کتاب جوهر وجود تو
معرفی کتاب جوهر وجود تو
کتاب جوهر وجود تو نوشته کن رابینسون و ترجمه فرخ بافنده است. این کتاب به شما میگوید که چگونه استعدادها و توانمندیهای واقعی خود را بشناسید و به آرزوهای قلبی خود جامه عمل بپوشانید
درباره کتاب جوهر وجود تو
این کتاب برای این نوشته شده که شما را به فکر درباره تواناییها قدرت خلاقانه خودتان وادارد. وادارتان کند که به تواناییهای ذهنی و جسمی و روحی فراموش شده و وانهاده خود فکر کنید و برای احیای دوباره آنها تلاش کنید.
این کتاب شامل داستانهای مختلفی در مورد سفرهای خلاقانهٔ آدمها از سنخ و گروههای متفاوت است. با بسیاری از آنها برای نوشتن این کتاب شخصاً مصاحبه شده است. این افراد به ما میگویند که چطور پیش از همه استعدادهای منحصربهفرد خود را شناختهاند و چطور زندگی فوقالعاده موفقی از راه انجام آنچه که با تمام وجود عاشقش هستند برای خود ساختهاند. آنچه باعث شگفتی است این است که اغلب سفرهایشان، سفرهایی مرسوم نبودهاند، بلکه مملو از پیچ و تاب، فراز و نشیب و شگفتی بودهاند. بیشتر کسانی که نویسنده با آنها مصاحبه کرده است عقیده دارند در گفتگوهایشان برای نوشتن این کتاب از ایدهها و تجربههایی سخن گفتهاند که قبلاً به این شیوه در موردشان صحبت نکرده بودند ـ از لحظهٔ شناختن جوهر حقیقی خود، از تکامل استعدادهایشان، از تشویق یا منع خانواده، دوستان و معلمانشان، از آنچه که با وجود موانع متعدد آنها را پیش برده است.
البته حکایت زندگی این آدمها قصهٔ پریان نیست. همهٔ این آدمها زندگیهای پیچیده و پرفراز و نشیبی دارند. سفرهای شخصیشان راحت و هموار نبوده است. همگی هم مصیبتهای خود را داشتهاند و هم کامیابیهای خود را. هیچ کدامشان زندگی «بیعیب و نقص» ندارند. ولی همهٔ آنها مدام لحظههایی را تجربه میکنند که در نظرشان اوج کمال است. داستان زندگی این افراد اغلب آدم را مسحور خود میکند.
کن رابینسون درباره هدفش از نوشتن این کتاب میگوید: «هدف من از نوشتن این کتاب فراهم آوردن آگاهی و شناخت عمیقتری از توانایی و خلاقیت انسان و از منافعی است که حاصل پیوند درست ما با استعدادها و علایق فردیمان است. این کتاب در مورد مسائلی است که اهمیت اساسی در زندگی ما و فرزندانمان، شاگردانمان و افرادی که با آنها کار میکنیم دارند. من اصطلاح جوهر وجود را برای توصیف نقطهٔ تلاقی کارهایی که عاشق انجام دادنشان هستیم و کارهایی که در انجامشان خوب هستیم، استفاده کردهام. معتقدم ضروری است هر کدام از ما جوهر حقیقی خود را پیدا کنیم، نه صرفاً به دلیل اینکه ما را بهتر به خواستههایمان میرساند، بلکه به خاطر اینکه با توجه به روند تکاملی جهان، آیندهٔ جوامع و نهادهایمان حقیقتاً به آن بستگی دارد.»
این کتاب وصف گوناگونی حیرتانگیز استعدادها و علایق آدمی و پتانسیلهای خارقالعادهٔ ما برای رشد و شکوفایی است. همچنین در مورد درک شرایطی است که در آن استعدادهای انسانی شکوفا یا پژمرده میشوند. در مورد این است که چطور همگی ما میتوانیم حضور بیشتری در لحظهٔ حال داشته باشیم و چطور میتوانیم خودمان را از تنها راهِ ممکن برای آیندهای کاملاً ناشناخته آماده کنیم.
