کتاب آنقدر بالا که دستش به ماه برسد!
معرفی کتاب آنقدر بالا که دستش به ماه برسد!
کتاب آنقدر بالا که دستش به ماه برسد! نوشته حمیدرضا رضوانیاصل است. این کتاب داستان واقعی زندگی قهرمان پارکور جهان است که از توانست مسیر زندگی خودش را تغییر دهد و به تمام چیزهایی که آرزو داشت برسد.
درباره کتاب آنقدر بالا که دستش به ماه برسد!
این داستان زندگی نوجوان گچسارانی یاسین همتینژاد است که با فقر و سختی گام به گام تا ایستادن بر بالاترین سکوی پارکور جهان جنگیده و قهرمانی جهان را بهدست آورده است. خواندن کتاب آنقدر بالا که دستش به ماه برسد! بسیار امیدبخش است و آن را به تمام نوجوانان و جوانان توصیه میکنیم. این کتاب میتواند زندگی شما را تغییر دهد و شما را در مسیر رشد و پیشرفت قرار دهد.
خواندن کتاب آنقدر بالا که دستش به ماه برسد! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان و کسانی که فکر میکنند رسیدن به موفقیت غیرممکن است پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آنقدر بالا که دستش به ماه برسد!
چشمهای یاسین، برگهای درخت افرای بزرگی که زیرش نشسته را دنبال میکرد که چطور با حرکات مارپیچ رو ی هوا پشتک وارو میزنند و به زمین نرسیده با یک شیرجه، به آرامی روی خاک فرود میآیند. نفس پارکورکار جوان در سینه حبس میشد و باز سرش را بالا میگرفت تا حرکات برگ بعدی را که به زیبایی با طیفهای رنگ نارنجی آمیخته شده، را نظارهگر باشد که چطور و با چه ریتمی پای درخت مینشینند و برگهای روی زمین را به وجد میآوردن. هوا رو به تاریکی میرفت و نخستین شب اردو در پارک برای آن پسر ی هفده ساله اهل گچساران شروع میشد. کسی که پس از آن شب جهنمی که به مادرش خبر دادند نوزادش که تازه متولد شده مشکل روده دارد اصلاً قرار نبود زنده بماند. مادر از پشت شیشه اتاق نوزادان در بیمارستانی محروم به کودکش مینگریست و به نظرش نمیآمد این دستگاههای اندک و قدیمی بتوانند کاری برای او بکنند. بهویژه آنکه دو کودک دیگری هم که مشکل یاسین را داشتند همان شب نتوانستند به زندگی ادامه دهند و از جانی که در کالبدشان دمیده شده بود تنها یک روز توانستند استفاده کنند و این، نگرانیهای او را بیشتر هم میکرد. از همسرش هم خیری ندیده و زندگی مشترکشان به زودی رو به نابودی میرفت و حالا اگر آن نوزاد هم زنده نمیماند همه چیز برای همیشه پایان مییافت! اصلاً نمیدانست که آیا برای دیگران مهم است که سر این طفل چه بلایی میآید یا نه مادر تاب نیاورد، چادر را به کمرش بست و وسایلش را برداشت و یکراست رفت تا دخیل شود، دخیل زمین، دخیل زمان، دخیل خود خدا! که این پسر ی که به من دادی را میخواهی به این زودی بگیری؟ پس من در این دنیا به چه کسی تکیه کنم؟ و کی قرار است روی آرامش را ببینم؟ صدای مادر در آسمانها پیچید، که زنی سختی کشیده در منطقهای محروم روی این کره خاکی دعایی کرده و فرزندی را که قرار است سه روز بیشتر زنده نباشد را سالم میخواهد!
دعای مادر مستجاب شد و خدا سلامتی فرزند را به بندهاش هدیه داد و در وجود آن طفل، گوهری را نهاد تا بهواسطه آن، مادر و پدرش را سربلند گرداند، و حالا این جوان هفده ساله که ریتم شب و روز و آفریدههای این جهان برایش از همیشه آرامتر شده، همان نوزادی بود که بیشتر از شش هزار روز از آن چیز ی که برایش مقدر شده، زنده مانده و هنوز قرار است سالیان سال سبب افتخار باشد.
حجم
۵۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۵۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب جالبی بود. تاکنون بیشتر داستانهایی از این دست را در کتابهای ترجمه خوانده بودم اما نویسنده این کتاب به سراغ یک نوجوان موفق ایرانی رفته و زندگی سخت او را که پایانی شیرین داشت را به تصویر کشیده. پس
فوقالعاده بود من خودم یه پارکور کارم و درس های زیادی از یاسین عزیز گرفتم و این کتاب به آینده ورزشی من کمک زیادی کرد موفقیت های بیشتر برای یاسین آرزومندم 🙏❤️
بد نبود، دوسش دارم.
اهل ورزش نیستم و قبلا این ورزشکار رو نمیشناختم اما حالا به یاسین و همه نوجوونای فهمیده و پرتلاش کشورم افتخار میکنم...
خیلی عالی و تاثیر گذار بود 😊👌💛
😍
واقعا عالی بود
بخش کوچک و قابل لمسی از تلاش های یاسین (کلمات تمام رنج ها و اشتیاق ها را انتقال نمیدهند)
افتخار میکنم به یاسین و هنوزم خیلی کارای نکرده داره و مسیر طولانی پیش رو داره❤️🔥
داستان جالبی بود، واقعی بود ولی یکم با اغراق بود می تونست با مسمی تر از این نوشته بشه در کل از خوندنش لذت بردم