دانلود و خرید کتاب انکار مرتضی زارعی اسفندآبادی
تصویر جلد کتاب انکار

کتاب انکار

معرفی کتاب انکار

کتاب انکار نوشته مرتضی زارعی اسفندآبادی شامل سه داستان جذاب است. داستان‌های ربدوشامبر، دهر هد و انکار در این کتاب گردآوری شده‌اند. 

کتاب انکار با داستان‌هایی جذاب شما را به کشف تجربیات تازه می‌برد و به شما کمک می‌کند تصاویر تازه ببینید و با شخصیت‌های مختلف آشنا شوید. این کتاب روایت‌های پرکشش و جذابی است که به شما فرصت دیدن زندگی دیگران را می‌دهد.

خواندن کتاب انکار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب انکار

یکی دو ساعتی میشد که مرد ساکن و بی حرکت برسرجایش نشسته بود و غرق در افکار خود از دنیای اطرافش غافل شده بود، مایع لزج پخش شده‌ی زیرش آزارش می‌داد اما گویی به آن عادت کرده بود که توجهی نشان نمی‌داد، تنها دو بار صدای زنگ موبایل هم‌چون ناقوسی افکارش را برهم زد و او را از دنیای فکر و خیال بیرون کشید اما او زمین‌گیرتر از این این‌ها بود که بتواند حرکتی انجام دهد و پاسخ شخص پشت خط را بدهد، نه این‌که توان جسمی نداشته باشد، نه، مغزش درگیر و ناتوان می‌نمود، افکارش پای به مرحله طغیان گذاشته بودند و این احساس که او دیگر گاگول نیست تمام روح و قلب و مغزش را در برگرفته بود... اولین باری که با این نام صدایش زدند را دقیق به‌خاطر نمی‌آورد، اما واکنش‌های تند خود را خوب به یاد داشت ده یازده ساله بود که روز چهارشنبه‌سوری از بچه‌های محله‌اشان که چند سالی از وی بزرگ‌تر بودند با قیمت گزافی نارنجک دستی خرید... بعد از آن‌که حسابی به دوستان نزدیکش فخر فروخت از آنها دعوت کرد تا به جای مناسبی رفته و نظاره‌گر انفجار نارنجک‌ها باشند... .

بچه‌ها با هیجان خاصی که قصد پنهان کردن آن را داشتند از صمیم قلب دعوت او را پذیرفتند، طرز قدم برداشتن کودکان در مسیر، بیانگر حس درونیشان بود، حس غرورآفرینی که سبب میشد خود را شبیه به قاتلین حرفه‌ای بروسلی تجسم کنند...

اما از بد روزگار، نارنجک‌ها هیچ کدامشان عمل نکردند... در واقع آنها اصلا نارنجک نبودند، چند تکه سنگ‌ریزه‌ی معمولیِ پیچیده شده لای کاغذ و چسب برق بودند، البته نه معمولیِ معمولی، فروشنده‌ی متقلب دقت داشته که سنگ‌هایی را برای این کالای فِیک انتخاب کند که قبلا در نارنجک‌های واقعی استفاده شده باشند و این مهم فقط به این خاطر بود که آنها رنگ اکلیل سرنج گرفته‌اند...

خریدارِ گاگول نارنجک‌های تقلبی، زمانی متوجه عمق فاجعه و کلاه بزرگی که بر سرش رفته است شد که دوستانش برای اولین بار و آنهم با صدای بلند و یک‌دست، گاگول صدایش می‌زنند... هرکدام از حروف این کلمه در سَرش می‌چرخید و اکو وار سلول‌های عصبی مغزش را تحریک می‌کرد... گاگول... گاگول... گاگول... سرانجام طاقت از کف داد و پاره آجرهای ریخته شده در اطراف آن کوچه‌ی تنگ و تاریک را هم‌چون شهاب سنگی به سمتشان پرتاب کرد، دوستانش ترسیده پا به فرار گذاشتند اما آن شهاب سنگ‌ها هم نتوانستند لقبی را که از آن شب به بعد به او نسبت داده شده بود از یادها ببرند، دیگر هر اشتباه هر چند کوچکی را هم مرتکب می‌شد، مردم این لقب را بیشتر برازنده‌اش می‌دانستند تا این‌که در نهایت با گذشت زمان شخصیتش تحت الشعاع همین کلمه‌ي نأمنوس قرار گرفت و دوران نوجوانی و جوانیش را ساخت... انعکاس این لقب در شخصیتش زمانی محسوس گردید که خودش هم هر از گاهی برای توجیه اشتباهاتش از آن استفاده می‌کرد. مثلا در بازی‌های گل کوچیک تیغی، هر گاه اشتباهش باعث باخت تیم می‌شد، قبل یا بعد از بازخواست شدنش با گفتن جمله‌ی: خب من یه گاگولم... خود را تبرئه کرده و صد البته که دوستانش به ناچار توجیه می‌شدند... . 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۵۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۸۵۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۸,۷۰۰
تومان