کتاب قد کوتاه

کتاب قد کوتاه داستانی از هالی گلدبرگ اسلون با ترجمه میترا امیری است. این داستان درباره جولیا است. دختر کوچک و ریزه‌میزه‌ای که سعی دارد با قدکوتاهی‌اش کنار بیاید. 

درباره کتاب قد کوتاه

جولیا مارکس از قد و هیکلش ناراضی است. او حسابی کوتاه است. آنقدر کوتاه که می‌تواند از در مخصوص حیوانات وارد خانه شود و وقتی می‌خواهد با کسی صحبت کند، باید بالا را نگاه کند. جولیا در عکس‌های مدرسه همیشه ردیف اول می‌ایستد و هیچوقت موقع بسکتبال کسی او را انتخاب نمی‌کند تا در تیمشان باشد.

جولیا با این موضوع کنار آمده است اما روزی که به طور اتفاقی می‌شنود پدر و مادرش درباره او و قد کوتاهش صحبت می‌کنند، واقعا ناراحت می‌شود. کمی بعد در مدرسه یک گروه برای اجرای نمایش جادوگر شهر از به مدرسه آن‌ها می‌آیند، جولیا علاقه‌ای به بازی کردن در نمایش ندارد و توی گروه هم نقشی به جز مانچکین _آدم کوچولو_ به او نمی‌رسد. اما چیزی که جولیا خبر ندارد این است که این نمایش، قرار است آینده او و زندگی‌اش را تغییر دهد. دوستی او با همسایه‌شان که استعداد عجیبی در بازیگری دارد و دیگر اعضای کوتاه تیم باعث می‌شود تا او تجربه متفاوتی به دست بیاورد.

هالی گلدربرگ اسلون در کتاب قد کوتاه به مسائل زیادی پرداخته است. او در این کتاب به نوجوانان کمک می‌کند تا در پذیرش خود و تفاوت‌های خود و دیگران منعطف باشند و همچنین اعتماد به نفسشان را بالا ببرند. داستان زیبای قد کوتاه با خلق موقعیتی جذاب به کودکان و نوجوانان کمک می‌کند تا از طریق وارد شدن به دنیای ادبیات، متوجه تفاوت‌های فردی خود با دیگران بشوند، از کسب تجربه‌های جدید نترسند و خودشان را همانطور که هستند، دوست داشته باشند. 

کتاب قد کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب قد کوتاه را به تمام نوجوانان و کسانی که با گروه سنی نوجوان کار می‌کنند، پیشنهاد می‌کنیم. این کتاب داستان زیبایی دارد که به ما کمک می‌کند تا در درک و پذیرش خودمان و دیگران با انعطاف بیشتری برخورد کنیم، بنابراین اگر به دنبال داستانی با چنین موضوعی می‌گردید، این کتاب را از دست ندهید. 

درباره هالی گلدبرگ اسلون 

هالی گلدبرگ اسلون در سال ۱۹۵۸ در میشیگان متولد شد. او نویسنده، کارگردان، تهیه کننده، فیلمنامه نویس و فیلمبردار است و کتاب‌هاش در فهرست پرفروش‌های نیویورک تایمز جای دارند. او دوران کودکی‌اش را در کالیفرنیا، هلند، استانبول، ترکیه، واشنگتن D.C و یوجین، اورگان گذراند. در دانشگاه ماساچوست درس خواند و بعد از زندگی در نیویورک به لس آنجلس مهاجرت کرد. هالی گلدبرگ اسلون اولین کارگردان زنی بود که برای کمپانی والت دیزنی فیلم اکشن ساخت. از میان آثار او که به فارسی ترجمه شده‌اند می‌توان به کتاب‌های قد کوتاه و شانس ضرب در هفت اشاره کرد. 

بخشی از کتاب قد کوتاه

بیشتر وقت‌ها باید بالا را نگاه کنم.

مادر و پدرم قدکوتاه نیستند. مادرم یکی از آن آدم‌های قدبلند است، اما مامان‌ریزه، مادربزرگم که واقعا با همین اسم صدایش می‌کنیم، خیلی کوچولو است. من از درس علوم زیاد سر درنمی‌آورم، ولی این را می‌دانم که بعضی‌وقت‌ها ژن نسل‌های قبلی یواشکی سرک می‌کشند توی ژن نسل‌های بعدی و همه‌چیز را حسابی به هم می‌ریزند. احتمالا قصدشان این است که به شما کمک کنند با پیرهای خانواده گرم بگیرید.

موقعی که کلاس سوم بودم، یک شب گلویم درد گرفت، رفتم پایین تا از مامان و بابا آسپرین بگیرم یا حداقل یک‌کم آب‌نمک گرم برای غرغره کردن. البته ممکن بود کلوچه بادام‌زمینی توی بشقاب دسر هم حالم را جا بیاورد! مامان و بابا توی اتاق نشیمن بودند و شنیدم بابا می‌گوید: «شانس آوردیم جولیا دختره. اگه با این قدکوتاهش پسر بود، چی می‌شد.»

از جایم جنب نخوردم. درباره من حرف می‌زدند.

منتظر ماندم مامانم بگوید: «بی‌خیال گلِن، اون‌قدرها کوتاه نیست!» ولی درعوض گفت: «راستی؟ همه‌ش تقصیر مامان منه. مامان‌ریزه این بلا رو سرش آورده.» بعد جفتشان زدند زیر خنده.

یک بلایی سرم آمده.

مثل یک جنایت.

انگار تقصیر کسی بود.

می‌دانم مامان و بابا برایم می‌میرند، ولی من، بر عکس آن‌ها، قدکوتاهم. تا آن لحظه نفهمیده بودم قدوقواره من برای آن‌ها دردسرساز است. با این‌که حتی روبدوشامبر هم روی دوشم نبود، حرف‌هایشان خیلی روی دوشم سنگینی کرد. احساس کردم توی کفش‌های خیسم ماسه رفته یا مثلا لابه‌لای موهای کرکم آدامس چسبیده و شانه نمی‌شود. تازه، بخشی از حرف‌هایشان نشانه‌ای از تبعیض جنسی بود که اصلاً درست نیست.

بدون این‌که از آن‌ها بخواهم برای گلودردم کاری کنند، یک‌راست رفتم پیش سگم، رامون و یواش توی گوشش گفتم: «دیگه هیچ‌وقت تو زندگی‌م نمی‌گم «کوتاه».»

آن‌موقع خبر نداشتم نگفتن کلمه‌ای که همه‌جا هست چه‌قدر کار سختی است.