریتز مشغول کوبیدن و بریدن و مخلوط‌کردن مواد حریرهٔ غذای ماست. همان‌طور که پشتش به ماست می‌گوید: «دارم شامتون رو آماده می‌کنم. مطمئنم خوشتون می‌آد. تازه الان می‌فهمین غذای درست‌وحسابی یعنی چی!»

اَگی می‌گوید: «ای‌وَل. آهان راستی، فریتز یه جعبهٔ جادویی درخشان هم داره.»

می‌پرسم: «چی داره؟»

«همون جعبه‌هه... پشت سرت.»

سرم را برمی‌گردانم و جعبه‌ای لب میز می‌بینم. واقعاً می‌درخشد.

اَگی با لحنی جدی زمزم


i_ihash
۱۴۰۰/۰۱/۱۲

ساده مثل پرواز! کتابی دوست‌داشتنی و بامزه. داستان دوتا طوطیِ خاکستری (خواهر و برادر هستند..) که در کلبه‌ی حیوانات خانگی پیت، سر از تخم در میارن و ماجراها دارند! کتاب، سه تا راوی داره! یکی اَلیستر، یکی از اون طوطی‌ها، دیگری

- بیشتر
☀️J.S.Kinglee🍂
۱۴۰۰/۰۲/۲۹

این کتاب عالیه من چاپیشو گرفتم. داستان جالبی داره خب شاید برای بعضیا حوصله سر بر باشه ولی برای من اصلا این طور نبود. تنها چیزی که اذیت شدم این بود که چرا عکسی که من از اینترنت برای پروفایل

- بیشتر
دختری کتابخون:)
۱۴۰۱/۰۵/۰۴

خیـــــلی واقعا کتاب جذابیه درباره ی دو تا طوطیه به نام الیستر و اگی که می خوان از مغازه ی فروش حیوانات فرار کنن ولی آخرش واقعا قشنگ تموم میشه و واقعا هیچ توضیحی بهتر از این نمیتونم دربارش بدم

- بیشتر
کتابخور★
۱۴۰۳/۰۲/۲۷

بسیار زیبا : اواسط هم بهتر میشد.

Taranom
۱۴۰۱/۱۰/۲۳

ابتدای کتاب اونقدر جذاب نبود ولی از وسطای کتاب به بعد مفاهیم خوب و زیبایی رو یاد گرفتم. به ویژه صفحات ۲۷۶ تا ۲۸۰ کتاب عالی بودن. -و خورشید؟ مارمالادی از غنچه های ماه یا فروغ لیمویی رعد و برق، گاهی هم

- بیشتر

حجم

۲۲۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۲۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۳۹,۶۰۰
تومان