خواندن کتاب جوهر وجود تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به کتابهای خودشناسی و توسعه فردی مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب جوهر وجود تو
مَت، همیشه در مدرسه شاگرد خوبی بود. نمرات خوب میگرفت و تمام امتحانهای مهم را با موفقیت پشت سر میگذاشت. با این حال سر کلاس فوقالعاده حوصلهاش سر میرفت. برای اینکه خودش را سرگرم کند، سر کلاسها شروع به کشیدن نقاشی میکرد. او به من گفت: «مدام نقاشی میکشیدم و آنقدر نقاشیام خوب شده بود که میتوانستم بدون نگاه کردن بکشم، طوری که معلم فکر میکرد دارم به حرفهایش گوش میدهم». برای مت، کلاس هنر فرصتی برای این بود که آزادانه به کاری که عاشقش بود بپردازد. «ما عکسهای توی کتابهای نقاشی را رنگ میکردیم و من با خودم فکر میکردم هیچوقت نمیتوانم درون خطوط رنگآمیزی کنم. نه، چنین زحمت بیجهتی به خودم نمیدادم!» این مسئله وقتی که مت به مقطع دبیرستان رسید، کاملاً رنگ و بوی دیگری گرفت. «سر کلاس هنر بچههای دیگر فقط مینشستند و معلم هنرمان هم حوصلهاش سر میرفت و وسایل نقاشی همینطور بلااستفاده میماند. هیچکس ازشان استفاده نمیکرد. برای همین من هر چند تا نقاشی که میتوانستم میکشیدم. مثلاً سی تا نقاشی در عرض یک کلاس. بعد به نقاشیای که کشیده بودم نگاه میکردم و به این فکر میکردم که شبیه چیست و اسمی رویش میگذاشتم. ‹دلفین گرفتار در خزهٔ دریایی›، خیلی خوب! بعدی! یادم میآید یک عالم نقاشی کشیدم تا اینکه آنها بالاخره فهمیدند من کلی کاغذ استفاده میکنم و جلویم را گرفتند!
«وجودم سرشار از شور و اشتیاق به خلق چیزی که قبلاً وجود نداشت بود. بهمرور که مهارتم زیاد شد، از تشخیص کیفیت کارم لذت میبردم. به خودم میگفتم: ‹اِ ... این بگی نگی شبیه به چیزی شده که قرار بوده باشه›. کمکم، اما، متوجه شدم نقاشیام از این بهتر نمیشود. برای همین شروع کردم به تمرکز روی داستانها و لطیفهها. به نظرم سرگرمکنندهتر میآمدند».
مت گرونینگ، که در دنیا به خالق سیمپسونها معروف است، الهام حقیقیاش را در آثار هنرمندان دیگری یافت که نقاشیهایشان فاقد مهارت فنی بود، ولی سبکهای هنری خاص خود را با قصهگویی مبتکرانه تلفیق کرده بودند. «آنچه در نظرم دلگرمکننده میآمد، نگاه کردن به آدمهایی بود که نمیتوانستند خوب نقاشی بکشند، اما جالب بود که از این راه امرار معاش میکردند. افرادی مثل جیمز تربر.
معلمانش و والدینش، حتی پدرش که کاریکاتوریست و فیلمساز بود سعی کردند متقاعدش کنند کار دیگری با زندگیاش بکند. آنها به او پیشنهاد دادند به دانشگاه برود و شغل مطمئنتری برای خودش دست و پا کند.
حجم
۴۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۴۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
نظرات کاربران
لابه لای تموم کتاب های زرد و به درد نخور که خوندم خوشحالم این کتاب رو خوندم یک کتاب با بیس علمی که واقعا میتونه آدم رو از سردرگمی در بیاره